fredag, september 19, 2008

بخش اول
در آستانه آزمونی تاریخی

کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن ایران، بزودی وارد چهارمین دهه از حیات سیاسی خود میگردد. سه دهه پابرجائی یک سازمان سیاسی و ملی در مقابله با رژیمی که در جهل و جنایت در تاریخ ایران بی نظیر است، خود بازتاب عینی از اراده و تصمیم ملت تورکمن برای دستیابی به حقوق انسانی شهروندی و ملی و تن نسپردن به ستم ملی است!
ر
اگر جنبش تورکمنها در ایران، خود بعنوان عضو ارگانیک انقلاب ایران و بعداز چندین دهه مبارزه طلبی و غیر سازمانیافته، همزمان با آغاز انقلاب حضور پرقدرت خود را در این چرخش تاریخی بزرگ اعلام داشته بود، عنصر ذهن و اندیشه این جنبش نیز در قالب کانون فرهنگی- سیاسی همزمان با پیروزی انقلاب تولد خود را برای رهبری جنبش اعلام داشته بود!ر
عنصری که می توانست تحت نام و شکل دیگری نیز برای انجام این وظیفه تاریخی و بزرگ پای بمیدان مبارزه بگذارد. اما، باز همان مسیری را طی می نمود که کانون آنرا طی کرده بود. زیرا، جنبش تورکمنها در آن شرایط، تحت تأثیر استحاله ملی که در طول 57 سال از سلطنت پهلویها بر تمامی شئون فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ملت تورکمن وارد آمده بود، در آغاز احیای هویت ملی و بازیافت ملی خود قرار داشته و این جنبش عمدتا تحت تأثیر جنبش سراسری علیه رژیم شاه و بعنوان همزاد انقلاب در ایران تأثیرپذیر از روح کلی حاکم بر این انقلاب قرار داشته و عنصر اندیشه و ذهن نیز در آن تحت تأثیر جنبش سراسری و احزاب و سازمانهای سیاسی موجود در آندوره در ایران با تمامی محدودیت تاریخی دیدگاههای آنها از مقولات مربوط به دمکراسی و آزادی، جامعه مدنی و حقوق شهروندی و ملی ملتهای تحت ستم ملی قرار داشت!ر
از طرف دیگر، در آندوره، عنصر ذهن تابع و دنباله رو عنصر "عین" بود که در برآورده شدن خواستهای سرکوب شده ملت تورکمن در دوره قبل انقلاب از حاکمان جدید و در بازپسگیری اراضی غصب شده ملت تورکمن از طرف درباریان و اعـوان و انصار رژیم گذشته و سپرده شدن اداره امور منطقه بدست خود ملت تورکمن تبلور یافته بود و عنصر "ذهن" بعنوان نماینده فکری و تابع این "عین" پای بمبدان کارزاری گذاشته بود که هیچ توشه ای از گذشته جنبش و هیچ تجربه ای در سیاستگذاری و سیاستمداری در سطح کشوری و منطقه ای بغیر از اتکاء به تجربه سیاسیون ناراضی و به بند کشیده شده خود در زمان شاه و تکیه بر علم اندک روشنفکران و دانشجویان سیاسی اندیش و سیاسی شده خود در زمان انقلاب نداشت!ر
بنابراین با توجه به تابعیت و دنباله روی عنصر "ذهن" از عنصر "عین" چه با کانون و ستاد و چه بدون آنها، برای مصادره اراضی از طرف روستائیان و شوراها، مقابله با انحصارطلبی حاکمیت برای اداره امور منطقه از طرف مردم تورکمن، شکل یابی طبقات، اقشار، اصناف و گروههای فرهنگی در تشکلهای مدنی خود در مقابله با استبداد جدید شکل میگرفت. عنصر ذهن در آندوره با دیدی پوپولیستی و عدالت جویانه در تلاش برای سازماندهی جنبش و هدایت آن در مسیری قابل کنترل و با تابعیت از "عین" خواستار تحقق خواست های مردم که نسبت به ظرفیت و توان واقعی حاکمیت جدید بسیار رادیکال و با دیدگاه بغایت ارتجاعی و دینی انحصارطلبانه آن در تضادی آشکار قرار داشت، بوده است.ر
در آندوره تنها دو راه در مقابل "عنصر ذهن" باقی مانده بود. یکی تلاش برای تعدیل این "عین" که در آن خواست های ملی و ارضی و فرهنگی بهم گره خورده بودند، به یک حرکت جزئی و فرهنگی و کانالیزه کردن خواست های مردم در مجاری قانونی رژیم که در آن شرایط ارگانهای قانونی آن هنوز حتی بشکل امروزی آن نیز پای نگرفته بودند. یعنی در اصل کمک به حاکمیت جدید برای تسلط مستقیم بر ملت تورکمن و مشارکت در فروخورانیدن آمالها و آرزوهای سرکوب شده آن در قبل از انقلاب و تسلیم بلاشرط در مقابل آن!ر
دوم، آغاز حرکتی جدی و همه جانبه برای تحقق مستقلانه حداقل بخشی از خواست های ملی و اجتماعی و مطالبات مردم از انقلاب که با توجه به رادیکالیزیم موجود در آن زمان و با تبعیت عنصر "ذهن" از "عین" در آندوره، راه دوم در پیش گرفته شد!ر
مسلما، استراتژی دوم ریسکها و خطر مقابله فیزیکی با حاکمیت جدید را که در پی گسترش سریع سلطه مذهبی و استبدادی خود بر سراسر کشور بود، در بر داشت که برای اجتناب از آن می بایستی سلطه حاکمیت جدید بر منطقه از طرف "عنصر اندیشه و ذهن" در جنبش تورکمنها، حداقل بصورت ظاهری پذیرفته شده و استراتژی برپائی حکومتی محلی و یا ملی بدون مشارکت دادن نمایندگان ارگانهای منطقه ای رژیم، گام به گام در حین کسب امتیازاتی از حاکمیت جدید بنفع خواست های برحق و معقول جنبش نسبت به توان واقعی حاکمیت، بکنار گذلشته میشد. اتخاذ این استراتژی و گذار تدریجی کانون و ستاد به این سیاست، هرچند همراه با اشتباهاتی در تاکتیک و مقاومت در برابر خواست رادیکالیزه تر شدن جنبش از طرف سازمان چریکها و قدرت نمایی هرچه بیشتر این جریان مسلط بر عنصر ذهن بومی در مقابل حاکمیت جدید به حساب جنبش ملی و ارضی تورکمنها بوده است، اما از مضمونی درست و حردمندانه ای برخوردار بوده است که این تنها حاکمیت جدید بود که با توسل به انواع و اقسام توطئه ها و اقدامات ایضائی نمی خواست مجالی برای تحقق این استراتژی بدهد و طبق این سیاست خود بخش مهمی از رهبران کانون و ستاد را در حین مذاکره جهت یافتن معادله ای برای رعایت حقوق شهروندی و ملی مردم تورکمن و احترام به دستاوردهای انقلابی آن از یکسو و از سوی دیگر برای بیرون آمدن از فضای آغشته از نفرت و کینه نبرد "که بر که" حاکم بر منطقه، بنفع پذیرش آبرومندانه و در جهت تأمین بخشی از حقوق ملی ملت تورکمن از طرف حاکمیت جدید، به شیوه ای ناجوانمردانه و وحشیانه ربوده و به ترور رسانیده و متد سرکوبی تمام عیار در مقابل سیاست مذاکره و مسالمت و مدارا از طرف رهبران ملی تورکمن، در برابر جنبش تورکمنها و علیه بخشی از مردم ایران را در پیش گرفت!ر
در تسریع این روند، مسلما حضور عنصر ذهن بیگانه در کنار "اندیشه و ذهن" بومی و ملی و در مناسباتی غلبه یافته بر آن بنام، "سازمان چریکهای فدائی"، بدون آنکه برای خود لوحی سفید از اخلاقیات و افتخارات و برای آن لوحی سیاه از خطاها و کاستی ها قائل شده و تمامی اشتباهات را تنها متوجه آن بکنیم، نقش خاص خود را همراه با تلاش در استحاله ملی- دمکراتیک در یک جنبش طبقاتی که تنها نتیجه آن عدول جنبش از مضمون ملی خود و محدود شدن دامنه پایگاه مردمی عنصر "ذهن" بومی و تضعیف آن در مقابل حاکمیت نبود، ایفاء نموده است! در کل میتوان گفت که در آندوره بدلیل همین وابستگی، سرنوشت جنبش ملی تورکمنها در تحلیل نهایی از طرف همین جریان مسلط بر آن در یک معامله سیاسی با حاکمیت نه در خود منطقه در مذاکره مستقیم با نمایندگان رژیم و نمایندگان ملت تورکمن بلکه در جائی دیگر و بصورت پنهانی از عنصر "ذهن" بومی، رقم خورده بود!ر
اما، خطای تاکتیکی ما در راستای اجرای استراتژی درست و اصولی ما و وابستگی سیاسی و تشکیلاتی ما به جریان بیگانه، چیزی از مسئولیت سرکوب کننده نمی کاهد. زیرا، سرکوب شونده و سرکوب کننده از مسئولیت یکسانی برخوردار نیستند. هرجند که در تاریخ هیچگاه، فاتح به محاکمه کشیده نشده و تنها این مغلوب استکه همیشه مورد انتقاد و مشاتت ضعیفترین عنصر در میان هر ملتی که همیشه خواهان تسلیم بلاشرط در مقابل دشمن برای تأمین امنیت و منافع شخصی و کاذب خود که آنرا بالاتر از منافع ملی و دفاع از امنیت عمومی و حیثیت ملی میدانند، قرار میگیرد. این عناصر در جنبش تورکمنها با اتکاء به همین خطاهای تاکتیکی و موارد غیرقابل کنترلی که در جنبش ما اتفاق افتاده و در هر جنبشی نیز امر طبیعی و عادی در شرایط عدم تسلط کافی عناصر رهبری کننده بر کلیت جنبش تلقی میگردد، کمر به نفی نفس جنبش بسته و فتوا به فطرتا نابکار و گناهکار بودن عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها داده و در محکومیت کانون و در نزدیکی به فاتح امروزه به ماشین رأی جمع کنی آن در "انتخابات" مبدل شده اند!؟
درحالیکه مسئله ما بالاتر و گسترده تر از خطاهای تاکتیکی بوده است که برای درک آن تیزبینی یک روانشناس اجتماعی و باریک بینی و ژرف نگری یک تحلیلگر عاری از پیشداوریها و بغض و کینه ها نسبت به پیشروان جامعه و محققی تاریخ که تاریخ را همچون واقعیت تاریخی ببیند و بشناسد و نه آنکه شرقی وار تاریخ را پهنه عمل اخلاقی پنداشته و به نام اخلاق یکی را بستاید و دیگری را بکوبد و فاتح را فطرتا مبرا از هر خطا و جنایتی بداند لازم است. متأسفانه این افراد فاقد تمامی این خصایل و از بینش علمی ژرف و از اندیشه فلسفی و سیاسی لازم برخوردار نیستند و نظر و اعمال آنها نمیتواند جای هیچگونه تأمل و بررسی در نزد عنصر "ذهن" داشته باشد!
ر
عنصر "ذهن و اندیشه" سیاسی همانند یک ارگانیسم زنده اجتماعی تحت نام کانون در جنبش تورکمنها پروسه ای را از بدو انقلاب تا به امروز طی کرده استکه میتوان هر مرحله از آنرا بعنوان حلقه ای از مداومت و تکامل این پروسه مورد بررسی و ارزیابی از یک کلیت واحد قرار داد.ر
در مرحله اول این پروسه، از بدو انقلاب از یکسو، مجبور به نبرد و مقابله با حاکمیتی گردید که سرمست از پیروزی سهل و آسان و سریع خود در ایران در اوهام برپائی "امپراطوری شیعه" در دنیای اسلام، خود را تابع هیچ عرف و قانون زمینی ندانسته و همانند تازیانه خدا بر گرده بندگان زمینی فرود آمده بود. از سوی دیگر، عنصر "ذهن و اندیشه" در جنبش تورکمنها، از همان آغاز تولد، بار عظیم جوابگوئی به نیازهای جنبش توده ای بزرگی در منطقه و راهبری و هدایت آنرا در مقابله با یک رژیم غیرعادی و بغایت حیله گر و بی همتا در خباثت و جنایت را بردوش باید می کشید. آغاز پروسه ای که دوران نوباوگی آنرا میتوان دوران چریکی و انقلابی گرایی در همگرائی و وابستگی به بزرگترین سازمان چریکی آندوره در ایران دانست که علیرغم کمبودهای اساسی و نقصانهای نظری و اشتباهات تاکتیکی، حائز بزرگترین دستاوردها در مبارزات ملت تورکمن و حامل بزرگترین تجربه برای جنبش سراسری با ایجاد سیستم شورائی برای اولین بار در تاریخ ایران و با برپائی جنبش مستقل بدون هیچگونه کمک خارجی و یا در ارتباط و مددگیری از آن بوده است!ر
در این مرحله، رهبران ملی ملت تورکمن و کادرهای اصلی جنبش با ایستادگی بر سر آرمان خود با ملت خویش و با راه ندادن ذره ای تردید و تزلزل در مقابل پیشنهادات سخاوتمندانه نمایندگان رژیم و بزرگ زمینداران بومی و غیربومی بخود، به نسلهای مبارز آینده ملت خود آموختند که هیچگونه معامله و زد وبند بر سر منافع ملی ملت خود در جنبش جایز نبوده و پیگیری منافع حقیر فردی و گروهی در جنبش ملی تورکمنها از قبل محکوم به شکست و منافع ملی همان تابویی استکه حتی نمیتوان در مورد آن با نیروی بیگانه به مذاکره نشست. بدینسان آنها صحنه ای درخشان در وفاداری به آرمانها و به منافع ملی ملت خود، صداقت و شفافیت از خود بیادگار گذاشتند و به افتخار و الگوئی بزرگ برای ملت خود مبدل شدند!ر
دوران نوجوانی پروسه تکاملی عنصر "ذهن و اندیشه" را اگر میتوان در استحاله تشکیلاتی و نظری در سازمانی که قصد "شکوفائی" ارتجاع و دیکتاتوری و قاتلین فرزندان ملت تورکمن در ایران و منطقه را داشت خلاصه کرد که دوری عنصر "ذهن" از عنصر "عین" را دربر داشت، اما بعنوان یک حلقه از این پروسه، فرصتی بود برای اندیشیدن عنصر "ذهن" بخود و نطفه بندی جدائی راه خود از عنصری بیگانه در جنبش تورکمنها برای همیشه و پله ای بود برای گذار به هویتی ملهم از "عین" و غلبه عنصر "ذهن" بر آن و از خود انگیختگی جنبش به خودآگاهی آن!ر
اما، در دوران بلوغ عنصر "ذهن و اندیشه" در جنبش در جنبش ملی- دمکراتیک تورکمنها که دیگر از لابلای آنهمه حوادث، چون از سرگذرانیدن دو جنگ تحمیلی، اعدام ها و کشتارها، زندانها و آوارگیها و مهاجرت به دنیای غریب و بیگانه، به هویت ملی خود دست یافته بود، کاملا از لحاظ کیفی وارد مرحله دیگری گردیده بود. این عنصر دیگر با نگاهی دیگر و با بینشی کاملا نو به مضامین اصلی جنبش ملی و به اکناف و اطراف خود می نگریست. این عنصر دیگر از تلاش برای به حاکمیت رسانیدن نیروی بیگانه بنام "احزاب سراسری" و یا با تبدیل شدن به دانه گندمی در دولای سنگ آسیاب اختلافات درونی یک "جریان سراسری" با تمایل به این یا آن جناح از آن و نشر اختلافات آنها که هیچ ربطی به منافع ملی جنبش ملت تورکمن نداشت، در درون نیروی روشنفکری جنبش ملی و از رو در رو قرار دادن نیروی خودی برای تأمین منافع دیگران، دور شده خواهان اعلان هویت ملی خود بعنوان کلی که میخواست دیگر برای خود وجود داشته باشد، بود! دیگر عنصر "ذهن" در جنبش تورکمنها به نماینده فکری یک ملت که در اعماق تاریخ بشری ریشه داشته و در دوران باستان، قرون وسطی تا عصر جدید نقش کلیدی خود را در مشرق زمین ایفا نموده، تبدیل شده بود. اما این ملت دیگر نه تنها خود مبدل به یک جهان سومی پاره پاره شده مبدل گشته، بلکه به اسارت یک جهان سومی دیگر با فرهنگ، زبان و تاریخی جعلی و مادون تر از خود درآمده بود. دیگر عنصر "ذهن و اندیشه" و یا "اوبژه" در جنبش ملی تورکمنها نمیتوانست بپذیرد که "جنبش سراسری" و یا "احزاب سراسری" فاعل باشند و ما مفعول و یا به بیانی دیگر ما "سوژه" باشیم و آنها "اوبژه"، بلکه خواهان رابطه ای دو سویه و برابر با آن بود!ر
متأسفانه در این عالیترین مرحله تکاملی عنصر "ذهن و اندیشه" در جنبش ملی تورکمنها و در این مقطع از تکامل تاریخی پروسه کانون، تعدادی از روشنفکران و حتی کسانی از بنیانگذاران کانون، نتوانستند به نسبت میزان استحاله خود در ملت حاکم بر ایران و بدلائل استحاله فکری خود در جریان مسلط بر جنبش تورکمنها تا آن زمان و بعلت وابستگی شدید تشکیلاتی و روحی به آن و یا بعضا بعلل کاسبکارانه برای دستیابی به کرسیهای تشکیلاتی برجای مانده از خروج دسته جمعی این "اوبژه" تکامل یافته تورکمن از ضعف تشکیلاتی و فکری و جریان مسلط بر جنبش، خود را با این مرحله تکاملی هماهنگ سازند و در همان دوران نوباوگی و نوجوانی عنصر "ذهن" و در مرحله ماقبل تکاملی این پروسه و دستیابی عنصر "ذهن" به استقلال اندیشه و عمل برجای ماندند!ر
اما، انسانها ماهیتی ثابت و همیشگی ندارند که برحسب مقطعی از شکلگیری اعتقادان و بینش و یا منش و شخصیت بتوان برای یکبار برای همیشه آنها را تعریف کرد. بویژه در روزگار پرمتحول و متغیر و با تحکیم و تثبیت ایده استقلال در جنبش تورکمنها و رشد خودآگاهی و هویت ملی در میان اکثریت غالب روشنفکران و مبارزان تورکمن، پذیرفتنی نیست که تعریفی همیشگی از شخصیت کسی بتوان داده و این امیدواری را میتوان داشت که دیر یا زود آنها نیز از مفعول بودن برای نیرویی موهوم بنام "احزاب سراسری" بدر آیند و با پدید آوردن "جوهر" وجود خود برای خویش و برای ملت خود باشند!ر
ر
********

بدین ترتیب در این مرحله متکاملی بود که عنصر "ذهن و اندیشه" در جنبش تورکمنها، اولین ضربه و انشعاب از احزاب به اصطلاح سراسری که چیزی بجز نام مستعاری برای جریانات فارس و تمرکزگرا نبوده است را در تاریخ بعداز انقلاب ایران در میان روشنفکران ملتهای تحت ستم ملی دیگر که بقا و هویت جنبش ملتهای خود را به عبث در همراهی و مسحیل شدن در این احزاب می دیدند، وارد آورد و بحق لقب "عامل تفرقه در جنبش سراسری" را از طرف "سازمان اکثریت" دریافت داشت!ر
با آزاد شدن توان فکری سرکوب شده روشنفکران تورکمن در صفوف احزاب به اصطلاح سرتاسری و رهائی اندیشه از قالب یک ایدئولوژی که محصول هویت یابی ملی آنها تنها بعداز گذشت هشت سال از انقلاب بوده است و با جایگزین شدن روحیه اعتماد به نفس و استقلال اندیشی در مقابل وابستگی و خود کم بینی، این عنصر "ذهن" بود که توانست اولین برنامه خود برای تغییر "عین" و آلترناتیو پیشنهادی خود برای زیستن ملت تورکمن بنابه طبیعت خویش و برنامه پیشنهادی خود برای حل مسئله ملی در ایران و ساختار فدرالی دولت در آنرا ارائه بدهد. امری که در دوران وابستگی و استحاله جنبش ملی در عنصر بیگانه غیرممکن و محال بوده است. بدنبال این نقطه عطف در پروسه تکاملی عنصر "ذهن" و یا با این نوزائی و رنسانس در جنبش تورکمنها بود که شناسنامه جعلی جنبش طبقاتی- دهقانی و یا فرهنگی و ارضی به ملی- دمکراتیک تغییر و روح ایده استقلال بر تفکر و عمل روشنفکران تورکمن غلبه یافت. تا جائیکه امروزه حتی مخالفین سرسخت ایده استقلال در جنبش تورکمنها و منادیان وابستگی عنصر "ذهن" در آن به عنصر بیگانه نیز تحت تأثیر مبدل شدن این ایده به هویت اصلی جنبش که ریشه در منحصر بفردی هویت ملی ملت تورکمن و در عدم تشابه فرهنگ، زبان، آداب و سنن و در حق حاکمیت ملی آن بر سرنوشت خود در سرزمین خویش دارد، مجبورند نظریه وابستگی خود به نیرویی غیر و بیگانه و ضدیت خود با این ایده را در لفافه و زر ورق "استقلال" با احتیاط تمام مطرح بکنند و سطح خود را تا حد مبارزه با افرادیکه حامل این ایده هستند و نه با این ایده، پایئن آورده و "افتخار" داشتن مراوده و رابطه با عنصری از "مرکزیت" بدون پیرامون احزاب به اصطلاح سرتاسری را تنها در خانه دل و یا در میان قسم خورده ترین محافل موافق خود نگه بدارند؟!ر

کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
سپتامبر 2008

Inga kommentarer: