måndag, september 22, 2008

در آستانه آزمونی تاریخی

بخش دوم:ذ

در ضرورت شناخت و پاسخگویی به مطالبات زمان

امروزه پروسه تکاملی عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها بنام کانون، بعداز سه دهه مبارزه با یک رژیم غیرعادی در جهان و با دشمنان هزارچهره و با دوستان نادان و با توأم ساختن تحقیق و پژوهش در اساسات مناسبات اجتماعی و اقتصادی مابین انسانها و قوانین حاکم در دیگر کشورها، با سیر و مشاهده و زندگی در بطن توتالیترترین کشورها، دمکراتیک ترین آنها، همراه با مبارزه ای نظری با حاملین ایدئولوژیهای سلطه گر و بنیانهای فکری طرفداران دربند نگه داشتن روشنفکران ملتهای تحت ستم و با فراگیری تجارب جنبشهای موفق در جهان، از کم خطاترین و پرتجربه ترین توان رهبری و نمایندگی منافع ملی ملت خود، نه تنها در داخل کشور بلکه در برابر مجامع بین المللی را نیز دارا است!
ر
اما، یک نیروی سیاسی جدی و پرتجربه برای رهبری فردا، گذشته خود را ارائه نداده بلکه به نشر ایده آلهای فردای خود در میان مردم که بر اساس تحلیل ژرف از اوضاع جدید و مطالبات آن تدوین و فرموله میگردند، می پردازد.ر

مطالبات اوضاع جدید!
ر

در دوره ایکه کانون با نفی قائم به احزاب به اصطلاح سراسری برای جنبش تورکمنها، قائم به ذات بودن آنرا اعلام داشت، دنیا در وضعیت دوقطبی خود سیر میکرد و همه چیز در مقابله دو ایدئولوژی که هر دو ادعای تسخیر جهان را داشتند، خلاصه میگردید و استقلال از هر دوی این جبهه ها با اتهام وابستگی به جبهه ای دیگر از طرف هر دوی آنها تکفیر میگردید! در آن دوره هنوز روح دمکراسی شبح خود را بر سرتاسر جهان نگسترانیده بود و کسی حتی تصور سقوط شوروی و اینهمه تغییر بنیادین در جهان را نمیتوانست بخود راه بدهد و پیش بینی دنیای تک قطبی و گلوبالیزاسیون جهانی سیاست، اقتصاد و فرهنگ و کوچکتر شدن جهان با انقلاب انفورماتیک را بکند.ر
در آندوره در منطقه، در افغانستان بجای نیروهای آمریکائی، نیروهای شوروی حضور داشتند و در خاورمیانه بجای تشنج و خونریزی امروزه، توازنی کمابیش پایدار ملهم از "صلح و وحشت" حاکم بر جهان برقرار بوده و عراق بجای اشغال آن از طرف آمریکا و متحدان آن، کلا در جبهه شوروی قرار داشت و آمریکا در آندوره برای ایران در آنسوی اقیانوس قرار داشت و به همسایه دیوار به دیوار آن تبدیل نشده بود. در آنزمان دیو تروریسم اسلامی از شیشه افغانستان بدست بن لادن، این عنصر تربیت یافته سازمان سیا، جهت مقابله با نیروهای شوروی و با ایدئولوژی کمونیستی آزاد نشده و بنیادگرایان اسلامی از الجزایر تا ایالت سین کیانگ چین برای ایجاد "کمربند امنیتی" برای ممانعت از پیشروی ایدئولوژی مارکسیستی، سازماندهی نشده بودند و آدامخوارانی بنام طالبان با کمک مالی عربستان و با تسلیحات و با ارتشی از پشتونهای تربیت یافته در پاکستان تحت حمایت مقامات امنیتی و سیاسی آمریکا و انگلیس به خلافت نشانیده نشده بودند! در آندوره هنوز جغرافیای سیاسی منطقه با فروپاشی شوروی تغییر نیافته و بخش شمالی سرزمین تورکمن و ملت آذری به کشور مستقل تبدیل و همسایه ایران نشده بودند!ر
در ایران نیز با حیات خمینی، رژیم وی در آندوره با قساوت و شقاوت تمام و با استفاده از جنگ بعنوان یک "نعمت" برای توجیه ناکار آمدی و ناتوانی خود در حکومت داری ظاهرا در اوج قدرت بنظر میرسید و منافع قطبهای روحانیت شیعه به این حد از تضاد و مقابله تا حد تسویه حسابهای سیاسی و حتی فیزیکی نرسیده بود و ظاهرا روحانیتی یکدست بر ایران سلطنت میکرد. نیروهای امنیتی و نظامی رژیم هرگز همانند امروزه بهمراه سرکوب تمام عیار مردم با ورود به فعالیتهای اقتصادی و با برپائی مافیای تجاری و با فراهم آوردن بزرگترین پشتیبانی مالی برای خود در تسخیر تمامی اهرمهای سیاسی و حکومتی و بطریق اولی در تلاش برای برقراری اتوریته و حتی حاکمیت خود بر فراز روحانیت در حال کشمکش بر سر قدرت و ثروت، نبوده است! در آندوره مردم اکثریت شیعه مذهب ایران، بدلیل ساختار مرید و مرادی این مذهب، در کلیت پشتیبان ولایت فقیه و طرفدار حاکمیت دینی بر کشور بودند. لذا، امروزه با اقدامات شنیعانه، غارتگرانه و وقیحانه و با خفقان و استبداد دینی خود این روحانیت، مشروعیت اخلاقی و مذهبی این رژیم نیز محو و امروزه شاید مردم ایران را بتوان ضد مذهبترین مردم در خاورمیانه و حتی در دنیای اسلام دانست!ر
در آندوره، چنبشهای زنان، جنبشهای ملی، دانشجوئی، کارگری و دیگر جنبشهای مدنی و جنبش تحریم "انتخابات" رژیم به این گسنردگی و با محتوای تعمیق یافته امروزی نبوده و بنابه آمار، بطور متوسط یک جنبش اعتراضی در هر ماه در ایران صورت میگیرد و جنبشهای ملی با خارج شدن از یک جنبش ملی- فرهنگی منطقه ای و فراروئیدن به جنبشی برای تغییر ساختار حکومتی تمرکزگرای تاریخی در ایران به یک نظام فدرال و دمکراتیک با حق مشارکت هریک از ملتها در اداره حکومت سراسری فدرال، حفظ تمرکزگرائی و سلطه یک ملت بر دیگر ملتهای تشکیل دهنده این کشور این کشور نه تنها به مشغله ذهنی رژیم تئوکراتیک حاکم بر آن، بلکه به مسئله اصلی تمامی پان ایرانیستها و شوونیستهای خارج از قدرت و حتی اپوزیسیون به اصطلاح چپ رژیم ایران که در آندوره به چیزی کمتر از "حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدائی برای ملل" راضی نبوده اند، مبدل شده است!ر
در عرصه خارجی نیز رژیم اسلامی، بدلیل ماجراجوئی های هسته ای و مبدل شدن به بانک مرکزی تروریسم بین المللی و مخالفت با صلح خاورمیانه با ادعای محو اسرائیل از نقشه جهان و بدلیل نقض خشن و مستمر حقوق بشر و بی اعتنائی به تعهدات خود در قبال میثاق های بین المللی، تا این حد منزوی و مورد نفرت جهانیان قرار نگرفته و با تحریمهای متعدد بین المللی مواجه نشده بود!ر
در زمان اعلان استقلال عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها، این امر تنها تظاهر بیرونی دگردیسی یک نیروی انقلابی و چپ به جریانی ملی- انقلابی بوده است. در آندوره عنصر "ذهن" هنوز به یک جریان ملی- دمکرات ارتقاء نیافته و با آغشتگی خود به دیدگاه رایج "ضد امپریالیستی" در آنزمان، در عرصه سیاست خارجی با تبعیت از این شعار، عملا و بدون آنکه خود آنرا بخواهد در کنار رژیمهای "ضد امپریالیستی" چون رژیم خمینی، قذافی، کیم ایل سونگ، شوروی و... قرار گرفته بود و با دیکتاتورترین رژیمهای جهان هرچند در خط و مش در ضدیت با آنها، اما با انگیزه انقلابیگری به ارث رسیده از تشکیلاتهای سابق و مسلط بر جنبش ملی تورکمنها در گذشته، عملا با آنها همسویی میکرد!ر
زیرا، در آندوره، عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها در هیبت کانون، به فلسفه اساسی تمدن غرب که همانا اساس و بنیان آن تکیه بر انسان و یا اصالت بشر (اومانیسم) اساسا، پی نبرده بود و ما واقف نبودیم که در این مدرنیسم فلسفی، دیگر این انسان است که بعنوان موجود حاضر در زمان و مکان جانشین هستی مطلق بیرون از حدود و جهات و زمان و مکان شده و همه ارزشها با منافع آن و نه با حرام و حلال و یا گناه و ثواب و یا انقلابی و ضد انقلابی سنجیده میشود. هنگامیکه در اواخر سده نوزدهم "نیچه" فریاد برآورده بود که دیگر "خدا مرده است"، ما مقصود وی در تبدیل شدن "انسان" به خدا را در اواخر قرن بیستم نیز درک نکرده بودیم و مقوله بشر و هستی را همچون مسأله ای سیاسی می پنداشتیم که تمامی مشکلات آن در عمل سیاسی و نظام سیاسی ایدئولوژیکی ما گشوده خواهد شد!ر
ما در آندوره فرقی مابین "تمدن غرب" و سابقه تاریخی آن و یا میان آن پدیده تاریخی که در اروپای غربی از رنسانس آغاز شده و "تمدن غرب" نام گرفت با تاریخ استعماری آن، یعنی مسأله دنیای صنعتی و غیرصنعتی و یا استعمار کننده و استعمار شونده که محصول جهش صنعتی اروپای غربی و رشد امپریالیستی آن است، قائل نبوده ایم. زیرا ما فلسفه ارسطو و افلاطون، کانت و آگوست کنت، اسپنسر و نیچه، ماکیاول و هگل و فیرباخ... را نه از خود آنها بلکه از مارکس و انگلس که چیزی بجز نفی مطلق تمامی اندیشه های فلسفی بشریت ماقبل خود آنها نیست، آموخته بودیم! بنابراین ما میخواستیم قبل از اینکه دنیا را بشناسیم با روح سرکش یک انسان شرقی آنرا تغییر بدهیم و یا در آرزوی تغییر آن لحظه شماری بکنیم و بی محابا با شعار "مرگ" بر آن را بدهیم!ر
در دوره بنیانگذاری کانون و حتی در زمان پروسه تکاملی آن با اعلان استقلال جنبش ملی تورکمنها، ما با تغییر بنیادین جهان و با مقوله ای بنام دنیای تک قطبی و گلوبالیزاسیون سیاست، اقتصاد و فرهنگ و با انقلاب انفورماتیک عظیم آن مواجه نبوده و بعنوان یک جریان محلی در جامعه سنتی و طبیعی خود، بدون توجه به تأثیر شدید شرایط جهانی برای این جزیره کوچک و بسته خود و بدون تعریف آن بعنوان نقطه اتصال خاورمیانه و آسیای میانه و با عدم درک اهمیت استراتژیک و سوق الجیشی این سرزمین و اهمیت آن برای جهان، مبارزه و فعالیت میکردیم. اما با درک جدید که حاصل پروسه تکاملی عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها است، وارد شدن به دنیای سیاست جهانی بعنوان یکی از همبودهای انسانی در جهان و پا را فراتر گذاشتن از زیستگاه فکری طبیعی خود نه تنها مستلزم دگردیسی بزرگ سیاسی و علمی و تدوین هویت ملی خود بعنوان جزئی از این دریای مواج انسانی در عین همگرائی با آن است، بلکه در این میدان بزرگ، نام وشکل عنصر "ذهن" نیز معنای خاص خود را دارد و با هر نام و شکلی نمیتوان از طریق مجامع و افکار جهانی پذیرفته شد!ر
مخلص کلام، دامنه و عمق تغییرات جهانی، منطقه ای و داخلی از زمان بنیانگذاری کانون و از مقطع اعلام استقلال آن تا به امروز، آنقدر گسترده و عمیق استکه شمارش آنها در حوصله این مقال نمی گنجد. مهم برای ما، درک و شناخت آن و پاسخگوئی به مطالبات اوضاع جدید استکه خود نیاز تبعی این تغییرات دورانساز است!ر

در ارتقاء و تکامل کانون به حزب

در اوضاع جدید حاکم بر منطقه و ایران، دیگر جنبش تورکمنها نیز یک جنبش محلی و فرهنگی و یا ملی و منطقه ای نبوده و مضمون اصلی مبارزه آن تنها به رسمیت شناسانیدن حقوق ملی خود به حاکمیت مرکزی و دفاع از موجودیت ملی و حاکمیت خود بر سرزمین خویش محدود نشده، بلکه این جنبش همراه با خواست حاکمیت ملی خود بر تمامی سرزمین و سرنوشت خویش، خواهان تغییر سیستم حکومتی تمرکزگرای استبدادی مرکزی بر ایران و جایگزین ساختن آن با یک سیستم فدرالیستی دمکراتیک با حق شرکت متساوی الحقوق نمایندگان سیاسی خود در اداره امور کل مملکت است. در یک کلام، ملت تورکمن خواهان تغییر واحد جغرافیایی ایران به یک واحد ملی با عضویت داوطلبانه و برابر حقوق تمامی ملتهای تشکیل دهنده آن و ارتقای همبودهای انسانی متفاوت از لحاظ ملی به یک ملت مدرن، در عین داشتن حاکمیت ملی و ارضی بر سرزمینهای تاریخی و سنتی خود آنهاست!
ر
ایفای این نقش و پیشبرد این وظیفه بزرگ، در شکل کانون که زمانی صرفا جهت دفاع از دستاوردهای انقلابی مردم تورکمن در مقابله با یک حاکمیت انحصارطلب تئوکراتیک و برای احیای فرهنگ، زبان و ادبیات ملی ملت خود پایه گذاری شده و هرچند در پروسه تکاملی خود از شعبه محلی و منطقه ای یک سازمان به اصطلاح سراسری به یک نیروی ملی- منطقه ای مستقل فراروئیده است، نمی گنجد و ابزاری بزرگتر و کارآمدتر و متفاوت با این مضمون و وظیفه جدید مورد نیاز جنبش ما است. بنابراین شرایط جدید و وظایف مهم پیش رو که همانا تأثیرگذاری بر سیستم دولتی و سیاسی و در نهایت مشارکت برابر حقوق در قدرت سیاسی و کسب حاکمیت ملی در سرزمین خود است، از ما می طلبد که کانون به حزب سیاسی مدرن ارتقاء بیابد!ر
زیرا، تنها این حزب استکه بمثابه پایه دولت، دولتمردان آینده را در خود پرورش میدهد و در بزنگاه تاریخی، استعداد مبدل شدن به دولت را نسبت به یک سازمان، انجمن، باشگاه و لوبی، گروه و یا کانون را در خود دارد!ر
در جنبش تورکمنها، همیشه یک خلاء تاریخی ناشی از عدم وجود یک حزب مستقل ملی، از جنبش استقلال طلبانه تورکمنها برهبری عثمان آخون تا به امروز وجود داشته است. اگر در آندوره عدم ایجاد یک حزب در میان تورکمنها را بتوانیم با عدم آشنایی و با عدم فراگیری مقوله ای بنام حزب و حزب مداری نه تنها در میان تورکمنها بلکه در آسیای میانه و خاورمیانه توضیح بدهیم، از سوی دیگر دلیل این امر را باید در قلت تعداد تحصیل کردگان و روشنفکران تورکمن جستجو کرد. در مرحله بعدی عدم توجه به این امر و با عدم درک ضرورت ایجاد یک حزب ملی را میتوان در بینش طبقاتی و عضویت روشنفکران تورکمن در یک حزب به اصطلاح سراسری بنام حزب توده، منطبق با بینش خود و عدم درک ضرورت ایجاد یک حزب ملی منطقه ای در میان آنها دانست. تداوم همین دیدگاه در میان نسل سوم از مبارزان تورکمن در بحبوبه انقلاب باز دلیل اصلی عدم پای گیری یک حزب ملی در میان تورکمنها و پابرجائی این خلاء تاریخی در مبارزات ما بوده است.ر
اما، امروزه همه این دلایل، از یکسو با استقلال جنبش تورکمنها از احزاب به اصطلاح سرتاسری و درک ضرورت ایده استقلال در میان اکثریت قریب به اتفاق مبارزین و روشنفکران تورکمن و از سوی دیگر با رشد میزان تحصیل کردگان و روشنفکران تورکمن در دهه 50 که بخش مهمی از آنها، جنبش ملت خود را در بحبوبه انقلاب رهبری کرده و با نشر افکار مترقی و اندیشه سیاسی و ارتقاء خواستهای ملی، سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ملت خود، فصل نوینی در جنبش ملی- دمکراتیک آن گشودند. امروزه با روی آوری هرچه بیشتر جوانان به امر کسب تحصیل و معرفت علمی، اجتماعی، فنی و فرهنگی، علیرغم عملکرد تبعیض شدید ملی در راهیابی فرزندان تورکمن به مدارس عالی، با تلاشی مضاعف به مراکز آموزش عالی در داخل و خارج از کشور راه می یابند. تا جائیکه اکنون در هر خانواده تورکمن، حداقل یک فارغ التحصیل مدارس متوسطه، آموزشگاهی، دانشگاهی و یا بالاتر از لیسانس از دانشگاههای ایران و حتی بهترین دانشکده ها و دانشگاههای اروپایی و آمریکایی وجود دارد. مضاف براین عده ای از مهاجرین نسل چهارم تورکمن، نه تنها خود مدارج عالی تحصیلی را در اروپا، شوروی سابق طی کرده اند، بلکه بسیاری از فرزندان این دسته از مهاجرین در معتبرترین مراکز آموزش عالی جهانی از استرالیا تا اروپا و از آمریکا تا کانادا مشغول تحصیل اند و یا فارغ التحصیل شده اند. و بدون اغراق میتوان ادعا کرد که تورکمنها در تورکمنستان جنوبی به نسبت جمعیت خود، بیشترین تحصیل کرده ها را در میان ملتهای دیگر ایران دارند!ر
مسلما، جامعه ای تحصیل کرده و روشنفکر، علیرغم تمامی سرکوبی ها و انسداد حیات سیاسی و مدنی خود، خواهان تغییر و اصلاح وضعیت سیاسی و اجتماعی خود و رعایت شأن انسانی و حقوق ملی خود از طرف دیگران میباشد که این امر از طریق نمایندگان سیاسی این جامعه، در هیبت یک حزب می باید پیش برده شود. این قشر عظیم تحصیل کردگان و روشنفکران در عرصه های گوناگون، عناصر اصلی تأثیرگذار بر خصلت علمی و معرفتی یک حزب ملی مدرت هستند که خود نیز با پرورش سیاسی در آن، در یک چرخش سیاسی تعیین کننده در ایران، دولتمردان ملت خود چه در جمهوری فدرال تورکمنستان جنوبی و چه در حکومت فدرال مرکزی آینده خواهند بود!ر
بنابراین زمینه عینی و ذهنی ایجاد یک حزب ملی در جنبش ملی تورکمنها، مدتهاست که برای اقدام روشنفکران و مبارزین تورکمن جهت ارتقای کانون، بعنوان مداومت تاریخی جریان مبارزاتی ما به یک حزب ملی و مستقل فراهم آمده است. اما، کسانیکه به روند تکاملی عنصر "ذهن" در قالب کانون بعنوان یک پروسه اعتقاد نداشته و به آن بصورت روندی مقطعی و جدا از یکدیگر و نامربوط با هم نگریسته و به نفی و بنیانکنی سابقه و گذشته کانون بعنوان بخشی از تاریخ خود پرداخته اند، در اصل، تجربه، میراث و تاریخ را شئی می پندارند جدا از امروز ما و مرده ریگی میدانند که تنها همانند تکه ای از یک کوزه شکسته قدیمی که بدرد باستانشناسان و تاریخ شناسان میخورد و عتیقه ای میدانند که به کار تزئین رف موزه ها می آید و تاریخ خود را تابوتی میدانند که برای سرازیر شدن به گور! گذاشته و تجربه در اصل سکوئی است برای پرش به مرحله ای بالاتر و مداومت و ادامه یک جریان همه جانبه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و مربوط به امروز ما است که حال و آینده را بهم مربوط میسازد و کسانیکه به نفی و ریشه کنی آن میپردازند، در اصل کودکانی هستند که هر چیزی را باید از نو بیاموزند و تاریخ خود را از نو شروع کنند!ر
وضعیت بحرانی بی سابقه و وخیم رژیم حاکم بر ایران نیز همانگونه که در فوق بدان اشاره رفت، خود بر ضرورت اقدام تاریخی و عاجل ما در ارتقای کانون به یک حزب ملی دوچندان افزوده است. زیرا، این رژیم شوونیستی- مذهبی، هیچگاه همانند امروز در تنگنای شدید بحران داخلی و خارجی نبوده است. در عرصه داخلی این رژیم درگیر با یک بحران غیرقابل علاج اقتصادی، اجتماعی و سرریز شدن آخرین قطرات مشروعیت اخلاقی و ایدئولوژی دینی خود، تعمیق جنبشهای مدنی برای آزادی و دمکراسی و هدفمند شدن آنها علیه بنیان رژیم، بیداری ایده سکولاریسم در تمامی سطوح روشنفکری جامعه و حتی در میان بخشی از روحانیت شیعه، تشدید هرچه بیشتر تضاد درونی مافیای روحانیت حاکم بر سر تقسیم قدرت و ثروت و سرایت کامل آن بر کل بدنه رژیم و بسته شدن مدار کامل جناح بندیهای آن براساس میزان سهم بری هرچه بیشتر از رانت نفتی و... دست و پا میزند. تا جائیکه امروزه نه حکومت کننده میتواند به سیاق سابق به حاکمیت خود ادامه بدهد و نه حکومت شونده تحمل شیوه حکومتی موجود را دارد!ر
در عرصه خارجی نیز بحران آفرینی و ماجراجوئی های اتمی رژیم تا به این اندازه نتایج خود را برای بقای رژیم همانند امروز، آشکار نساخته و آنرا بر سر دو راهی پذیرش اراده جهانی و یا سرکشی و شورش در مقابل آن قرار نداده بود. تحریمهای جهانی مرحله به مرحله به اجرا در میآیند و علیرغم رجزخوانی های رژیم در بی تأثیری آن، عملا نتایج فلج کننده خود را بر اقتصاد و مبادلات مالی و تجاری آن برجای میگذارند. آمریکا دیگر برای رژیم کشوری در آنسوی اقیانوس نبوده و حلقه محاصره اینکشور را هرچه بیشتر تنگتر و تنگتر میسازد. اسرائیل متفق استرتژیک آمریکا هیچگاه از بدو تأسیس موجودیت خود را تا این اندازه در خطر ندیده است. این کشور این خطر را مستقیما از جانب رژیم ایران میداند که با ادعای جنون آمیز "محو اسرائیل از نقشه جهان" و با تلاش برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی، نگرانی اسرائیل را به واقعیتی هولناک تبدیل میسازد! بهمین دلیل امکان حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران، برای بازداشتن رژیم آن که از بدو انقلاب در پی تبدیل شدن به بزرگترین قدرت منطقه خاورمیانه و بویژه در حوزه خلیج که هفتاد درصد جمعیت آن شیعه مذهب هستند و برپائی "امپراطوری شیعه" در این منطقه از طریق تقویت مالی و تسلیحاتی بنیادگرایان آدمخوار از نوع خود در این مناطق است، همچنان در دستور کار آنها قرار دارد! مگر اینکه رژیم ایران برای معامله ای بزرگ با آنها بر سر میز مذاکره بنشیند که آن نیز معنایی بجز خودکشی سیاسی و ایدئولوژیکی برای رژیم ندارد.ر
بنابراین، رژیم ایران با توجه به وضعیت بحرانی بیسابقه خود در داخل و خارج و بویژه انزوایی که در جهت تکرار انزوای بین المللی رژیم صدام، در قبل از اشغال نظامی اینکشور به پیش میرود، آبستن حوادثی بزرگ و سرنوشت ساز در آینده نزدیک است. ایران اکنون حادثه ای بزرگ را در رحم خود میپروراند که سزارین یا تولد این مولود، میتواند سرنوشت تمامی ملتها در این کشور را در جهت دلخواه و یا نامطلوب، تغییر بنیادین بدهد!ر
آیا، عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها با تمامی پیش بینی ها و سیاستگذاریهای خود برای این چرخش تاریخی بزرگ، با تحلیل واقعی از نیروهای خود و با توجه به پراکندگی امروز، می تواند ملت خود را از طوفان بزرگ سیاسی به ساحل امن و آسوده ای هدایت بکند؟ مسلما این امر بدون اتحاد و تشکل نیروهای مبارز سیاسی تورکمنی در یک وسیله کارآمد بزرگ، یعنی در یک حزب ملی مستقل مقدور نخواهد بود و در صورت قصور از این امر نیز، کسی بغیر از ما در پیشگاه تاریخ مقصر نخواهد بود!ر
قلت و پراکندگی جمعیت ما در سرزمینی پهناور از مرزهای افغانستان تا دریای خزر و تأثیر اقدامات ضدملی رژیم اسلامی در تغییر بافت ملی ملت تورکمن به بافتی قبیله ای- طایفه ای از طریق برگزاری "انتخابات" ادواری خود، از جمله زمینه های دیگری استکه ضرورت تشکیل یک حزب واحد و ملی، برای برانگیختن اراده واحد ملی ملتمان جهت اقدامی ملی بعنوان یک ملت را دوچندان میسازد!ر
در خاتمه اشاره به این نکته ضروریست که نام و یا نامگذاری کانون هیچگاه با محتوای فعالیت، خط مشی و برنامه آن مطابقت نداشته است. بخشی از مبارزین و روشنفکران تورکمن که بالاجبار به خارج از کشور مهاجرت کرده اند، بعضا خودبخود در ارتباط با دنیای خارج و با احزاب و نیروهای تأثیرگذار بر حیات سیاسی کشور خود و مجامع جهانی قرار گرفتند. اما، برای بهره برداری مفید از این ارتباطات و تبلیغ و ترویج خواستهای ملی خود در میان آنها و تأمین حمایت و پشتیبانی جهانی از مبارزات یک اقلیت ملی و مذهبی تحت ستم، همیشه با مشکل بیگانگی نام تشکیلاتی خود برای آنها مواجه شده اند که خود اولین مانع در برقراری همبستگی بین المللی در مبارزه ملی بوده است!ر
زیرا، نامگذاری کانون، با توجه به میزان استحاله ما در تنها فرهنگ و زبان حاکم در ایران اوایل انقلاب و با توجه به درجه آگاهی ما به هویت ملی خود که با میزان امروزی آن فاصله ها داشته است، علیرغم محتوا و انگیزه ایجاد کانون، این نامگذاری بزبان فارسی صورت گرفت. زبانی که نه تنها با غنای لغوی و بافت زبانی پیشرفته زبان التصاقی تورکی قابل قیاس نیست، بلکه بعنوان یک زبان "بسته و طبیعی"، هیچگاه توانایی جذب و بکارگیری مضامین سیاسی، ادبی، فلسفی، فرهنگی و اجتماعی زبانهای جانگیری چون آلمانی، فرانسوی و انگلیسی که زبان فلسفه و ادبیات دوران مدرنیته هستند را نداشته است. نامگذاری یک جریان سیاسی بزبان فارسی، مسلما در اولین برخورد با زبانهای جانگیر، عجز و ناتوانی خود در بیان محتوا و مضمون خویش را فورا آشکار میسازد. اصولا در دنیای مدرن و ادبیات سیاسی تکامل یافته و در عرف بین المللی به یک جریان سیاسی که اجتماعی از انسانها، حول نقطه نظرات مشترک اجتماعی، اقتصادی، جهانبینی برای تأثیرگذاری بر زندگی دولتی و سیاسی و در نهایت برای کسب قدرت، تشکیل میدهند، نام حزب و یا "پارتی" اطلاق میگردد و سازمان، انجمن، گروه، کلوب، صنف و حتی طبقه، بخودی خود از بار سیاسی برخوردار نبوده و تنها گروهبندیهایی انتفاعی یا غیرانتفاعی، صنفی و یا برای اجتماعی که برای موضوئیت خاص و موقتی و عمدتا غیرسیاسی تشکیل میگردند، اطلاق میشوند!ر
بنابراین، ما در ترجمه کانون در این جوامع و در مقابل احزاب مدرن اروپائی گاهی آنرا بصورت "اورگانیزاشین" و یا "فرآین" و یا با کلمه ای نامفهومتر و بصورت نعل به نعل بنام "سنتر" و... ترجمه کرده ایم که هیچکدام از آنها مفهوم حقیقی و واقعی آنرا نمی رسانند!ر
مسلما در دنیایی که تبلیغات نقش اساسی را در آن ایفاء میکند، نام نامناسب و نامربوط به محتوا، در شنونده، تأثیر روانی مثبت و مأنوسی برجای نمیگذارد و جریان سیاسی دارنده نام غیرمتناسب با محتوا و اهداف معین سیاسی و اجتماعی خود از همان آغاز با واکنش ناخوش آیندی از طرف احزاب مدرن اروپائی مواجه میگردد که میتوان در محتوای برنامه و سیاستهای آن برای همکاری مطالعه و تحقیق کرد!ر
پیشوند "خلق" به کلمه تورکمن در آخر نام کانون، بعنوان یک کلمه عربی و با بار دینی بمعنای "خلایق"، "خلق شده" که از طرف نیروهای "شیعه چپ" چون "سازمان مجاهدین خلق"، "سازمان چریکهای فدائی خلق" و "حزب خلق مسلمان" و... برای ترسیم تمایز خود با نیروهای "شیعه راست" که آنها نیز با بکارگیری کلماتی چون "امت"، "ملت"، "توده" سعی در بیان تمایز خود با طرف مقابل را دارند، ملهم از بینش طبقاتی و چپ ما در آندوره وارد نام کانون شده است. بدون آنکه هیچگونه رابطه ای با لائیک بودن مضمون و محتوی خط و مشی کانون داشته و یا با تکامل اتنیکی ملت ما به ملت یا ناسیون و یا متناسب با روح ملی گرایانه جنبش تورکمنها باشد! بنابراین همزمان با ارتقای کیفی کانون به یک حزب ملی، باید نام آن نیز منطبق با محتوای ملی گرایانه، استقلال طلبانه و دمکراتیک آن، تغییر بیابد!ر
کانون از بدو اعلام استقلال خود به نامتناسب بودن شکل و محتوی خود و بطریق اولی با مضمون جنبش ملی- دمکراتیک ملت تورکمن واقف بوده است. اما، رهبری و کادرهای کانون با احساس تعهد ملی و امانتداری سیاسی و با احساس مسئولیت به اهداف عدالت جویانه رهبران ملی خود و با الهام از سرشت دمکراتیک جنبش تورکمنها، هرگز بخود اجازه ندادند که این را بدون مراجعه به آرای عمومی و خردجمعی مبارزین و روشنفکران تورکمن تا هنگام ارتقای آن به پله ای بالاتر، بطور یکجانبه و غیردمکراتیک، بتنهائی تغییر بدهند! از اینرو ما این نام را همانند نمادی از گذشته در مجموع پرافتخار جنبش ملی- دمکراتیک و مظهر مبارزه خود با شوونیسم حاکم برای رهائی ملی پنداشته و از همان لحظه بنیانگذاری کانون تا به امروز در همین قالب فعالیت و مبارزه خود را ادامه داده ایم. در عین حال از قهرمانان ملی خود و از تجارب جنبشهای رهائی بخش ملی موفق در جهان و از تاریخ مدرنیسم، آموخته ایم که هیچ چیزی بغیر از منافع ملی ملتمان نمی تواند برای ما تابو و مقدس باشد و تقدس و بزرگی، هستی و مداومت، در تغییر، دگردیسی و رفرم در محتوا و شکل نهفته است!ر
با توجه به تمامی تفاصیل فوق، ارتقای کانون به یک حزب ملی و تغییر نام آن مطابق به مضمون اصلی جنبش ملی- دمکراتیک تورکمن و در انطباق با وظایف اصلی این حزب، در این مرحله از پروسه مبارزه کانون را کاملا ضروری و یک اقدام تاریخی برای رفع خلاء موجود در جنبش و نیاز اصلی آن در راستای کسب حاکمیت ملی خود و در تحدید و تقسیم قدرت مرکزی سنتی و شوونیستی در ایران مابین جمهوریهای فدرال و متساوی الحقوق ایران میدانیم! جهت جامه عمل پوشانیدن هرچه بهتر به یک هدف جمعی و بر یک وظیف ملی، مسلما بکارگیری خرد و توان جمعی از ضروریات آن است. از اینرو ما از تمامی افرادیکه قلبشان برای ملتشان می تپد و بویژه از کسانیکه تاکنون در خارج از کشور با جدائی تشکیلاتی از کانون خود را گروه و یا جمعی دیگر نامگذاری کرده اند، اما تاکنون کانون آنها را نیز جزئی از خود و خود را نیز از آن آنها میداند، دعوت بعمل می آوریم که در این امر تاریخی مشارکت فعال داشته و برای تأسیس اولین حزب ملی در تاریخ ملت تورکمن، بعنوان مؤسسین آن به کانون بپیوندند تا همه با هم بتوانیم برای هدفی واحد و ملی با ارتقای کانون به یک حزب ملی بعنوان مداومت سابقه سی سال از مبارزه و فعالیت خود، وظیفه کانون را خاتمه یافته و تولد نیرویی جدید از بطن آنرا اعلام بداریم. نگاه مدرن به تاریخ گذشته به ما می آموزد که ارتقاء جریانی به مرحله ای عالیتر و برتر بالذاته یک باززائی است و هر باززائی نیز تجدید حیات در زمان حال است!ر
ما برای گذار به این حال و برای این باززائی کانون، باید مکانیزمی را بیابیم که انتقال گذشته، تاریخ و سنت مبارزاتی ما به حزب ملی جدید نه بصورت مکانیکی بلکه بصورت منطقی و ارگانیک انجام پذیرد. در غیر اینصورت گذار ما رها ساختن بخشی از تاریخ مبارزاتی ملتمان، مائده ای آسمانی برای کسانیکه در گذشته بدون آنکه رابطه ای مثبت با کانون داشته باشند و یا نقشی کوچک در غنای امروزی این عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها راشته باشند و یا جمله ای در دفاع از هستی و حیثیت جنبش نوشته و یا بر زبان آورده باشند و یا حاضر باشند که یکروز از زندگی بنیانگذاران و کادرهای اصلی کانون را داشته باشند و یا صادقانه و شجاعانه خطاهای کانون در گذشته را در مقابل مردم و روشنفکران تورکمن بعهده بگیرند و یا اصولا بدانند که این خطاها و یا افتخارات کانون در چه بوده است، خواهد بود. و آنها در بکارگیری این نام تاریخی و بزرگ در جهت مطامع شخصی و حقیر خود، بدون ذره ای احساس مسئولیت و وجدان سیاسی و انسانی در قبال خونهای ریخته شده صدها نفر از بهترین فرزندان ملت تورکمن در صف کانون، برای بده بستان سیاسی و ایجاد شخصیتی کاذب و جعلی برای خود در برابر دیگر نیروهای اپوزیسیون رژیم حاکم ابائی بخود راه نخواهند داد و حتی علم ساختن آن در مقابل حزب ملی جدید بعنوان مداومت کانون نیر تردیدی بخود راه نخواهند داد. و ما فردا شاهد آلوده شدن حاصل یک عمر و تلاش خود بدست هر شیاد سیاسی در هر کوچه و برزن سیاست خواهیم بود!ر
اما، حزب چیست و ما چگونه حزبی را برای پیشبرد جنبش ملی- دمکراتیک ملت تورکمن باید ایجاد بکنیم، مبحثی است جداگانه که ما در مباحث بعدی این نوشتار بدان به این امید که تمامی دوستان در آن شرکت مؤثر خواهند داشت، خواهیم پرداخت.ر

کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
سپتامبر 2008

fredag, september 19, 2008

بخش اول
در آستانه آزمونی تاریخی

کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن ایران، بزودی وارد چهارمین دهه از حیات سیاسی خود میگردد. سه دهه پابرجائی یک سازمان سیاسی و ملی در مقابله با رژیمی که در جهل و جنایت در تاریخ ایران بی نظیر است، خود بازتاب عینی از اراده و تصمیم ملت تورکمن برای دستیابی به حقوق انسانی شهروندی و ملی و تن نسپردن به ستم ملی است!
ر
اگر جنبش تورکمنها در ایران، خود بعنوان عضو ارگانیک انقلاب ایران و بعداز چندین دهه مبارزه طلبی و غیر سازمانیافته، همزمان با آغاز انقلاب حضور پرقدرت خود را در این چرخش تاریخی بزرگ اعلام داشته بود، عنصر ذهن و اندیشه این جنبش نیز در قالب کانون فرهنگی- سیاسی همزمان با پیروزی انقلاب تولد خود را برای رهبری جنبش اعلام داشته بود!ر
عنصری که می توانست تحت نام و شکل دیگری نیز برای انجام این وظیفه تاریخی و بزرگ پای بمیدان مبارزه بگذارد. اما، باز همان مسیری را طی می نمود که کانون آنرا طی کرده بود. زیرا، جنبش تورکمنها در آن شرایط، تحت تأثیر استحاله ملی که در طول 57 سال از سلطنت پهلویها بر تمامی شئون فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ملت تورکمن وارد آمده بود، در آغاز احیای هویت ملی و بازیافت ملی خود قرار داشته و این جنبش عمدتا تحت تأثیر جنبش سراسری علیه رژیم شاه و بعنوان همزاد انقلاب در ایران تأثیرپذیر از روح کلی حاکم بر این انقلاب قرار داشته و عنصر اندیشه و ذهن نیز در آن تحت تأثیر جنبش سراسری و احزاب و سازمانهای سیاسی موجود در آندوره در ایران با تمامی محدودیت تاریخی دیدگاههای آنها از مقولات مربوط به دمکراسی و آزادی، جامعه مدنی و حقوق شهروندی و ملی ملتهای تحت ستم ملی قرار داشت!ر
از طرف دیگر، در آندوره، عنصر ذهن تابع و دنباله رو عنصر "عین" بود که در برآورده شدن خواستهای سرکوب شده ملت تورکمن در دوره قبل انقلاب از حاکمان جدید و در بازپسگیری اراضی غصب شده ملت تورکمن از طرف درباریان و اعـوان و انصار رژیم گذشته و سپرده شدن اداره امور منطقه بدست خود ملت تورکمن تبلور یافته بود و عنصر "ذهن" بعنوان نماینده فکری و تابع این "عین" پای بمبدان کارزاری گذاشته بود که هیچ توشه ای از گذشته جنبش و هیچ تجربه ای در سیاستگذاری و سیاستمداری در سطح کشوری و منطقه ای بغیر از اتکاء به تجربه سیاسیون ناراضی و به بند کشیده شده خود در زمان شاه و تکیه بر علم اندک روشنفکران و دانشجویان سیاسی اندیش و سیاسی شده خود در زمان انقلاب نداشت!ر
بنابراین با توجه به تابعیت و دنباله روی عنصر "ذهن" از عنصر "عین" چه با کانون و ستاد و چه بدون آنها، برای مصادره اراضی از طرف روستائیان و شوراها، مقابله با انحصارطلبی حاکمیت برای اداره امور منطقه از طرف مردم تورکمن، شکل یابی طبقات، اقشار، اصناف و گروههای فرهنگی در تشکلهای مدنی خود در مقابله با استبداد جدید شکل میگرفت. عنصر ذهن در آندوره با دیدی پوپولیستی و عدالت جویانه در تلاش برای سازماندهی جنبش و هدایت آن در مسیری قابل کنترل و با تابعیت از "عین" خواستار تحقق خواست های مردم که نسبت به ظرفیت و توان واقعی حاکمیت جدید بسیار رادیکال و با دیدگاه بغایت ارتجاعی و دینی انحصارطلبانه آن در تضادی آشکار قرار داشت، بوده است.ر
در آندوره تنها دو راه در مقابل "عنصر ذهن" باقی مانده بود. یکی تلاش برای تعدیل این "عین" که در آن خواست های ملی و ارضی و فرهنگی بهم گره خورده بودند، به یک حرکت جزئی و فرهنگی و کانالیزه کردن خواست های مردم در مجاری قانونی رژیم که در آن شرایط ارگانهای قانونی آن هنوز حتی بشکل امروزی آن نیز پای نگرفته بودند. یعنی در اصل کمک به حاکمیت جدید برای تسلط مستقیم بر ملت تورکمن و مشارکت در فروخورانیدن آمالها و آرزوهای سرکوب شده آن در قبل از انقلاب و تسلیم بلاشرط در مقابل آن!ر
دوم، آغاز حرکتی جدی و همه جانبه برای تحقق مستقلانه حداقل بخشی از خواست های ملی و اجتماعی و مطالبات مردم از انقلاب که با توجه به رادیکالیزیم موجود در آن زمان و با تبعیت عنصر "ذهن" از "عین" در آندوره، راه دوم در پیش گرفته شد!ر
مسلما، استراتژی دوم ریسکها و خطر مقابله فیزیکی با حاکمیت جدید را که در پی گسترش سریع سلطه مذهبی و استبدادی خود بر سراسر کشور بود، در بر داشت که برای اجتناب از آن می بایستی سلطه حاکمیت جدید بر منطقه از طرف "عنصر اندیشه و ذهن" در جنبش تورکمنها، حداقل بصورت ظاهری پذیرفته شده و استراتژی برپائی حکومتی محلی و یا ملی بدون مشارکت دادن نمایندگان ارگانهای منطقه ای رژیم، گام به گام در حین کسب امتیازاتی از حاکمیت جدید بنفع خواست های برحق و معقول جنبش نسبت به توان واقعی حاکمیت، بکنار گذلشته میشد. اتخاذ این استراتژی و گذار تدریجی کانون و ستاد به این سیاست، هرچند همراه با اشتباهاتی در تاکتیک و مقاومت در برابر خواست رادیکالیزه تر شدن جنبش از طرف سازمان چریکها و قدرت نمایی هرچه بیشتر این جریان مسلط بر عنصر ذهن بومی در مقابل حاکمیت جدید به حساب جنبش ملی و ارضی تورکمنها بوده است، اما از مضمونی درست و حردمندانه ای برخوردار بوده است که این تنها حاکمیت جدید بود که با توسل به انواع و اقسام توطئه ها و اقدامات ایضائی نمی خواست مجالی برای تحقق این استراتژی بدهد و طبق این سیاست خود بخش مهمی از رهبران کانون و ستاد را در حین مذاکره جهت یافتن معادله ای برای رعایت حقوق شهروندی و ملی مردم تورکمن و احترام به دستاوردهای انقلابی آن از یکسو و از سوی دیگر برای بیرون آمدن از فضای آغشته از نفرت و کینه نبرد "که بر که" حاکم بر منطقه، بنفع پذیرش آبرومندانه و در جهت تأمین بخشی از حقوق ملی ملت تورکمن از طرف حاکمیت جدید، به شیوه ای ناجوانمردانه و وحشیانه ربوده و به ترور رسانیده و متد سرکوبی تمام عیار در مقابل سیاست مذاکره و مسالمت و مدارا از طرف رهبران ملی تورکمن، در برابر جنبش تورکمنها و علیه بخشی از مردم ایران را در پیش گرفت!ر
در تسریع این روند، مسلما حضور عنصر ذهن بیگانه در کنار "اندیشه و ذهن" بومی و ملی و در مناسباتی غلبه یافته بر آن بنام، "سازمان چریکهای فدائی"، بدون آنکه برای خود لوحی سفید از اخلاقیات و افتخارات و برای آن لوحی سیاه از خطاها و کاستی ها قائل شده و تمامی اشتباهات را تنها متوجه آن بکنیم، نقش خاص خود را همراه با تلاش در استحاله ملی- دمکراتیک در یک جنبش طبقاتی که تنها نتیجه آن عدول جنبش از مضمون ملی خود و محدود شدن دامنه پایگاه مردمی عنصر "ذهن" بومی و تضعیف آن در مقابل حاکمیت نبود، ایفاء نموده است! در کل میتوان گفت که در آندوره بدلیل همین وابستگی، سرنوشت جنبش ملی تورکمنها در تحلیل نهایی از طرف همین جریان مسلط بر آن در یک معامله سیاسی با حاکمیت نه در خود منطقه در مذاکره مستقیم با نمایندگان رژیم و نمایندگان ملت تورکمن بلکه در جائی دیگر و بصورت پنهانی از عنصر "ذهن" بومی، رقم خورده بود!ر
اما، خطای تاکتیکی ما در راستای اجرای استراتژی درست و اصولی ما و وابستگی سیاسی و تشکیلاتی ما به جریان بیگانه، چیزی از مسئولیت سرکوب کننده نمی کاهد. زیرا، سرکوب شونده و سرکوب کننده از مسئولیت یکسانی برخوردار نیستند. هرجند که در تاریخ هیچگاه، فاتح به محاکمه کشیده نشده و تنها این مغلوب استکه همیشه مورد انتقاد و مشاتت ضعیفترین عنصر در میان هر ملتی که همیشه خواهان تسلیم بلاشرط در مقابل دشمن برای تأمین امنیت و منافع شخصی و کاذب خود که آنرا بالاتر از منافع ملی و دفاع از امنیت عمومی و حیثیت ملی میدانند، قرار میگیرد. این عناصر در جنبش تورکمنها با اتکاء به همین خطاهای تاکتیکی و موارد غیرقابل کنترلی که در جنبش ما اتفاق افتاده و در هر جنبشی نیز امر طبیعی و عادی در شرایط عدم تسلط کافی عناصر رهبری کننده بر کلیت جنبش تلقی میگردد، کمر به نفی نفس جنبش بسته و فتوا به فطرتا نابکار و گناهکار بودن عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها داده و در محکومیت کانون و در نزدیکی به فاتح امروزه به ماشین رأی جمع کنی آن در "انتخابات" مبدل شده اند!؟
درحالیکه مسئله ما بالاتر و گسترده تر از خطاهای تاکتیکی بوده است که برای درک آن تیزبینی یک روانشناس اجتماعی و باریک بینی و ژرف نگری یک تحلیلگر عاری از پیشداوریها و بغض و کینه ها نسبت به پیشروان جامعه و محققی تاریخ که تاریخ را همچون واقعیت تاریخی ببیند و بشناسد و نه آنکه شرقی وار تاریخ را پهنه عمل اخلاقی پنداشته و به نام اخلاق یکی را بستاید و دیگری را بکوبد و فاتح را فطرتا مبرا از هر خطا و جنایتی بداند لازم است. متأسفانه این افراد فاقد تمامی این خصایل و از بینش علمی ژرف و از اندیشه فلسفی و سیاسی لازم برخوردار نیستند و نظر و اعمال آنها نمیتواند جای هیچگونه تأمل و بررسی در نزد عنصر "ذهن" داشته باشد!
ر
عنصر "ذهن و اندیشه" سیاسی همانند یک ارگانیسم زنده اجتماعی تحت نام کانون در جنبش تورکمنها پروسه ای را از بدو انقلاب تا به امروز طی کرده استکه میتوان هر مرحله از آنرا بعنوان حلقه ای از مداومت و تکامل این پروسه مورد بررسی و ارزیابی از یک کلیت واحد قرار داد.ر
در مرحله اول این پروسه، از بدو انقلاب از یکسو، مجبور به نبرد و مقابله با حاکمیتی گردید که سرمست از پیروزی سهل و آسان و سریع خود در ایران در اوهام برپائی "امپراطوری شیعه" در دنیای اسلام، خود را تابع هیچ عرف و قانون زمینی ندانسته و همانند تازیانه خدا بر گرده بندگان زمینی فرود آمده بود. از سوی دیگر، عنصر "ذهن و اندیشه" در جنبش تورکمنها، از همان آغاز تولد، بار عظیم جوابگوئی به نیازهای جنبش توده ای بزرگی در منطقه و راهبری و هدایت آنرا در مقابله با یک رژیم غیرعادی و بغایت حیله گر و بی همتا در خباثت و جنایت را بردوش باید می کشید. آغاز پروسه ای که دوران نوباوگی آنرا میتوان دوران چریکی و انقلابی گرایی در همگرائی و وابستگی به بزرگترین سازمان چریکی آندوره در ایران دانست که علیرغم کمبودهای اساسی و نقصانهای نظری و اشتباهات تاکتیکی، حائز بزرگترین دستاوردها در مبارزات ملت تورکمن و حامل بزرگترین تجربه برای جنبش سراسری با ایجاد سیستم شورائی برای اولین بار در تاریخ ایران و با برپائی جنبش مستقل بدون هیچگونه کمک خارجی و یا در ارتباط و مددگیری از آن بوده است!ر
در این مرحله، رهبران ملی ملت تورکمن و کادرهای اصلی جنبش با ایستادگی بر سر آرمان خود با ملت خویش و با راه ندادن ذره ای تردید و تزلزل در مقابل پیشنهادات سخاوتمندانه نمایندگان رژیم و بزرگ زمینداران بومی و غیربومی بخود، به نسلهای مبارز آینده ملت خود آموختند که هیچگونه معامله و زد وبند بر سر منافع ملی ملت خود در جنبش جایز نبوده و پیگیری منافع حقیر فردی و گروهی در جنبش ملی تورکمنها از قبل محکوم به شکست و منافع ملی همان تابویی استکه حتی نمیتوان در مورد آن با نیروی بیگانه به مذاکره نشست. بدینسان آنها صحنه ای درخشان در وفاداری به آرمانها و به منافع ملی ملت خود، صداقت و شفافیت از خود بیادگار گذاشتند و به افتخار و الگوئی بزرگ برای ملت خود مبدل شدند!ر
دوران نوجوانی پروسه تکاملی عنصر "ذهن و اندیشه" را اگر میتوان در استحاله تشکیلاتی و نظری در سازمانی که قصد "شکوفائی" ارتجاع و دیکتاتوری و قاتلین فرزندان ملت تورکمن در ایران و منطقه را داشت خلاصه کرد که دوری عنصر "ذهن" از عنصر "عین" را دربر داشت، اما بعنوان یک حلقه از این پروسه، فرصتی بود برای اندیشیدن عنصر "ذهن" بخود و نطفه بندی جدائی راه خود از عنصری بیگانه در جنبش تورکمنها برای همیشه و پله ای بود برای گذار به هویتی ملهم از "عین" و غلبه عنصر "ذهن" بر آن و از خود انگیختگی جنبش به خودآگاهی آن!ر
اما، در دوران بلوغ عنصر "ذهن و اندیشه" در جنبش در جنبش ملی- دمکراتیک تورکمنها که دیگر از لابلای آنهمه حوادث، چون از سرگذرانیدن دو جنگ تحمیلی، اعدام ها و کشتارها، زندانها و آوارگیها و مهاجرت به دنیای غریب و بیگانه، به هویت ملی خود دست یافته بود، کاملا از لحاظ کیفی وارد مرحله دیگری گردیده بود. این عنصر دیگر با نگاهی دیگر و با بینشی کاملا نو به مضامین اصلی جنبش ملی و به اکناف و اطراف خود می نگریست. این عنصر دیگر از تلاش برای به حاکمیت رسانیدن نیروی بیگانه بنام "احزاب سراسری" و یا با تبدیل شدن به دانه گندمی در دولای سنگ آسیاب اختلافات درونی یک "جریان سراسری" با تمایل به این یا آن جناح از آن و نشر اختلافات آنها که هیچ ربطی به منافع ملی جنبش ملت تورکمن نداشت، در درون نیروی روشنفکری جنبش ملی و از رو در رو قرار دادن نیروی خودی برای تأمین منافع دیگران، دور شده خواهان اعلان هویت ملی خود بعنوان کلی که میخواست دیگر برای خود وجود داشته باشد، بود! دیگر عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها به نماینده فکری یک ملت که در اعماق تاریخ بشری ریشه داشته و در دوران باستان، قرون وسطی تا عصر جدید نقش کلیدی خود را در مشرق زمین ایفا نموده، تبدیل شده بود. اما این ملت دیگر نه تنها خود مبدل به یک جهان سومی پاره پاره شده مبدل گشته، بلکه به اسارت یک جهان سومی دیگر با فرهنگ، زبان و تاریخی جعلی و مادون تر از خود درآمده بود. دیگر عنصر "ذهن و اندیشه" و یا "اوبژه" در جنبش ملی تورکمنها نمیتوانست بپذیرد که "جنبش سراسری" و یا "احزاب سراسری" فاعل باشند و ما مفعول و یا به بیانی دیگر ما "سوژه" باشیم و آنها "اوبژه"، بلکه خواهان رابطه ای دو سویه و برابر با آن بود!ر
متأسفانه در این عالیترین مرحله تکاملی عنصر "ذهن و اندیشه" در جنبش ملی تورکمنها و در این مقطع از تکامل تاریخی پروسه کانون، تعدادی از روشنفکران و حتی کسانی از بنیانگذاران کانون، نتوانستند به نسبت میزان استحاله خود در ملت حاکم بر ایران و بدلائل استحاله فکری خود در جریان مسلط بر جنبش تورکمنها تا آن زمان و بعلت وابستگی شدید تشکیلاتی و روحی به آن و یا بعضا بعلل کاسبکارانه برای دستیابی به کرسیهای تشکیلاتی برجای مانده از خروج دسته جمعی این "اوبژه" تکامل یافته تورکمن از ضعف تشکیلاتی و فکری و جریان مسلط بر جنبش، خود را با این مرحله تکاملی هماهنگ سازند و در همان دوران نوباوگی و نوجوانی عنصر "ذهن" و در مرحله ماقبل تکاملی این پروسه و دستیابی عنصر "ذهن" به استقلال اندیشه و عمل برجای ماندند!ر
اما، انسانها ماهیتی ثابت و همیشگی ندارند که برحسب مقطعی از شکلگیری اعتقادان و بینش و یا منش و شخصیت بتوان برای یکبار برای همیشه آنها را تعریف کرد. بویژه در روزگار پرمتحول و متغیر و با تحکیم و تثبیت ایده استقلال در جنبش تورکمنها و رشد خودآگاهی و هویت ملی در میان اکثریت غالب روشنفکران و مبارزان تورکمن، پذیرفتنی نیست که تعریفی همیشگی از شخصیت کسی بتوان داده و این امیدواری را میتوان داشت که دیر یا زود آنها نیز از مفعول بودن برای نیرویی موهوم بنام "احزاب سراسری" بدر آیند و با پدید آوردن "جوهر" وجود خود برای خویش و برای ملت خود باشند!ر
ر
********

بدین ترتیب در این مرحله متکاملی بود که عنصر "ذهن و اندیشه" در جنبش تورکمنها، اولین ضربه و انشعاب از احزاب به اصطلاح سراسری که چیزی بجز نام مستعاری برای جریانات فارس و تمرکزگرا نبوده است را در تاریخ بعداز انقلاب ایران در میان روشنفکران ملتهای تحت ستم ملی دیگر که بقا و هویت جنبش ملتهای خود را به عبث در همراهی و مسحیل شدن در این احزاب می دیدند، وارد آورد و بحق لقب "عامل تفرقه در جنبش سراسری" را از طرف "سازمان اکثریت" دریافت داشت!ر
با آزاد شدن توان فکری سرکوب شده روشنفکران تورکمن در صفوف احزاب به اصطلاح سرتاسری و رهائی اندیشه از قالب یک ایدئولوژی که محصول هویت یابی ملی آنها تنها بعداز گذشت هشت سال از انقلاب بوده است و با جایگزین شدن روحیه اعتماد به نفس و استقلال اندیشی در مقابل وابستگی و خود کم بینی، این عنصر "ذهن" بود که توانست اولین برنامه خود برای تغییر "عین" و آلترناتیو پیشنهادی خود برای زیستن ملت تورکمن بنابه طبیعت خویش و برنامه پیشنهادی خود برای حل مسئله ملی در ایران و ساختار فدرالی دولت در آنرا ارائه بدهد. امری که در دوران وابستگی و استحاله جنبش ملی در عنصر بیگانه غیرممکن و محال بوده است. بدنبال این نقطه عطف در پروسه تکاملی عنصر "ذهن" و یا با این نوزائی و رنسانس در جنبش تورکمنها بود که شناسنامه جعلی جنبش طبقاتی- دهقانی و یا فرهنگی و ارضی به ملی- دمکراتیک تغییر و روح ایده استقلال بر تفکر و عمل روشنفکران تورکمن غلبه یافت. تا جائیکه امروزه حتی مخالفین سرسخت ایده استقلال در جنبش تورکمنها و منادیان وابستگی عنصر "ذهن" در آن به عنصر بیگانه نیز تحت تأثیر مبدل شدن این ایده به هویت اصلی جنبش که ریشه در منحصر بفردی هویت ملی ملت تورکمن و در عدم تشابه فرهنگ، زبان، آداب و سنن و در حق حاکمیت ملی آن بر سرنوشت خود در سرزمین خویش دارد، مجبورند نظریه وابستگی خود به نیرویی غیر و بیگانه و ضدیت خود با این ایده را در لفافه و زر ورق "استقلال" با احتیاط تمام مطرح بکنند و سطح خود را تا حد مبارزه با افرادیکه حامل این ایده هستند و نه با این ایده، پایئن آورده و "افتخار" داشتن مراوده و رابطه با عنصری از "مرکزیت" بدون پیرامون احزاب به اصطلاح سرتاسری را تنها در خانه دل و یا در میان قسم خورده ترین محافل موافق خود نگه بدارند؟!ر

کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
سپتامبر 2008

måndag, september 15, 2008


Aşgabatdaky atyşyklar barada

4-5 gün öñ Aşgabatda Hitrowkada atyşyk boldy. Hemme ýerde uly barlag başlandy. Postlarda polisiýalar ýaragly durýarlar. Maşynlary barlaýarlar. Şu gün/13-nji sentýabr nahardan soñ ýene-de obyezdnoyyñ ugrundaky metal maş magazynlaryñ ýanynda atyşyk boldy, ýollary ýapdylar. Telewizorda hiç zat aýdanoklar welin, her kim bir zat diýýär. Teroristler diýýärler, vehhabiler diýýänler hem bar, Gazagystandan syzypdyrlar diýip hem variant bar. Bäherdeniñ Durun obasyny hem organ işgärleri gabapdyrlar. Aslynda şu aýyñ içinde bir näçe ýerde zapravkalary ýardylar. Bu hem şolaryñ işi diýäler. Öldürülen polisiýanyñ işgärleri bar, soldatlardan ölenler hem bar. Tutulanlar hic zat aytman şehit boljak diýip kellelerini stena urup durlar diýýänler hem bar. Garaz ýagdaýlar şeýle. Düýn 12-13 ne geçilýän gije bärde ýene-de atyşyk bolupdyr. Obyezdnoyyñ ugrundaky Çeşme Agyz Suw kärhanasyny 40-50 adam bolup alypdyrlar. Zalojnikler hem bar. Polisiýanyñ işgärlerinden ölenler kän. Şu gün o tarapa gitdim welin hemme ýoly ýapypdyrlar. Atyşyk dowam edip otyr. Diñe skoralary, voyennyy maşynlary goýberýärler. Awtomatlaryñ sesi hem eşidilýär... Hemme organyñ işgärleri şo ýerde....
12-13 geçilýän gije bolan atyşykda hökümet tarapy uly ýaraglary tanky hem ulanypdyr ony şol töwerekde ýaşaýanlar görüpdirler we onuñ sesini hem eşidipdirler. Yaraglaryñ sesi Aşgabadyñ köp ýerlerine eşidilipdir. Bu wakalar eýýam birnäçe gün bäri dowam edýär. Wakany kim tarapyndan gurnalandygy häzirlikçe belli däl ýöne käbir maglumatlara görä ony dini topar vahhabiler edipdirler diýilýär.





Medeni – Syýasy Ojak (Habar bölümi)

måndag, september 08, 2008


ÝAZMAJAK BOLNUP
v
ÝAZYLAN GOŞGY

“İl möññürip, ýüzün tutup aglaýar:
ýesir boşamazmy? giden gelmezmi?”
Şähri-Bossan.


“Köp gülen bir aglar” bolsa,
Köp aglan bir gülmezmi?
Magtymguly aýtmyşlaýyn,
“Ajap eýýam gelmezmi”?

Hydyry “hyrs” çykan millet,
Gözün garga çokan millet,
Kül üstüne çöken millet
Bir silkinip galmazmy?

Çörek gözläp çapalanan,
Ýüzüne gum sepelenen,
Ar-namysy depelenen
Azgyndan ar almazmy?

Türkmen ady dakylanyñ,
Tumşugyna kakylanyñ,
Çynar deýin ýykylanyñ
Dikeljegi bolmazmy?

El tersine oklanan halk,
Batrak kimin saklanan halk,
Agzy-burny beklenen halk
Süllermezmi? Solmazmy?

Hakykatdan zormuş ýalan,
Köpelýämiş baýrak alan.
Bu gün başy syýpalanan
Ertir saçyn ýolmazmy?

Bir bedewdim, gopdy nalym,
Süñk gapdy ýazyjy, alym.
Adamdan mal ýasan zalym
Ýüzne gara çalmazmy?

İýr-u-giýç syýrylar perde,
Nyrh bolmaz egilen serde!
“Namart” diýp ýüzlenseñ merde,
Öldürmezmi? Ölmezmi?

şiraly
Moskva, Perlovskaýa
12.05.1995

onsdag, september 03, 2008

گزارش کامل ششمین روز اعتصاب
ر
ر غذای سراسری زندانیان سیاسی و مدنی کُرد

کوردستان میدیا: روز شنبه نهم شهریورماه جاری کمیته حمایت از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و مدنی کرد طی اطلاعیه مطبوعاتی تازه‌ای، وضعیت عمومی ششمین روز این اعتصاب را تشریح نموده است. در این اطلاعیه می‌خوانیم که: آخرین گزارشات از زندان سنندج حاکیست که درششمین روزاعتصاب، تعداد زندانیان سیاسی اعتصاب کننده به 25 تن رسیده است و فشارهای مسئولین زندان بر زندانیان بیش از پیش افزایش یافته است.خانواده های زندانیان سیاسی ومدنی کُرد نیز با انتشار بیانیه ایی تحت عنوان "از اعتصاب غذای فرزندانمان حمایت می کنیم" از تمامی فعالین مدنی ومردم کردستان دعوت به عمل آورده اند تا در تجمع اعتراضی روز دوشنبه مقابل دادگاه انقلاب شهر سننذج شرکت کرده و با زندانیان اعتصاب کننده اعلام همبستگی نمایند.کمیته حمایت از اعتصاب زندانیان سیاسی ومدنی کُرد، همچنین گزارشاتی مبنی بر برخورد شدید مامورین امنیتی و سپاه پاسداران با اعتصاب اصناف مهاباد دریافت داشته است. بنا به گزارشات راس ساعت 11 صبح مامورین امنیتی هنگامی که با دربهای بسته مغازه ها روبه رو شده اند؛ شماری از افراد اصلی بازار را به شدت تحت فشار قرار داده تا مغازه های خود را باز نمایند.شاهدان عینی گزارش داده اند که نیروهای سپاه پاسداران با حضور مسلحانه در سطح معابر مهاباد باعث ایجاد رعب و وحشت در میان ساکنین این شهر شده اند. شرایط اضطراری در سطح شهر مهاباد برقرار بوده و برای ساعاتی شبکه اینترنت این شهر قطع شده است.همچنین حزب چپ سوئد، امروز با انتشار بیانیه ای از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و مدنی کُرد به گرمی حمایت به عمل آورد. اطلاعیه مذکور ضمن محکوم ساختن محکومیتهای روزافزون و مجازاتهای سنگین بر این دسته از زندانیان، حمایت و پشتیبانی خود را از اعتصاب کنندگان و خواسته های آنان اعلام می نماید. بیانیه با این عبارات به اتمام میرسد:" ما با تمام وجود خود از اعتصاب غذای این زندانیان دفاع می کنیم. وقت آن رسیده است که با جمع آوری یک نیروی گسترده و فشار بر جمهوری اسلامی، او را مجبور به رعایت حقوق بشر نماییم. وقت آن رسیده است که از تمامی نیروهای دموکراتیک درخواست نمایم که پشتیبانی کامل خود را از این مبارزه زندانیان سیاسی نشان دهند."جمعی از روحانیون اهل سنت شرق کردستان نیز امروز با انتشار بیانییه ای ضمن محکوم ساختن شدیدالحن، حاکمیت و یادآوری وضعیت وخیم حقوق بشر، بر حمایت خود از اعتصاب غذای سراسری تاکید گذاشته اند.هم چنین کمیته، اخبار نگران کننده ای از وضعیت زندان رجایی شهر کرج و نحوه ی رفتار مسوولین این زندان با زندانیان سیاسی در جریان اعتصاب غدای آنان در یافت داشته است. کمیته از این بابت نگرانی عمیق خود را اظهار می دارد و مسئولیت حفظ جان وسلامتی تمامی زندانیان اعتصاب کننده را متوجه جمهوری اسلامی می داند.بنا به گزارش گروهی از فعالین مرتبط با کمیته، سرنوشت فرزاد کمانگر در هاله ای از ابهام است. این امر نگرانی های فزاینده ای را به همراه داشته است. این کمیته اعلام می دارد که به اقدامات غیر قانونی اعمال شده بر فرزاد کمانگر از جمله قطع ارتباط وی با خانواده و بیرون از زندان و نیز تحمیل حبس انفرادی برایشان به شدت اعتراض داشته و خواهان لغو حکم اعلام شده براین معلم کُرد و دیگر فعالین مدنی محکوم به اعدام است.ر

خانواده جمعی از زندانیان سیاسی و مدنی کُردوچاک (سازمان مقابله با انفال و ژنوسید ملت کُرد)ر
شبکه حقوق بشر کُرد،انجمن فرهنگی واجتماعی زنان آذرمهر
سازمان دانشجویان آزاد کردستان (خاک)ر
فعالین مستقل زنان و دانشجویی کُرد
کمپین سراسری دانشجویان در بند کُرد
کمپین آزادی روناک صفازاده وهانا عبدی وزینب بایزیدی
جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران
انجمن حمایت از زندانیان شرق کردستان
جامعه حمایت از حقوق بشر کُرد در اروپا
2008/09/01

måndag, september 01, 2008

1-nji Sentýabr, täze okuw

.ýylynda ähli okuwçylarymyza

.üstünlik arzuw edýäris.

G.Türkmenistanly balalarymyz-da öz

ene dillerinde hatly-sowatly bolmak

baradaky islegmizi ýene bir gezek

berk nygtaýarys.


Türkmenleriñ Medeni-Syýasy Ojagy
1.09.2008