söndag, februari 14, 2010

پیام کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن ایران:ه

بمناسبت سی و یکمین سالگرد
ه
بنیانگذاری کانون و
ه
سی – امین سالگرد شهدای تورکمن!ه

نمایندگان سیاسی ملتهای تحت ستم و احزاب و نیروهای سیاسی ایران!ه

تاریخ ملت تورکمن در تورکمنستان جنوبی را از زمان عقد قرارداد آخال در نهم دسامبر سال 1881، طبق سیاست استعماری روس و انگلیس در نیمه دوم قرن نوزدهم که مطابق آن منطقه ای حایل بین مستعمرات خود در اسیا و آسیای مرکزی با قلمرویی قرار دادی از یک امپراطوری در هم شکسته آسیائی، بنام کشور ایران ایجاد کردند، تلاش برای انطباق خود با این سرنوشت تعیین شده برای یک ملت از طرف بیگانگان و مبارزه برای تأمین برابر حقوق با دیگر ملتهای تشکیل دهنده این واحد جغرافیائی تشکیل داده است. اما، تاریخ دولتهای مرکزی وقت ایران در تورکمنستان جنوبی، طی تمامی این سیزده دهه از تقسیم یک ملت و یک سرزمین، توسل به رذیلانه ترین شیوه ها برای نابودی و سلب هویت ملی، فرهنگ و زبان ما و تحمیل حقوق و جایگاه انسانی درجه دوم و مستعمراتی به ملت ما، سرکوب خشن و تحمیا جنگهای متوالی و محروم ساختن ملتی از کوچکترین دخالت در امورمربوط به زندگی اجتماعی و ملی خود تشکیل داده است!ه
پشتوانه نظری و مشروعیت تراشی برای اینهمه جنایات شوونیستی و برتری طلبی قرون وسطایی در حق یکی از ملتهای تشکیل دهنده ایران، متأسفانه از طرف نخبگان و روشنفکران ملت حاکم برای این دولتهای نژادپرست و شوونیست آفریده شده است.ه
این تئوری بافی های شوونیستی بر بستر فرهنگ دینی – اسطوره ای مسلط در میان ملت حاکم و بر اساس تاریخ نگاری " آنا کروتیسم"، یا از پیش به پس خواندن تاریخ با نادیده گرفتن هویت قومی با هویت ملی و یکی پنداشتن آگاهی تمدنی با آگاهی ملی، از اولین دهه های آغازین قرن بیستم، با نظریات راسیستی رایج در آلمان نازی و با تئوری فاشیستی ایتالیای موسولینی در هم آمیخت و با اتکاء به شلاق حکومتی وعصای سلطنتی رضاخان، فاجعه تبعیض ملی عقب مانده و بربرمنشانه موجود در ایران را پدید آورد! فاجعه ای که با جنون عظمت طلبی و برتری نژادی که هنوز نیز قلرو ملی را همان قلمرو فرو انروایان متجاوز امپراطوری کهن فلات ایران میپندارد، بر تصوری از یک ایران یکپارچه بز بنیاد یک نژاد که گویا سر منشاء همه چیزهای با ارزش در جهان و مظهر تمامی نیکی های ممکن و ناممکن بشریت است و بر اساس یک زبان، یک فرهنگ، یک دین و با ملتی بدون هیچگونه در آمیختگی با عنصر "بیگانه"، استوار شده است!ه
این درک و این نگرش ضد ملی و ضد انسانی متأسفانه امروز، نیز در میان نخبگان و روشنفکران ملت حاکم، حتی در میان مخالفان سر سخت رژیم سلطنتی و رژیم دینی حاکم بر ایران که پایه ریزان و ادامه دهنگان این فاجعه اجتماعی و ملی بوده اند، طرفداران زیادی دارد و این نظریات شوونیستی بیمارگونه با ولع خاصی از طرف آنها بلعیده میشود!ه
اما، گوناگونی قومی، ملی و فرهنگی و زبانی در ایران کنونی آنقدر آشکار استکه نمیتوان به ضرب هیچ "تاریخ ملی" آنرا پوشانید. کل مردم ایران و هر یک از همبودهای انسانی عمده آن، چون تورکمنها، تورکها، فارسها، بلوچهاف عربها و ... دیگر حتی قابل تقلیل به یک منشأ قومی نیستند و از آنچه ریشه قومی و قومیت در میان خود آنها باقی مانده است، عمدتاً گویشها و لهجه ها، آداب و سنن، اسطوره ها و حافظه های تاریخی آنها نسبت به گذشته های دور خود آنهاست که علیرغم تغییرات و آمیزش و اختلاطها، خصوصیات و تمایزات خود را حفظ کرده اند. این ملتها در واقع خود بیانگر واحدهای بزرگتر و پیچیده تر از اوام باستانی و قرون وسطائی خود هستند. این واحدهای انسانی جدید که محصول ترکیب چندین قوم در یکدیگر و دارای نوعی همگونی فرهنگی و زبانی وسیع تر نسبت به اقوام قدیمی تر خود هستند، با برخورداری از سرزمین نسبتاً بزرگ و متمایز، زبان متفاوت و جمعیتی نسبتاً زیاد و یکجا نشین، " ملیت" نام دارند و آن بخش از آنها که در میان مردمان شهرها و روستاها و مناطق دیگر با جمعیتی محدود و پراکنده و جدا از سرزمینهای تاریخی و اصلی خود بسر میبرند، گروه یا " ا قلیت ملی" یا " قومی" مربوط به ملتهای خود هستند!ه
بنابراین، چند ملیتی بودن ایران، اولاً یک واقعیت عینی خارج از ذهنهای بیمار شوونیستهای عظمت طلب ملت حاکم است. ثانیاً، کسانیکه با توصیف ایران بمثابه کشوری چند ملیتی مخالفت میورزند و حداکثر آنرا چند قومی، چند مذهبی و دینی می دانند، عمدتاً آنانی هستند که مخالف حقوق ملیت ها نظامهای مبتنی بر خود فرمانی ملیتی، منطقه ای و یا فدرالیستی و جانبدار " قدرت مقتدر مرکزی" یا " حکومت مقتدر ملی" با تکیه بر ارزشهای تنها یک ملت هستند!ه
نیروهای ترقیخواه ایران !ه

بکارگیری بنیانهای تئوری شوونیستی و نژادپرستانه در سیاست، حکومت مداری و کشورداری، از طرف دولتهای مرکزی، از طرف دولتهای مرکزی وقت حداقل در سده گذشته در کشوری کثیرالملله چون ایران نه تنها بنیان مملکتی را بهم ریخته است، بلکه ضربات جبران ناپذیری بر پیکر خود ملت فارس نیز وارد آورده است. بانیان و مجریان این نظریه ها با بمیان کشیدن ارزشهای خودساخته و تابو شده ای چون " حفظ تمامیت ارضی"، " تأمین وحدت و همبستگی" با همسان سازی تمامی همبودهای انسانی متفاوت در ایران و بر اساس تعریفی قومی – زبانی از هویت ایرانی و با سرکوبی هر گرایش ملی گرایانه گریز از مرکز استبداد و خودکامگی بعنوان مقابله با تجزیه طلبی، هر سه تلاش ایرانیان برای بنیاد یک ملت مدرن و گذار از یک واحد جغرافیائی شکننده به واحدی ملی و پایدار و تغییر ساختار قدرت از یک امپراطوری در هم شکسته آسیائی و از درون پوسیده با روبنائی از خودکامگی و استبداد شرقی به ساختار خاص یک دولت به مفهوم امروزی و مدرن آنرا تماماً با شکست مواجه ساخته اند!ه
نیروهای سیاسی و تأثیر گذار بر سیاست ایران در حال و آینده ضمن بیان رسمی و علنی و تعیین خط قرمز پر رنگ خود با دیدگاههای شوونیستی و عظمت طلبانه نژادپرستانه در ایران از هر نوع آن تاکنون در جهت دفع همبودهای انسانی متفاوت با ملت حاکم بجای سیاست جذب آنها کوشیده است، باید در جهت اثبات این امر بکوشند که مسئله ملی ملتهای ایران در چهارچوب ایران قابل حل است و همه ملتها در آن متساوی الحقوق و بدون هیچگونه برتری و حق قیمومیت بر دیگر ملتها بوده و تمامی آنها در تعیین سرنوشت کشور مسئول و سزاوار اداره مشترک تمامی کشور و سرزمینهای ملی خود هستند. بویژه آنکه دیگر دورانیکه دولتها، ملتها را تعریف میکردند سپری شده و در استانه پسا مدرنیسم این ملتها هستند که دولتها را تعریف میکنند و دوران برقراری یک " دولت همگون قومی – زبانی" با توسل به ناسیونالیسم محافظه کارانه و افراطی بدون ملت و سرکوب و سیاست استحاله سیستماتیک دیگر ملتها در تنها یک ملت، بعنوان سیاستی فاجعه آمیز و ضد انسانی به سیاه ترین دوران تاریخ بشریت پیوسته است. دیگر هیچ منطقی نمتواند قوم و ملتی را که با برخورداری از خصوصیات مشترک وآگاهی و وجدان جمعی، خواهان حفظ هویت ملی و قومی خود، از طریق زندگی در شرایط برابر با دیگران و یا حتی حق تشکیل یک کشور مستقل نیز باشند را جدائی طلب، آشوبگر و بر هم زننده وحدت ملی ناداشته، بشمار آورد. برای نیروهای دمکرات و ترقیخواه در ایران، اندیشه اساسی در این زبان نو و انسانی نهفته استکه هیچ امری مقدس تر از انسان و آزادی او وجود ندارد و این خود او و نه هیچکس دیگر استکه سرنوشت همبودهای انسانی خود را رقم خواهد زد. اما، میهن پرستی شوونیستی، عقیده ایستکه میهن را برتر از انسان و بالاتر از اصول حق و عدالت می نشاند. در حالیکه عشق به وطن در واقع علاقه به رفاه معنوی و آزادی برای شکوفائی فرهنگها در آن بوده و به هیچوجه با سلطه ملتی بر دیگر ملل در آن ارتباطی نداشته و علاقه و عشق به وطن اگر بخشی از عشق به انسانیت نباشد، چیزی به غیر از بت پرستی نیست!ه
آنچه ایرانیان را درآینده به یکدیگر پیوند خواهد داد، باور جدی به اصول دمکراتیک، تقویت جامعه مدنی و گسترانیدن عدالت اجتماعی بدور از هر گونه تبعیض ملی، احترام به حقوق و اصالت شهروندی و آزدی آنها ونه شوونیسم و توسل به دستورات حکومتی که هیچگاه روشی برای یکپارچه سازی و ایجاد ملتی واحد و نوین در مملکتی چند ملیتی نظیر ایران نبوده است!ه
در آینده تعیین کننده وجه اصلی هویت ایرانی نه فرمولهای شوومنیستی و گورستانی چون زبان واحد، سرزمین و تاریخ مشترک، بلکه حس " ملت – بردگی" است که تنها مغزهای کور شوونیستی قادر به درک آن نیستند!ه

نیروهای سیاسی و احزاب و سازمانهای ملتهای تحت ستم در ایران!ه

کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن ایران، در آستانه سی و یکمین سالگرد خود، بعنوان سازمان ملی و سیاسی ملت تورکمن، هدف خود از تأئید جنبش سبز فعلی و خواست خود از شرکت در جنبش سراسری را از لحاظ سیاسی پایان دادن به خودکامگی و استبداددینی در واحد جغرافیائی ایران و پایه گذاری قدرت سیاسی در ایران را نه بر نیروهای ماوراء الطبیعی و اراده خداوندی، بلکه بر همسازی مردم برای زیستن در جامعه سیاسی اعلام میدارد. بنیاد قدرت در ایران باید بر اساس اراده وآزادی خود مردم استوار گشته و حکومت نباید چیزی بجز تظاهر اراده مردم بوده و قدرت تئوکراتیک و شوونیستی اسلامی، از یک حاکمیت غیر عادی که سرنوشت تمامی قوای مقننه، قضائی و اجرائی را به اراده تنها یکنفر خودکامه واگذار کرده است باید به دولتی عادی با تفکیک قوای سه گانه از یکدیگر و تحت اداره مردم و با تفکیک قدرت میان حکومت و دولت و جامعه مدنی تغییر بیابد. در ایران باید رابطه شاه – رعیت که با انقلاب بهمن به رابطه ولی – امت تغییر یافته است به رابطه دولت – شهروند تبدیل گشته و فرایند ناتمام تبدیل ایران به صورت نظام سیاسی و چهانگیر روزگار ما، بصورت دولت – ملت باید به سرانجام خود برسد!
ه
در عرصه مسئله ملی نیز باید در ایران به سیاستها و تصورات شوونیستی که ایران را فرسنگها از قافله تمدن و حتی از همسایگان جدید آن عقب نگه داشته و به اسارتگاه فرهنگها و ملتها و اقوام مبدل ساخته است، خاتمه داده شود و حکومت آینده از هم اکنون باید مرزبندی خود با آنرا اعلام بدارد و باید بپذیرد که هیچ کشوری تاریخی یکدست و یگانه نداشته و ملتها برآیند تاریخی چندگانه وپایداری و مداومت دولتهای مدرن نیز نتیجه سازش و آشتی و آمیزش بین ملتهای تشکیل دهنده هر کشور کثیر الملله است!
ه
در ایران، باید بموازات تغییر ساختار عهد عتیق اداره کشور و قدرت و تغییر تقسیم بندیهای نامربوط به سرزمینهای ملی هر یک از ملتها و حق شناسایی حاکمیت ملی خود آنها بر آن، ساختار قدرت متمرکز و مرکزی به ساختاری فدرال، حق شرکت برابرانه تمامی ملل و اقوام در تعیین سرنوشت مجموعه ایران تأمین گردد!
ه

کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن که اداره حاکمیت ملی ملت خود را یکسال تمام تجربه کرده و افتخار آنرا دارد که برای اولین بار در ایران، در سال 1358 طی بیانیه دوازده ماده ای، سیستم فدرالی اداره کشور را طرح و بمیان کشیده است، هدف خود راغنای هویت ملی ملت تورکمن و هویت ملی ایران، در عین همزیستی با هویت های دیگر ملتهای تشکیل دهنده آن و حفظ شکوفائی آنها در قالب یک نظام دمکراتیک فدرالی و یک همبستگی منطقه ای و جهانی بر پایه همکاری و دوستی ملل میداند. برای تأمین این امر با برقراری مجدد یک " دولت همگون قومی و زبانی" تحت هر عنوانی و با ناسیونالیسم محافظه کارانه بدون ملت و با سرکوبی و استحاله ملی دیگر ملل در تنها یک ملت در فردای بدون جمهوری اسلامی نیز مبارزه خواهد نمود!
ه

پیروز باد چنبش آزادیخواهانه و ضد استبدادی مردم ایران!ه
برقرار باد جمهوری فدراتیو دمکراتیک ایران!ه
2010-02-14

Inga kommentarer: