söndag, september 27, 2009

آیا فرمولی عام برای تحولات اجتماعی وجود دارد؟

در شرایطی که جنبش مردم ایران علیه خودکامگی دینی، بی عدالتی و تبعیض ملی، با تمامی فراز و نشیبهای خود ادامه دارد، بسیاری از نیروهای سکولار و مدرن جامعه، با وجود همراهی با جنبش سراسری در همکاری و پذیرش نیروهای محرکه این جنبش که تماما از بنینانگذاران و از صاحب منصبان معروف رژیم در گذشته بوده و از بینش دینی برخوردار هستند، مردد مانده اند.
ه
این تردید و حتی عدم پذیرش رهبری کنونی این جنبش، مسلما نشأت گرفته از تحلیل جامعه شناختی این نیروها، از مضمون اصلی جنبش و از ماهیت ارتجاعی دیدگاهها و سوابق رهبران جنبش است. تحلیلی که خود برمبنای ایدئولوژیک و نادرست از وجود "قوانین عام" درباره انقلاب و تغییرات اجتماعی استوار است که گویا برمبنای این فرمول عام استکه نمایندگان یک طبقه خاص بهمراه متحدینی موقتی و یا استراتژیک خود، انحصار حقانیت پیشبرد تغییرات اجتماعی و حتی تغییر فرماسیونهای اجتماعی و اقتصادی را در شرایطی معین و در مرحله از میزان، رشد جامعه برعهده دارند که در غیر اینصورت جنبش به انحراف مشیده شده و از همان ابتدا محکوم به شکست است!ه
وجود "نظریه عمومی درباره انقلابات"، درمیان اندیشمندان اجتماعی تنها از طرف کارل مارکس مطرح شده است. بنظر وی، چون جوامع اروپائی اساسا طی فرایند بغرنج و طولانی مبارزات طبقاتی تکامل یافته اند، انقلابها و هرگونه تغییرات اجتماعی نیز پیامد همین مبارزه طبقاتی هستند که با فراهم آمدن مجموعه شرایط زیربنائی و روبنائی، طبقه ای خاص بهمراه متحدین خود که حقانیت تاریخی این تغییرات را در شرایط و مقطعی از تکامل تاریخ برعهده میگیرد، رخ میدهند. زیرا، بنظر مارکس و حتی اخلاف وی چون هگل، تمامی جوامع در خطی اجباری و جبری بسوی "پیشرفت" و "تکامل" به پیش میروند و تحولات اجتماعی نیز در آنها بالاجبار در عین گوناگونی اشکال تحقق خود از ماهیت و مضمونی مشابه برخوردار هستند و مطلقا از قانون "ماتریالیسم تاریخی"، پیروی میکنند!ه
وجود یک قانون عام در مورد هرگونه تحولات و تغییرات اجتماعی و ماهیت حاملین آن، بعدها در کنفرانس لنینگراد در سال 1931 کاملا به رسمیت شناخته شده و وارد ادبیات سیاسی کشورهای آسیائی، آفریقایی و آمریکای لاتین، از طریق احزاب کمونیست و چپ آنها گردید. در این کنفرانس که تحت اتوریته دولتی ونظریه حزبی تحولات پنج مرحله ای استالین، از کمون اولیه تا فرماسیون سوسیالیستی بعنوان تحولات اجباری و یکسان برای تمامی جوامع برگزار شده بود، نظریه عمومی انقلابات مارکس در اروپا به تمامی جهان تعمیم داده شده و این اعتقاد بعنوان تنها باور علمی و تاریخی درباره تحولات تاریخی، از طرف نظریه پردازان شرقشناسی چون پطروشوفسکی، ایوانف و ... درمیان نیروهای سیاسی ایران بواسطه گری حزب توده ایران تثبیت گردید. باوری که هنوز نیز همانند یک بنیادگرائی دینی، راهبر و تعیین کننده استراتژی و تاکتیک نیروهای سکولار و چپگرا در ایران است!ه
مقاله زیر، پژوهشی کوتاه در راستای اثبات عدم وجود یک قانون عام درباره تغییرات اجتماعی در جهان و امکان گذرا جوامع حتی از فرماسیونی دیگر، از طرف نیروهایی که خود متعلق به فرماسیونی گذشته هستند و وجود تاریخی در تأثیر حوادث طبیعی در جابجائی حکومتها و فرماسیونها و عدم وجود هیچگونه جبری برای حرکت مستقیم تمامی جوامع بسوی "پیشرفت و تکامل"، است. امید استکه این پژوهش مختصر کمکی برای ارزیابی درست از سیر تحولات کنونی در ایران و بیرون آمدن از این "تردید" در همراه شدن با نیروی محرکه جنبش در این مرحله از قیام به مبارزین سکولار و بویژه به مبارزین تورکمن و دیگر نیروهای پیشبرنده جنبشهای ملی ملتهای تحت ستم در اینکشور بکند!
ه

**********************

هر سرزمینی واقعیتهای تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و خصوصیات اتنیکی و ذهنیت و نگرش دینی و اسطوره ای شکل گرفته متفاوت خود در ادوار طولانی نسبت هستی و به ماهیت نظام قدرت دارد. بر این مبناء هرچند نظریه عمومی و عام مارکس درباره انقلابات و تغییرات اجتماعی از رویدادهای اروپا اخذ شده است، اما با بررسی سیر تاریخی تحولات اجتماعی در خود این قاره نیز نمیتوان به یک فرمول فراگیر و عام و یا به نظریه ای عمومی در آن رسید.ه
طبق نظریه مارکس، از انقلابات دورانساز انقلاب بردگان علیه سیستم برده داری در اروپا بوده است. اما، در این قاره هیچ قیام مشخصی با رهبری نمایندگان برده ها، موجب فروپاشی نظام برده داری نشده است. تنها جنبش بزرگ علیه این سیستم، قیام اسپارتاکوس بوده که پیش از سقوط جمهوری روم و پیش از پدیدار شدن امپراطوری رم و چندین سده پیش از سقوط این امپراطوری، بدون وارد آوردن تغییری در این فرماسیون اجتماعی- اقتصادی، با شکست مواجه گردید. فروپاشی روم باستان عمدتا نتیجه حملات مداوم و بی امان بربرهای شمالی و چهل سال یعد از پیدایش دین مسیحیت و در پی آغاز ستیزهای دینی بوده است و هیچ انقلاب موفقیت آمیزی با رهبری نماینده طبقه برده ها به نابودی این سیستم در امپراطوری روم نیانجامیده است.ه
دومین انقلاب دورانساز در نظریه مارکس و مارکسیستها انقلاب ضدفئودالی بورژوازی لیبرال و دهقانان است که موجب برچیده شدن این سیستم و پیدایش سیستم سرمایه داری یا بورژوائی بجای آن شده است. در حالیکه در تاریخ قاره اروپا حکمی که در مورد برده داری وجود دارد درباره زوال فئودالیسم در همه وجوه آن در اواخر قرون وسطی نیز صادق است. زیرا، سقوط این فرماسیون نیز نه به قیامهای طبقاتی صرف، بلکه به شیوع طاعون سیاه در میانه سده چهاردهم میلادی در اروپا، باز میگردد که طی آن بخش عظیمی از جمعیت دهقانان و روستائیان اروپا جان می بازند و این امر موجب چنان کمبودی در نیروی کار فراهم میآورد که دوام نظام بنده داری (بونداژ) یا سرواژ را ناممکن میسازد. این دوره نیز خود مصادف با رنسانس فکری مبتنی بر غلبه یونانیت بر مسیحیت و پیدایش سوداگران شهری و بورژوازی تجاری و آغاز کشفیات مستعمراتی در قاره های جدیدی میگردد.ه
تجربه خود ویژه اسپانیا در این رابطه کاملا قابل غور و بررسی میباشد. در این کشور که در آندوره بصورت پادشاهی های جدا از یکدیگر اداره میگردید، شاه فردیناند پادشاه کاستیل و بعدها همسرش ایزابل ملکه آراگن و کاتالونی که هردو از شدت بنیادگرائی دینی به "کاتولیک" معروف شده و بعنوان مظهر مطلق پادشاهی "پارسائی کاتولیک" و سنت گرائی قرون وسطائی شناخته میشدند، درهم کوبنده دژهای فئودالی، برقرارکننده روابط بازرگانی و تجاری و آغازگر فتوحات ماوراء اقیانوسها و لغو کننده سرواژ در عین سرکوب خونین قیام دهقانان به رهبری "پدرو خوان سالا" و مصادره کننده اراضی اشراف و وحدت دهنده و بنیانگذار کشور اسپانیا بوده اند. یعنی نمایندگان یک نیروی ارتجاعی و مربوط به گذشته، حاملین گذار به فرماسیون پیشرفته و متکاملتر بوده اند!ه
در نظریه مارکسیستها، مهمترین و بهترین نمونه انقلاب علیه فئودالیسم، انقلاب فرانسه در پایان سده هیجدهم بوده که گویا موجب فروپاشی کامل این سیستم در اروپا شده است. اما، در این مورد نیز می توان گفت که انقلاب فرانسه حداکثر در یکی از کشورهای بزرگ و مهم اروپا موجب سقوط فئودالیسم گردید. انقلاب فرانسه با اینکه انقلابی دورانسار بوده است، ولی انقلابی که فئودالیسم را سرنگون کرده باشد نیوده، بلکه بقایای فئودالیسم ضعیف و خودباخته در آن کشور را نابود کرده است. در این کشور، احیای مجدد نظام سلطنتی در سال 1815، بخش مهمی از دستاوردهایی را که انقلاب نه تنها در دوران حکومت رادیکال ژاکوبن ها، بلکه حتی در طول دوران امپراطوری بناپارت پدید آمده بود، نابود ساخت و برای برقرار ساختن روح دمکراتیک انقلاب فرانسه و اومانیسم ناشی از آن در قانون اساسی جمهوری سوم، به برپائی انقلابات 1830، 1848 و نیز شکست و درهم کوبیده شدن سال 1870 و برقراری کمون پاریس در سال 1871، مورد نیاز بود. با وجود این نیز، اگر نوه شارل دهم بعنوان پیش شرط پذیرش سلطنت بر نفی تمامی دستاوردهای انقلابات 1879، 1830، 1848، پافشاری نمیکرد، مسلما بر تخت پادشاهی جلوس میکرد و چه بسا که امروزه فرانسه کشوری سلطنتی می بود! بدین ترتیب این انقلابات دورانساز در فرانسه یک سده کامل از جنگ داخلی و خارجی، توسعه تجاری و صنعتی را پشت سر گذاشت تا خود را تثبیت نماید.
ه
باز با اینکه انقلابات در فرانسه به سرمایه صنعتی و بسیاری از دهقانانی که بعنوان خرده زارع زمینهای بزرگی را از اشرافیت فئودالی در اجاره داشتند، کمک کرد تا آنرا به مالکیت خصوصی خود دربیاورند، اما در انگلستان و بعدها در آلمان و اتریش، در کنار قدرت گیری سرمایه صنعتی و مالکیت بورژوائی، املاک آریستوکراتهای بزرگ و بیشتر امتیازات اشرافیت فئودالی به رسمیت شناخته شده و تا تغییر تدریجی خود، از مصونیت کامل برخوردار شده بودند!ه
در انقلاباتی که پیش از انقلابهای فرانسه در غرب روی دادند، باید از انقلابات دیگری نیز نام برد که بخودی خود هر فرمول عامی درباره انقلابات اروپائی را با مشکل مواجه میسازند. یکی از آنها، قیام موفقیت آمیز سیزده مستعمره بریتانیا در قاره آمریکاست که در واقع قیام کل جامعه بر ضد دولت بوده که هیچیک از طبقات اجتماعی نیز در مقابل آن انقلابات نایستادند. در این سرزمین دولتها بعنوان عامل بیگانه در آمده بودند که در حقیقت انقلابات و قیامها در آنها بر ضد یک قدرت استعماری و برای کسب استقلال بوده است. لذا، علاوه بر آن پیامدهای مهمی در عرصه تغییرات اجتماعی درپی داشتند.ه
انقلاب در آمریکای شمالی نیز هرچند در وجوه خارجی خود، جنگی جهت کسب استقلال بود، اما در عین حال نیز یک انقلاب دمکراتیک بود که سرنوشت آن بستگی به دستیابی به استقلال از انگلستان داشت. این انقلاب در سرزمینی به پیروزی رسید که در آن نه فرماسیون فئودالی وجود داشت و نه آریستوکراسی اشرافی و نه آنها را یک کلیسای رسمی و سنت های جاافتاده ای بهم پیوند میداد که این خود با نظریه عمومی درباره انقلابات بهیچوجه همخوانی ندارد!ر
انقلابات فوریه و اکتبر روسیه نیز با اینکه از انقلابات مهم و دورانساز بوده اند، اما با طرح نظری ملهم از انقلابهای فرانسه و دیگر انقلابهای اروپائی-آمریکائی، تطابق نداشتند. انقلاب فوریه یک قیام توده ای خودجوش و تقریبا بدون طبقات مخالف بود که برله حاکمیت فاسد و ناکارآمد امپراطور نیکلای دوم که نخست از ژاپن و بعد در زمان جنگ جهانی اول شکستی تمام عیار از آلمان خورده و هفتاد و پنج درصد از دهقانان در آن با همدستی کلیسای ارتدکس از مالکیت ساقط و آنها را در فقر مطلق فروبرده بود، برپا گشته بود. اما، انقلاب اکتبر را نیز بدشواری میتوان به تعبیر "علمی"، حاصل از نظریه تحول اجتماعی مارکس، انقلاب پرولتاریائی دانست. هرچند که این انقلاب ستیزهای شدید طبقاتی را بهمراه داشته است.
ر
در همسایگی روسیه، در چین نیز انقلابی بدنبال جدا شدن حزب کمونیست از حزب "کومین تانگ" و آغاز مخالفت آن با این حزب صورت گرفت که تفاوت این انقلاب نیز با تئوریها و تجربه اروپا آنقدر بزرگ استکه نیازی به بحث و استدلال ندارد!ر
در تمامی انقالابات اروپا، تنها میتوان به یک فرمول عام و نظریه عمومی معتقد بود و آن نیز تنها اشتراک تمامی آنها بصورت قیام بخشی از جامعه در برابر بخشی دیگر است که طبقات اجتماعی مرفه تر و قدرتمندتر را تشکیل میدادند و دولت وقت نیز نماینده واقعی منافع این طبقات بوده است. زیرا، جوامع اروپائی از طبقات اجتماعی ماهوی و خودمختاری تشکیل شده بودند که دولتهای اروپائی به آن اتکاء داشتند.ه
اگر نمی توان قانونی عام درباره انقلاب اروپا یافت و به نظریه ای عمومی و فرمولی عام درباره تغییرات اجتماعی در آن قاره قائل گردید، بطریق اولی، این قانون ناداشته را چگونه می توان به شرق بویژه به ایران که ساختار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بنیان قدرت در آن، کاملا با اروپا فرق دارد، تعمیم داد؟ نمود اصلی این تفاوت فاحش را میتوان بتنهائی در نظام خودکامه قدرت در شرق بخوبی درک کرد. درست همین تفاوت ساختاری بنام استبداد آسیائی و یا تحت عناوین دیگر نه تنها مورد توجه اندیشمندانی چون مارکس، انگلس، ریچارد جونز، هگل، جیمز میل و بوِیژه منتسکیو و آدام اسمیت بوده است، بلکه برخی جنبه های آن حتی مورد توجه همسایگان یونانی ایران در دوران باستان نیز قرار گرفته است. مثلا در تراژدی مشهور "آشیلوس" بنام "پارسیان"، وقتی که آتوسا- خواهر کوروش، همسر داریوش و مادر خشایارشاه، از همسرایان می پرسد که "فرمانده یونانیان کیست؟ آنان از چه آقا و اربابی پیروی می کنند؟"، آنها جواب می دهند: "آقا و ارباب؟ یونانیان خود را برده و بنده هیچ کسی نمی دانند"!ه
این تفاوت فاحش در ساختار اجتماعی-اقتصادی و بویژه در نظام قدرت در شرق با غرب که حتی در دوران باستان نیز متفکران یونانی به آن پی برده بودند، در کنفرانس سال 1931 لنینگراد، کاملا و عمدا نادیده گرفته شد. زیرا، حزب کمونیست شوروی، می خواست طبق تمایل و آرزوی استالین تمامی قاره ها را به رنگ سرخ ببیند. برای این رنگ آمیزی نیز باید تمامی جوامع در قالب ماتریالیسم تاریخی مارکس، قالبگیری شده و به سرنوشت محتوم خود که با شلاق خدایان بسوی آن رانده میشوند، کشیده شوند و با انقالب سوسیالیستی که طبعا از یک فرمول عام و جهانشمول نیز پیروی میکرد، پایان تاریخ و تلاشی بشریت برای تغییر و بهبود مداوم شرایط اجتماعی-اقتصادی خود برای همسشه اعلام گردد!
ه
اما، فروپاشی خود سیستمی که فرجام نهائی بشریت و لاتغییر پنداشته میشد، در خود شوروی و اروپای شرقی و تغییر ماهیت آن در چین، ویتنام و مغولستان... خود بانکی پرخروش از عدم وجود "پیشرفت" یک خطی و از قبل تعیین شده جوامع در جهان و دلیلی بزرگ بر عدم وجود هیچ نظریه ای عام و عمومی برای تغییرات اجتماعی بوده است!ه
ما، در تحلیل اوضاع کنونی و مضمون جنبش سراسری در ایران و ماهیت نیروهای محرکه آن، ساختار قدرت موجود در آن که چیزی بجز خودکامگی و استبداد شرقی خدای سالارانه نیست و ساختار اجتماعی-اقتصادی آن که باز عدم شکلگیری هیچگونه سیستم اجتماعی-اقتصادی پایدار در آن و غیرماهوی بودن طبقات و تأثیر مستقیم رانت نفتی بر شکلگیری آنها نیست و کوتاه مدت بودن هرگونه تحول در آن و یا به اصطلاح "کلنگی بودن جامعه" و فرهنگ اسطوره ای- دینی جامعه را باید اصل قرار بدهیم و نه قالبهای تئوریک وارداتی و غیربومی را که در کشورهای مبدأ خود نیز مدتهاست که صحت آنها بزیر سئوال رفته اند.
ه
در ایران، هیچگاه انقلابات، قیام طبقات اجتماعی محروم علیه طبقات اجتماعی ممتازی که مهار دولت را در دست داشته اند و یا برای درگون ساختن قانون و چهارچوب اجتماعی موجود نبوده است. تمامی قیامها در این کشور علیه فرمانروائی بوده است که بغیر از میل و اراده خود پایبند هیچ قانون و یا عرف اخلاقی نبودند و جامعه آنها را ه"بیدادگر"، "مستبد"، "غارتگر و بیرحم" و ... می شناخته است!
ه
استبداد دینی حاکم که اکنون از نظر جامعه "بیدادگر" و "خودکامه"، شناخته میشود، در مدت سی سال از حاکمیت خود، با هرگونه مخالفتی با بیرحمی و قساوت و با حیله گری ذاتی روحانیت شیعه برخورد کرده است. اگر اپوزیسیون این رژیم در داخل کشور، از همان ابتدای انقلاب با قساوت تمام، تار و مار گردید، در خارج از کشور نیز رژیم توانسته است، بخشی را با تطمیع و ارعاب بخدمت خود دربیاورد و سرسخت ترین آنها را ترور و اکثریت بدنه احزاب و گروههای سیاسی مهاجر بخارج را به اعتیاد بکشد و یا با گروه حزب سازی بوسیله عوامل خود، مبارزات آنها را منحرف و یا به انشقاق و پراکندگی دچار بسازد که نمونه آن بوجود آمدن 9 گروه و حزب، تنها در میان سلطنت طلبان است. در این میان شاید وضعیت نیروهای چپ را اسفبارتر از دیگران دانست. جدائی اکثریت قریب به اتفاق کادرها و اعضای غیرفارس نیروهای چپ و تشکیل احزاب و گروههای سیاسی منتسب به ملتهای خود، بهمراه بحران شدید ایدئولوژیکی چپ، بدنبال فروپاشی شوروی سابق و تغییر ماهیت و استحاله فکری بخش دیگری از رهبران چپ در ناسیونالیسم محافظه کار ملت حاکم و بی تفاوتی، افسردگی و رواج و تلاش برای موفقیت شخصی، کنار گذاشتن هرگونه مبارزه و سیاست از طریق بخش وسیعی از هواداران و اعضای سابق نیروهای چپ، کافی بود که امروزه از این نیروهای چپ تنها نامی باقی بماند. جنبش سرتاسری اخیر به اثبات رسانیده است که هیچ نیروئی از اپوزیسیون رژیم از حداقل حضور در جامعه و از قدرت تأثیر گذاری بر سیر رویدادها برخوردار نیست!ه
بنابراین، همانگونه که سرنوشت محتوم تمامی رژیمهای خودکامه و استبدادی که در خارج از خود به هیچ نیروی مخالفی حق حیات قائل نیست حکم می کند تا نیرویی از درون آن و از جنبش خود وی و هرچند شریک در استبداد و جنایت آن در گذشته و حتی از بانیان آن، علم مخالفت با استبداد را بدست بگیرد و با در آمیختگی با مخالفت عمومی از پایئن، یا خود با تأثیرپذیری از خواست عمومی تا سرنگونی قدرت خودکامه به پیش برود و یا با سازش و چرخش بی موقعه با ترس از رادیکالیزه شدن و فراتر رفتن خواست جنبش از انگیزه ها و خواست خود آن از مبارزه با قدرت خودکامه، به عامل نجات کلیت رژیم و به سهامدار مجدد قدرت مبدل گردد!ه
ایران، دقیقا در شرایط کنونی با وضعیت فوق مواجه است، رهبری جنبش عمومی علیه خودکامگی و استبداد را خارج از اراده ما، نیرویی که از بطن خود رژیم برخاسته است، بدست گرفته است. اگر تابه امروز ولی فقیه و دولت خودکامه وی، شمشیر را از رو بسته اند و حاضر به ذره ای عقب نشینی در مقابل اراده مردم نیستند، این نیرو نیز تاکنون کمتر تزلزلی از خود در ادامه جنبش بروز نداده است. در اینجا مسئله ظریفی که باید مورد دقت نیروهای سیاسی واقع گردد، تفاوت "رهبر" با "نماد رهبری" است. هر شرایط متحول اجتماعی رهبران و یا رهبر خاص خود را بوجود میآورد و تا تکوین این شرایط، رهبران اولیه و آغازگران این تحول، نمادی از آن رهبر هستند که باید بوجود بیاید و مقتضیات و الزامات جنبش آنرا باید بدنیا بیاورد!ه
اکنون سطح شعارهای عمومی حتی فراتر از خواست ها و انگیزه اولیه این "نماد رهبری"، رفته است. شعار "آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی"، بتنهائی کافیست که میزان عمق جنبش را انعکاس بدهد. این شعار بیان آشکاری از لائیتسه موجود در سطح جامعه و بیانی است از نه تنها نفی موجودیت "جمهوری اسلامی"، بلکه آلترناتیوی است بجای آن و تعارض عریانی است با دیدگاههای دینی و الهی "نماد رهبری" جنبش.ه
طبعا هریک از نیروهای شرکت کننده و یا تأئید کننده این جنبش، تعبیر و تفسیر خاص خود از این شعار را دارند. یکی از آن درکی لیبرلی و دیگری درکی ملی گرایانه و آزادی از هرگونه ایدئولوژی زمینی و آسمانی و وارداتی و بخشی نیز دیدگاه ناسیونالیسم افراطی و فرقه گرایانه ملت فارس را در آن متبلور میدانند. اما، برای اقلیتهای ملی که اکثریت مردم ایران را تشکیل میدهند مسلما استنباطی بغیر از جایگزین شدن یک "جمهوری فدرالی" بجای "جمهوری اسلامی" و یا هر جمهوری قوم گرایانه شوونیستهای ایرانی از این شعار ندارند. این شعار در عین حال یک نه بزرگ عمومی به سلطنت و موهوم و غیرواقعی بودن احیای مجدد آن از طرف سلطنت طلبان در فردای بدون ه"جمهوری اسلامی" است!ه
سه دهه از حکمرانی نکبتی بنام "جمهوری اسلامی" در ایران کافی بوده استکه جامعه ایران به جامه ای سیاسی و غیردینی مبدل گردد. اکنون هر گروه و هر دسته از مردم نه تنها برای محو رژیمی خودکامه از حیات اجتماعی و سیاسی خود، بلکه برای برقراری آلترناتیو مورد نظر خود بجای آن مبارزه میکنند. همراه نشدن با این مبارزه ملی را هیچ "تردید" تئوریک و هیچ سیاست مصلحت آمیزی توجیه نخواهد کرد!ه

کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
ه26 سپتامبر 2009

onsdag, september 23, 2009




(1919-1989)

ه یاغشی آدام یاغشی لیق دا یادلان سا

مرحوم آنه دردی تکه ئی دنیا دن اوتن ینه یگریمی یئل

مرحوم آنه دردی تکه ئی ١٢٩٨ –نجی یئلدا قزل آربات شهرینده دنیا ایندیپدیر و اون اوچ یاشینا چنلی اول شهرده یاشاپدئر. قزل آربات دا اوروس مکتبینده 7-نجی کلاسه چنلی اینگ یوکاری بهالار (نمره لار) بیلن اوقاپدئر و مکتب طاراپئندان بیر-ناچه گزک سیلاغ لانیپدئر. سونگ عطا-کاکاسی نینگ ایرانا گیدنی اوچین اول هم اوز اجه سی و دوغان لاری بیلن اوز یوردینادان ایرانینگ گنبد شهرینه گیتملی بولوپدئر.ه
گنبد ده ١٥-١٤ یاشینداکا (١٣١١) بیرنجی کلاسده، اوزینینگ یارپی یاشینداکی چاقالار بیلن اوقامالی بولوپدئر.ه
آنه دردی آقانگ ٥-٤ نجی کلاس دا کا "شاهی" آدلی مغلم می بولوپدئر. اول مغلم اوقوچی لاری قاتی حورلاندیریان اکن. بیر گون آنه دردی آقا یاشی اولی بولانی و باشغه بیر جمغیت ده (ترکمنستان ساوت سوسیالیستک جمهوریت ینده) اونوپ اوسن لیگی اوچین بو ظلمه چئداپ بیلمان اوزی بیلن قزل آربات دا قونگشی یاشان آذربایجان اوقلان لار بیلن بو مغلم ینگ ظلمینه قارشی چئقماق اوچین گون لرینگ بیری اونی اوچ-دورت اوغلان بولوپ اوروپدئرلار. شول سباب دن اولارینگ همه سی اوقودان قولیپدئرلار. سونگ اول اوز کاکاسینینگ یانئندا تیکین چیلیک (خیاط) ایشینه مشغول بولوپدئر. و شول بیر واقتدا هم کمش دپه ده غایبانا اوقوا گیریپدئر و شول اوقودان هم ٦-نجی کلاسی قوتاریپدئر.ه

سونگ آنه دردی آقا پست اداره سینه ایشه گیریپدیر. یونه اول یرده ایکی آی دان کوپ ایشله ماندیر. سبابی رضا شاه نینگ بویرغی اساسیندا شوروی دن گلن بوسغون لار پست اداره سینده ایشله ماگه حقی یوق اکن شونینگ اساسینده هم آنه دردی آقانی ایشدن چئقارئپ دئرلار.ه
اون سونگ آنه دردی آقا ینه اونکی تیکین چلیک ایشینه قایدیب گلیبدیر. رضا شاه قاچئپ گیدن دن سونگ، محمد رضانینگ دورینده مکتبه مغلم بولوپ ایشه گیریپدیر. بو یرده هم آنه دردی آقانی ٤-٣ آدی دان کوپ ایشلتمان دیر لر. سبابی اول دورده آنا دردی آقا ایام توده پارتیا سینینگ اغضاسی اکن و شول دورینگ حکومتی طاراپئندان توده ای لری دولت ایشیندن بوشادمالی دیین بویرق چکارلیپدئر. ینه آنه دردی آقا کونه جه تیکین چیلک ایشینه قایدیپ گلیپدیر و عمرینینگ آخرینه چنلی بو کاری دوام اتدیریپ دیر.ه
آنه دردی آقا ١٣٣٥-نجی یئل ینگ تومسینگ سونگیندا، آقاسی ارازمحمد تکه نی، یالکاپ نامارت لارچه، یاتیرکا، اولدیرندن سونگ و یالکاپ توتلاندان سونگ گنبد ده همه توده پارتیاسینینگ اغضالارینی، شول ساندا آنه دردی آقانی کودتا حکومتینه ساتیار و آنه دردی آقا توساغ ادیلیار. آنه دردی آقا ١٨ آی گرگان، سونگ بولسه تهراندا قصرده زندان یندا اوتوریار. بو یرده بیر ماطلابی هم آنکلاتماق ایسله یارین. اول هم شیله: علی عمویی، توده پارتیاسینینگ اونکی سیاسی بورو سینینگ اغضاسی و ٢٥ یئل شاه زندانیندا و سونگ بولسه ١٢ یئل لاپ اسلام جمهوری سینینگ زندانیندا اوتوران، اوز باشدان گچیرنی نی یازان "درد زمانه" دیین کتابینینگ ١٥٠ –نجی صاحیپه سیندا شیله یازیار:ه

بو کتاب دا عمویی، آنه دردی آقانی، اونینگ آقاسی اراز محمد بیلن یالنگشیار سبابی اراز محمد ١٣٣٥-نجی یئلدا یالکاپ ینگ الی بیلن اولدیرلیار و ١٣٣٧-ده اول پاخیار ایام یوق. شول یئل لاردا آنه دردی آقا اوز گنبد لی ترکمن و آذربایجان یولداشلاری بیلن زندان قصردا توساق دا بولب دیرلار.ه
آنه دردی آقا، حرمتلی ادبیات چی یاش اولیمز مراد دردی قاضی بیلن دکان لری بیر کوچه نینگ اوقوریندا و قارشا مه قارشی بولانی اوچین یاقین آراقاتناشیقدا بولوپ دور. شول یئل لاردا (١٣٥٧-١٣٤٠) مراد دردی آقانینگ مطبوعات نشریاتی بولانی اوچین اونگا بیر-ناچه گزک خلق آرا کتاب سرگی لرینه قاتناشماق مسیر بولوپدئر. مراد دردی آقا بو سرگی لره قاتناشانده ترکمنستان دان گلن کتاب لاری آلماق ممکین چیلیگی ندن پیدالانیپ بیر-ناچه ترکمن کلاسیک اثرلری آلیپ گنبده گتریب دیر. آنه دردی آقا ترکمن، اورس و فارس دیل لرینه بلد بولانی اوچین شول کتاب لاری فارس الیب بی سینه گچرمک پیکرینه دوشویبدیر و مراد دردی آقا بیلن ترکمن دیل و ادبیاتی نی ترکمن صحرا دا دیرلتمک اوچین بو ایشی یرینه یتریبدیر.شیله لیک بیلن قابوس نشریاتی نینگ بوتین ترکمن دیلینده چقاران کتاب لاری آنه دردی آقانینگ ادن ایشی دیسک یالنگشماریس.ه
موندان باشفا دا آنه دردی آقا بوتین ترکمن لرینگ غیرادا بولان اوز دوغان - قارینداش لاریندان گلیب قوشیان خاط لارینی هیچ پول آلمازدان ترجمه ادیب فارس دیلینه و یا الیب بی سینه کچریب بریان اکن.ه
اما قینان ساق دا شوگونه چنلی بو آدامینگ (آنه دردی آقانگ) ادن ایشلرینی بو گونکی ترکمن صحرا و داشاری یورت لارداکی مدنی اوجاق لارینه و جمغیت لارینه و دورلی سایت دیر، وبلاگ لاره نا بللی بولوب قالیب دیر. حتی صپار مراد نیازاف هم محتومقلی بایراقی نی مراد دردی آقا بریبدی. و حرمتلی مراد دردی آقا هم شو گونه چنلی بو ایشلرینگ عذابی نی هیچ حیلی پول آلمازدان آنه دردی آقانگ یرنه یترن دیگینه دیل یارمادی. یونه یاغشی ایش یرده یاتماز و یالانینگ آیاقی قیسقادیر.ه

آنه دردی آقانینگ تیکین چلیک دکانی همه دورده ترکمن اینتلگنسیاسینینگ مرکزی بولان اکن. آنه دردی آقانینک یاکین اگین دشلری و دوست لارنی بو گون همه ترکمن صحرا تانایار دیسک یالنگشماریس اولادان مثال: کوپ یئل لار قاضی، سولچی، آقلاوجی بولوپ ایشلان مرحوم سید قلی بکی نژاد، گنبدینگ آدی بللی کوپ یئل لار دورلی مکتب لرینینگ مغلمی ومدیری مرحوم صفر شادمان، ترکمن-فارس و فارسی- ترکمن چه سوزلیک لرینگ یازی جی سی مرحوم نورمحمد متقی، ١٣٥٧-نجی یئلینگ انقلابیندان سونگ بولسه مرحوم لار صفر انصاری و نورمحمد عاشور پور، یاش ترکمن صحرانینگ گورنیک لی آرتیستی مرحوم لار نوری گوگلانی، آنه قربان قلیچ طاقانی، شاهیرقربان گلدی آهونبر و ...ر
یوکاردا آیدلانلارا شایات حوکمینده ترکمن صحرانینگ بیر ناچه گورنیک لی مغلم لاری و شاهیر لاری وصنغت استاد لارینینگ آنه دردی آقا حقدا یازان لاری نی گتیرمک چی:ه

…" ینه ده حورمات لی استادیم یاتان یری یاغتی مرحوم آنه دردی تکه ئی یادلاسیم گلیار. استاد آنه دردی تکه خوت اوز بالاسی یالی مانگا زحمت چکن در. اول زحمت لری بیر یا ایکی صحیفه ده یازیب اوداب بولمز. بیر قوشغی بیلن هم اوداب بیلمن. یوقسم "استادیم" آدلی قوشن قوشغیم مرحوم آنه دردی تکه حاقدا"
آنه دردی تکه استادیمه باغیشلایان:ه

"استادیم"

اویمیزینگ گون باتار غایرا چه تنده قالا- یالی یایراپ یاتان حولی بار،ه
شیله گینگ بولسا- دا بو یاتان حولی، منینگ استادیما دیسنگ قاتی دار.ه
یاشایش نینگ بویدان باشین ایزلاسام، بیر کتابدان آرتق، بیر قوشغی دان کان.ه
دنگه سم استادیم قوانج لی عمرینگ، گچن بیک لره، یخشی لارا سان.ه
یاشلیق نگدان حاقیقاتا باش قوشوپ، ظالم لارا، ابد باشینگ اگمه دینگ،ه
بویسانمانی قدرتینگا، گویجینگا اجیزه، پاخیرا، هرگیز دگمه دینگ.ه
دار قفس مردلرینگ جایی دیر دیین، الخم آلدیم پریادینگدان دادینگدان.ه
مقدس یولینگدان یول جاغاز آلیپ نسخه آلدیم استاد بولان زادینگدان.ه
بیزاردینگ عمرینگده شهرات دان آد- دان، شهراتام سنکی دی آد هم سنکی دی.ه
جان بردینگ ایکی لنج ترکمن دیلینه، قاضی آقانگ قازانجی زادام سنکی دی.ه
قابوس نشریاتی مراد دردی آقا، سنگ آرقانگدان حاجی آقا قاضی بولدی.ه
بلند همتینگه قوانیان استاد، همتنگ دن اهلی ایل راضی بولدی.ه
شاحیرام کاماحال کودگریان اکن، سوزله مانه بیک لرینگ حاقیندا.ه
نه ننگ وصپ ادملی یخشی نی یخشی، حاصام قوشغی بولسا، استاد حاقیندا.ه
گینگ حولی دا، یله یاپراغین بریپ، همیشه لیگ گوگریپ دور بر آغاچ
اولمز، یتمز، باقی کوکین اوران دیر، چنار دیسنگ چنار، یادا سروی آغاج.ه
یئل اوسنده یاپراق لاری سس ادیار قلیج جان، وکیل جان ای بالالاریم.ه
یالنگیز انه نگیز گوزی یول دا، دیر بولسا- دا، داشیندا دورت لاله لریم.ه
یئل اوسنده یاپراق لاری سس ادیار عثمان جان، قادیر جان گوزیمنگ آقی،ه
یالنگیز انه نگیزینگ گوز قوانجی سیز، شادیان لانگ بالام اونگ توقات چاقی.ه
سویت لار یوردینی ینه بر گورمگ حاصل بولدی استاد مقصد مرادینگ
آغیر اکن آیرالیغا تن برمگ، آنه دردی تکه، باقی دیر آدینگ.ه

قربان گلدی آهونبر
١٣٦٩ شمسی
"ﻛﺆپچۆلیک ایچینده کأبیر آداملار ، دوغری سئنی آیئتساق کأبیر عالم لار ، صونغات اوستادلاری باردئر یا – دا یاشاپ گچن دیر ، کؤپچۆلیک اۆچین اولی ایش بیتیره ن هم بولسا بیلینمأن قالانی اۆچین به للی بولمان و یادلامالی آدام لارام اولاری یادلامان هیچ یرده آدلاری توتولیان دأل دیر.ه
آنا دردی دایئم (مرحوم آنا دردی تکه ئی حاجی قربان (قربان خیاط) اوغلی) شه یله آدام لارئنگ بیری دیر. مختومقلی پراغی و به یله کی تۆرکمن کلاسیک شاهیرلارئنگ کیتاپ لارئنی یا – دا دسسان لار و باشغادا انچه مه تۆرکمن ادبیاتئنا دگیشلی کیتاپ لارئنگ تۆرکمن صحرا دا بیرینجی گزه ک پارس الفباسئندا چاپ بولماغی نئنگ دۆیپلی زحمتی نی کیم چکدی کأ؟
بواوغوردا اساسی زحمتی مرحوم آنا دردی تکه ئی حاجی قربان اوغلی چکن دیر. سبأبی بو آدام یاشایشئندا دۆزگۆن لی یاشانی اۆچین گۆندیزینگ ایش یاداولئغئنی گیجه اؤیۆنده تۆرکمن ادبی کیتاپ لاری اوقاماق بیلن چئقاراردی. یؤنه اونونگ اوقایان کیتاپ لاری کریل (روس) الفباسئندا چاپ بولان کیتاپ لاردی.ه
حرمتلی مراد دردی قاضی بیلن یاقئن قاتناشئغی بولانی اۆچین بو کیتاپ لاری پارس الفباسئندا یازیپ بریپ دی و حرمتلی مراد دردی قاضی چاپ اتدیریپدی. بو یاغدایی بیلیأن سانلی جا آدام لار، مراد دردی قاضی چاپ ادن کیتاپ لارئندا آنا دردی تکه ئی نینگ آدی نی بیرجه گزه ک ده یادلامادی دیییأرلر.ه
حرمتلی آدام لار ، بیر اویلانئپ گؤرسه ک ، آنادردی تکه ئی نگ تۆرکمن صحرا دا ، تۆرکمن ادبیاتئنا و تۆرکمنه بیتیره ن خدمتی باهاسئنا یه تیپ بولماجاق بیر خدمت دئر.ه
مرحوم آنا دردی دایئم ، اؤزۆنی قربان خیاط آدی بیلن بۆتین تورکمن صحرا تانادان اؤکده و چپر درزی (خیاط) نینگ اوغلی بولانی اۆچین بو ایشی بیر صونغات یالی اؤوره نیپ ،بیر صونغات یالی دا دوام اتدیره ن آدام دئر.4 یاشئنداقی بیرچاغادا چپر چیلیک بیلن دیکه ن گه ییمی و شلواری بو سؤزه شایادلئق ادمه ک اۆچین یه ته ر لیک بولسا گه ره ک.ه
من 4 یاشئمداقام (1342 شمسی – 1963 میلادی) مانگا دیکیپ بره ن گه ییم شلواری نی شوگۆنه چنلی ساقلانئم اۆچین صوراتدا گؤرکه زیلیأر. آیراتین هم 4 یاشئمداقام شول گه ییم و شلوار بیلن چکیلن صورات هم گؤر که زیلیأر.ه
دکتر مجید تکه
آنا دوردی آقا یالی آدملار تورکمن ادبیاتنا عمرلیک نورچایین آدام لارینگ بیری بولوپ یادلانار.ه
عبدل آزاد
"اُولی سینی سیلامادیق، دیریسینی سیلاماز"

اولار (آنه دردی تکه) یالی آداملارئنگ ایل ایچینده، یاشایان دورله رینده اوزینی ایله – گونه آلدیران و ایلینگ گون نینگ، سیلاغ حورماتینا مناسیپ بولان و اوزیندن، یاغشی لیق دا ایز قالدیران آدام حاقدا یازماق آنگسات دال. اونونگ تورکمن ادبیاتی حاقیندا چه کن زاحمت لرینی، گوره ن گورگی لرینی، دوغرسی دا، گذران لاری
شونینگ (آنه دردی) زاحمتینا باغلانشیق لی بولان آدام لار آیتسا لار خاص یرلیک لی بوردی.ه
سبابی اونونگ تورکمن دیل و ادبیاتینا اده ن خذماتی، آقرام ینی پول بیلن اولچاپ یترلی دال دیر.
ه
هیچ هاچان اوچمه یار یاغشی لانگ آدی
سوزلری دیریلیک پایلایان چشمه
سوز رشته سین، ایشیب، ساران آقامیز
دانا سوزله ریندن غانیپ دیر تشنه.
ه
شیله لیکده آنا دوردی آقانینگ، انصابلی، رحم لی، انسان پرور قالامی نینگ، یاشاماغنا یاریم عاصر دان قووراق شایاد دیر.
ه

بردی پردل
ادب ینگ یاغشی سی اولینگی سیلا
(مختوم قلی)

تورکمن ادبیات، پرهنگ گینی اوسدیرمک اوچین بیر ناچه قین چیلیق لاری، هوپ لی، غاضاب لی و چرشریملی سنه لرده تورکمن دیل و ادبیات دونیاسینده، ایز قالدیران آدام لارینگ بیری آنادوردی آقادیر. آنا دوردی آقا اوز چونگ ذهینی و یتی قالامی بیلن بیزینگ تورکمن صحرامیزدا، ماختوم قولی، سیدی، کمینه، زهره طاهیر و ینه کوپ بولان تورکمن اثر لرینی بیرنجی ترجیمه چی حوکمینده ایران تورکمن لرینه یادگار قویان آدام دیر.
ه
یونه غینان ساق دا اونونگ کوپ چیلیگه باغلی بولان اولی ایشی، گور کیم لره شان و شهرات گتیردی.
ه
عطا شهاب

یغنان مان نی اوچقین

lördag, september 19, 2009

اکونومیست
دولت متزلزل در ایران

اکونومیست: سه ماه پس از انتخابات احمدی نژاد بر اوضاع مسلط نیست هفته نامه اکونومیست چاپ لندن در مقاله ای در شماره 19 سپتامبر این نشریه به بررسی شرایط سیاسی ایران و موقعیت دولت این کشور پرداخته است.
این مطلب با عنوان "دولت متزلزل ایران - هنوز ماجرا تمام نشده" چاپ شده و در آن آمده است که محمود احمدی نژاد و دولت او با گذشت سه ماه از پیروزی بحث برانگیز آقای احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری ایران هنوز نتوانسته اند بر اوضاع کشور مسلط شوند.
در این مقاله آمده است که با وجود سرکوب خشونت آمیز اعتراضات خیابانی، حبس منتقدان، اجرای محاکمات نمایشی و تشدید سانسور، پایه های این دولت بنیادگرا و برخوردار از حمایت نظامیان که با یک رشته چالش های توانفرسا، از جمله یک درگیری دیپلماتیک بر سر سیاست هسته ای مواجه است، همچنان متزلزل است.
اکونومیست می نویسد که درست است که این دولت از لحاظ فیزیکی، زمام امور جمهوری اسلامی را در دست دارد و اگرچه با چرخش روز افزون به سوی یک رژیم نظامیگرا، همراه با اقدامات بی پرده برای تسلط بر مجلس و رسانه های دولتی و برخورداری از حمایت ضمنی آیت الله خامنه ای، در تقلاست تا عزم خود برای تسلط بر کشور را به هر بهای ممکن اثبات کند، اما مخالفت با این دولت از میان نرفته، دو نامزد معترض انتخابات همچنان بر تقلب در انتخابات تاکید می ورزند و برخی شخصیت های متنفذ از جمله تعدادی از رهبران برجسته مذهبی، به اعتراضات خود نسبت به تعرض دولت به حقوق بشر مردم ایران ادامه می دهند.
این هفته نامه به اظهارات اخیر آیت الله حسینعلی منتظری، از مراجع تقلید شیعه، اشاره می کند که در نامه سرگشاده ای از وضعیت موجود ابراز شرمساری کرده و از سایر روحانیون خواسته است تا به منظور حفظ حیثیت اسلام، مخالفت خود را با اقدامات دولت ابراز دارند و البته، در اقدامی تلافی جویانه، پلیس شهر قم سه نوه آیت الله منتظری را همراه با تنی چند از منسوبان شماری دیگر از روحانیون منتقد بازداشت کرد.
به نوشته اکونومیست، بسیاری از شهروندان عادی ایران، از جمله کسانی که از محافظه کاران حمایت می کرده اند، ادعای احمدی نژاد در مورد خنثی کردن یک توطئه خارجی را به سخره می گیرند و در عوض، اتهامات تجاوز جنسی، قتل و توهین به مخالفان را به گناه اولیه رژیم، یعنی تقلب گسترده در انتخابات ماه ژوئن، می افزایند.
اکونومیست می افزاید که برخی از ناظران می گویند که شدت خشونتی که رژیم علیه معترضان به کار گرفته نشانه قدرت آن نیست بلکه از استیصال دولت حکایت دارد و با توجه به اینکه خبررسانی از طریق اینترنت و ماهواره هنوز هم از تهاجم حکومت تاحدودی مصون مانده است، همچنان امکان بروز ناآرامی پس از خاتمه ماه رمضان و آغاز سال تحصیلی وجود دارد.

اکونومیست: ناظران شدت خشونت رژیم را نشانه استیصال آن دانسته اند
به نوشته این هفته نامه، نخستین آزمون در این زمینه روز 18 سپتامبر و روز جهانی قدس در ایران فرا می رسد که رهبران مخالفان که پیشاپیش نمادهای اسلامی ماانند رنگ سبز و شعار الله اکبر را برای اهداف خود به کار گرفته اند، از مردم خواسته اند به طور گسترده در راهپیمایی روز قدس شرکت کنند و گفته اند که خود نیز در این راهپیمایی حضور خواهند داشت و انتظار می رود که امسال به جای شعار مرگ بر اسرائیل توسط جمعیت محدود طرفدار دولت، شعارهای مخالفان به جای اعتراض به سرکوبگران صهیونیستی چند هزار کیلومتر دورتر، حاکی از خشم آنان علیه حکام خود باشد.
اکونومیست می نویسد با توجه به این نگرانی هاست که دولت اخیرا تعدادی از مراسم عمومی معمول را لغو کرده است اما به علت اهمیت روز قدس، امکان لغو آن را نداشته وهر چند به جای اکبر هاشمی رفسنجانی، یک روحانی افراطی امامت نماز جمعه را برعهده خواهد داشت و شک نیست که رسانه های دولتی در صدد بر خواهند آمد تا جمعیت حضار در راهپیمایی را هواداران دولت قلمداد کنند اما نمی توان اطمینان داشت که این اقدام به نتیجه برسد همانطور که در یکی از مراسم نماز جمعه در ماه ژوئیه، شعار دولتی مرگ بر آمریکا به شعار مرگ بر روسیه تبدیل و در رسانه های جهانی منعکس شد.
این هفته نامه می افزاید که چنین تحولاتی برای محمود احمدی نژاد که در نظر دارد برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل هفته آینده به نیویورک سفر کند زیانبار خواهد بود و اگرچه ممکن است او از ابراز آن قبیل نظرات تندی خودداری ورزد که باعث خروج نمایندگان شماری از کشورها از یکی گردهمایی های سازمان ملل در ژنو در سال گذشته شد، اما انزوای بین المللی جمهوری اسلامی دراجلاس شورای امنیت در روز 24 سپتامبر، که به ریاست باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا برگزار می شود، در منظر همگان قرار خواهد گرفت.
اکونومیست در ادامه این مقاله، ضمن یادآوری مساله برنامه های هسته ای ایران، می نویسد که دیپلمات های آمریکایی در نظر دارند پیش نویس قطعنامه جدیدی علیه ایران را به شکلی تدوین کنند که حمایت روسیه و چین را از وضع تحریم های جدیدی علیه جمهوری اسلامی به دست آورند.
این هفته نامه در عین حال می نویسد که در حال حاضر، آمریکا نسبت به گذشته نرمش بیشتری نسبت به ایران نشان می دهد قدرت های جهانی با اعلام آمادگی برای مذاکره با جمهوری اسلامی، در نظر دارند با حفظ آبروی این کشور، مساله هسته ای را حل و فصل کنند اما اگر آقای احمدی نژاد، همانگونه با افکار عمومی جهان برخورد کند که با رای هموطنان خود برخورد کرد، این مداراگری دیپلماتیک ممکن است برای همیشه دوام نداشته باشد
عکس از اکونومیست
گزارش خبرگزاری فرانسه
.
از تظاهرات امروز تهران
.
مردم شعار می دهند نترسید نترسید ما همه با هم هستیم : احمدی نژاد با هشت موتور سوار مسلح اسکورت و پاجروی ضد گلوله وارد دانشگاه تهران شد و تا دقایق دیگر سخنرانی اش را آغاز می کندخبرگزاری فرانسه در گزارشی از تهران نوشت، معترضان امروز دو باره به خیابان آمده و شعار می دهند نترسید نترسید ما همه با هم هستیم جمعیت فریاد می زنند : توپ تانگ بسیجی دیگر اثر ندارد . آن خس و خاشاک تویی ، دشمن این خاک تویی مردم در وانت با بلندگو شعارهاي ضد حكومتي ميدهند از صبح امروز 27 شهريور مردم تبريز در حالي كه در حلقه ماموران نيروي انتظامي تجمع كرده اند شعار مردم چرا نشستيد ايران شده فلسطين را سر مي دهند. میدان ولی عصر ، تهران تحت تصرف مردم سید محمد خاتمی مورد حمله مهاجمان قرار گرفت و عمامه‌اش از سر افتاد. نیروی انتظامی او را از شر مهاجمان بسیجی رهانید تبریز شلوغه میگن نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران یاشاسین آذربایجان

تهران: درميدان 7تير وحوالي آن تك تير انداز مستقر كرده اند خبرگزاری هرانا : بنابه گزارشات دریافتی، در چند نقطه تنش و درگیری بین مردم و نیروهای لباس شخصی حاضر در راهپیمایی روز قدس روی داده است.
به گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران ، مردم معترض به نتایج دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری و همینطور وقایع پس از آن در ایران، در راهپیمایی روز قدس در روز جاری حاضر شده اند، در این رابطه سپاه پاسداران روز گذشته طی بیانیه نسبت به حضور آنان و قصد خود برای برخورد با معترضان خبر داده بود.
بنابه گزارشات دریافتی در زمان مخابره این گزارش، محدوده چهارراه طالقانی در تهران اعتراض مسالمت آمیز شهروندان با دخالت نیروهای لباس شخصی به خشونت کشیده شده است. تا کنون تعدادی از شهروندان بازداشت و تعدادی نیز زخمی شده اند. همچنین در حاشیه راهپیمایی درگیریهای پراکنده ای در مناطق خیابان آبان و میدان فلسطین نیز روی داده بود که اطلاعی از بازداشتی ها و زخمی های احتمالی آن در دست نیست.
لازم به ذکر است نیروهای لباس شخصی به سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق در میدان فلسطین نیز حمله کردند که با دخالت مردم و نیروهای انتظامی از دستیابی آنان به آقای خاتمی جلوگیری شد.
گویا نیوز
جنبش گسترده سبز در خيابان ها به راه افتاد!حمله "گروه های فشار" به خاتمی در تظاهرات امروزسرانجام روز قدس فرارسيد و مردم معترض بار ديگر به خيابان ها آمدند. از ايران گزارش می رسد در خيابان های شهرهای مختلف، از جمله تهران، تبريز و شيراز مردم سبز پوش به خيابان ها آمده اند و شعارهای چون "تجاوز بد است، چه در کهريزک چه در فلسطين"، "يا حسين ميرحسين، مرگ بر ديکتاتور"، "ما اهل کوفه نيستيم، پول بگيريم بايستيم" سرداده اند. تعداد جمعيت در فاصله ميدان هفت تير و ولی عصر تهران نزديک به صد هزار نفر گزارش شده است. آن ها شعار می دادند: "تفنگت را زمين بگذار، که من بيزارم از ديدار اين خونبار، چه در غزه - چه در لبنان، چه در قدس و چه در ايران" خيابان های اطراف دانشگاه تهران مملو از جمعيت بود و نيروی انتظامی مانع از ورود مردم می شد. صدها گاز اشک آور در اين منطقه شليک شد. به هنگام ورود احمدی نژاد به دانشگاه مردم با شعار "روغگو برو گم شو" از او استقبال کردند. همچنين به گزارش "پارلمان نيوز، "نيروهای فشار تحت رهبری پسر حسين شريعتمداری به سيد محمد خاتمی حمله ور شدند ولی مردم مانع آن ها شدند. در شيراز و تبريز نيز نيروی انتظامی به مردم حمله ور شده و گاز اشک آور شليک کرده اند
نجات دستگيرشدگان از دست نيروهای انتظامی توسط مردم در شيراز
مردمِ شيراز ساعت ۹ تا ۹:۳۰ صبح برایِ همراهی و حمايت از جنبش سبز در فلکه یِ نمازی قرار گذاشته بودند.پليس از ساعت حدودِ ۸ آماده باش کامل داشت. ساعت حدودِ ۱۰ مردم کم کم به طرفِ فلکه ستاد(امام حسين) و چهار راهِ پارامونت حرکت کردند .در خيابانِ حدِ فاصلِ پارامونت و ستاد( خيابان مشير فاطمی) بسيجيان و مردم با هم ترکيب شدند.لباس شخصی ها بسيار حساب شده عمل می کردند،ابتدا شناسايی می کردند چه کسانی شعار می دهند و بعد يکباره به يک نفر حمله می کردند و با کمک ديگر لباس شخصی ها، فرد را جدا کرده ، سوار موتور می کردند و بعد يک نفر ديگر پشتِ سرِ فردِ دستگير شده سوار می شد و به سرعت آن جا را ترک می کردند.
مردم بسياری افراد را از چنگِ آن ها بيرون کشيدند.شايد ده ها نفر نجات يافتند با حمايت مردم،اما باز هم آن قدر نيرو ها زياد بود که دها نفر هم دستگير شدند. وقتی که مردم برایِ نجاتِ فردِ گرفتار اقدام می کردند،زن ها جيغ و فرياد می کشيدند و لباس شخصی ها هم اسپری فلفل به سر و صورتِ مردم می پاشيدند. در کل حضورِ سبز ها عالی بود. بيش تر شعار ها "مرگ بر ديکتاتور" بود که در جوابِ مرگ بر منافقِ عواملِ حکومت سر داده می شدند.شعارِ ديگر هم "نه غزه، نه لبنان، جانم فدایِ ايران " بود. جمعيت پيرو جوان و زن و مرد را در بر می گرفت و خيلی افراد هم با خانواده آمده بودند.نيروهایِ لباس شخصی اما به مردان و پسرانِ جوان بيش تر حمله می کردند.ليدر های ِخودشان اکثرا پيرمرد هایِ مو سفيد بود که در کمالِ وقاحت به مردم می گفتند بگذاريد اين کثافت ها را بگيرند و ببرن تيکه تيکشون کنند!!! نيروهایِ سپاه ،گاردِ ويژه و سربازانِ نيرویِ انتظامی هم در دستگيری ها همکاری کامل با لباس شخصی ها داشتند.اتوبوس و مينی بوس هایِ پر از سرباز مدام خالی می شد در بينِ جمعيت.دسته هایِ ۲۰ تايی ِ يا بيش تر موتور سوار هم ناگهان از وسط جمعيت رد می شدند. ماشين هایِ زرهیِ مشکی همه جا به چشم می خورد.در کوچه ها و خيابان های ِاطراف، مثلِ خيابان معدل،لباس شخصی ها با فحش و ناسزا به دنبالِ معترضان می دويدند تا دستگيرشان کنند. زن ها گاهی حرکتِ موتور سواران و ماشين ها را متوقف می کردند و با نيروهایِ انتظامی بحث می کردند و نصيحتشان می کردند و حتی بر سرشان فرياد می زدند. بعد هم مردم به صورتِ پراکنده به سمتِ خيابانِ زند و مسير هایِ منتهی به نماز جمعه حرکت کردند.در خيابان هایِ اطرافِ تجمع آن قدر نظاميان زياد هستند، که انگار در شهر جنگ شده. لباس شخصی ها با هر وسيله ای عکاسی و فيلم برداری می کردند.

فرياد مردم خطاب به احمدی نژاد: "دروغگو! برو گم شو"، شليک صدها گاز اشک آور در اطراف دانشگاه تهران
ساعت حوالی يک ظهر در تهران: جمعيت سبز تمام خيابان شانزده آذر را اشغال کرده بود و به حدی زياد بود که نمی شد نفس کشيد و حتی لباس شخصی ها نتوانستند جلوی جمعيت را بگيرند و در نهايت در تقاطع شانزده آذر و انقلاب از گاز اشک آور استفاده کردند که مردم به خيابون های مجاور رفتند و هم اکنون همه جا شلوغ شده است. خيابان کارگر غلغله ای است و به شدت دارند مردم را می زنند.
خيابان حجاب و بلوارکشاورز مملو از جمعيت سبز بود. به هنگام سخنرانی احمدی نژاد مردم در اين خيابان ها با خشم شديد و کوبنده يک صدا فرياد می زدند: "دروغگو! برو گم شو". صدای مردم خشمگينی که فرياد "دروغگو! خفه شو" را سر می دادند هم بارها شنيده شد. ده ها بلندگو با قدرت زياد سخنرانی محمود احمدی نژاد را پخش می کردند اما صدای شعارهای مردم عليه احمدی نژاد به خوبی شنيده می شد. ورودی های خيابان حجاب و بلوارکشاورز توسط نيروهای لباس شخصی به روی مردم بسته شده بود و به روی مردم اسپری فلفل می زدند. مردم در اين منطقه به شدت به سرفه افتاده بودند و برخی دچار تنگی نفس شده بودند . نيروهای دولنی برای ممانعت از ورود مردم به محوطه اطراف دانشگاه تهران صدها گاز اشک آور شليک کرده اند.نيروهای دولتی به صورت سازماندهی شده در دانشگاه تهران و خيابان های اطراف حضور دارند و با خشونت زياد با سبزپوش ها برخورد می شود.

onsdag, september 16, 2009

يوللی آمانبای

جنبش کنونی مردم ايران
,
مواضع ونگرش نيروهای ترکمن خارج ازکشور

يکی از مسائلی که درارتباط با جريان جنبش مردم عليه کودتای 22 خرداد درنوشته برخی از مقاله نويسان ترکمن در سايت های ترکمنی ميتوان مشاهده کرد ،منجمله اين نگرش است که «علت عدم شرکت مليت ها منجمله ترکمن ها در اعتراضات وسيع ميليونی مردم ايران عليه تقلب در انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری درايران را عدم اعتماد ملت ترکمن به حاکميت کنونی بخاطر مسائل پيش آمده دراوايل انقلاب در منطقه ترکمن صحرا » ميداند .
اين تحليل ونگرش چندان درست نيست. زيرا ملت ترکمن هر چند با آگاهی به تجربه تلخ وناگوار اوايل انقلاب وعدم تکرار آن، در انتخابات رياست جمهوری ومجلس شورای اسلامی همواره شرکت کرده واين خود اعتماد اين ملت را به عمل خود نشان می دهد.
ملت ترکمن با گرايش جامعه به اصلاحات وبا اصلاحات همراه بود وازاين حرکت وجنبش مسالمت آميز جدا نشد وبه وظايف دمکراتيک وآزاديخواهانه خود منجمله در انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری با رای دادن به موسوی و کروبی ، تاکيدی بر اين امر بود .
اين حرکت نشان ميدهد که گرايش ملت ترکمن درمنطقه با گرايش مسلط درجامعه که همان پروسه آزاديها وحقوق دمکراتيک است ،همراه بوده وازآن جدا نيست. اما به دليل حساس بودن منطقه ( بخاطر دو جنگ داخلی درگنبددراوايل انقلاب که آنهم دلايل خود را دارد )، ملت ترکمن به حرکات اعتراض آميزخيابانی کشيده نشد، اما به وظايف خود عمل کرد. اين عمل ملت ترکمن نسبت به نيروها وسايت های ترکمنی خارج نشين بسيار مترقی درآمد وهمچنين نشان داد که اين سايت ها از ملت خود نيزعقب افتاده اند.
ملت ترکمن به همراه تمامی مردم ايران درانتخابات شرکت کرد نه در چارچوب ونه بخاطر جدال افراد درحاکميت ( برخی ها دوست دارند چنين ببينند ) ، بلکه بخاطر خواسته های دمکراتيک ، منطقی وتاريخی بود که انقلابی به عظمت انقلاب ملی ودمکراتيک پشت آن قرار داشت و اين حرکت بصورت عينی جداناپذير از رابطه ستم ملی و طبقاتی نبود. اين حرکت وجابجايی بنيادی درجنبش مردم ايران وبه همراه آن ملت ترکمن، پايه در تغيير ايدئولوژی سنتی، باورهای خرافی مذهبی حاکم درکشور وآگاهی توده ای دارد که به سمت نوسازی است حتی هم زير پرچم هواخواهی از اجرای قانون اساسی کشور برای حقوق و آزادی های مردم باشد.
ملت ترکمن به همراه مردم ايران ميخواهد چارچوب حاکميت ارتجاع را درهم شکند وبراين ساختار کهن فايق آيد. جنبشی که حتی فرض برآن باشد که در راستای رفرم ها قراربگيرد، اين عمل خود برای تقويت وگسترش انقلاب ملی ودمکراتيک ايران ، مفهومی انقلابی بخود می گيرد.
چرا جنبش وحرکت مردم عليه تقلب وکودتا به صرف اينکه مردم خواهان اجرای قانون اساسی هستند، حمايت نشود. دراين لحظه حمايت ازجنبش مردم درواقع ضديت با همين حکومت ولايت مطلقه خود کامه ودولت کودتايی آن است . حرکت کنونی مردم که درآينده با ابتکارات نوين نيزبهمراه خواهد شد،ريشه در جوهر طبقاتی دمکراسی خواهی مردم و درگوهر وقانونمند ی های پيکار درراه عدالت ، حقوق دمکراتيک وضرورت تغيير حاکميت ارتجاع دارد.
اين خود مردم هستند که درمورد واقعيت مسائل پيش آمده درجامعه نظر هوشيارانه ميدهند وخواهند داد تا راهنمای مبارزه ما در راه برکناری حاکميت ارتجاع مذهبی وسپاهی - نظامی باشد. وظيفه ما است که به نارسايی ها و تضاد ها درجنبش بنحويی برخورد کنيم که عاری از هرنوع تندروی، سوء تعبيير وجزم گرايی باشد.

اما درباره مسايل بوجود آمده دراوايل انقلاب درمنطقه ترکمن صحرا نبايد فراموش کرد که چپ روی هاو اراده گرايی اکثر فعالين سياسی ترکمن درمنطقه در کالبد سازمان چريک های فدايی خلق ، با گرايش غالب سياسی درجامعه انقلابی آن روزهمراه نبود و اين خود برای ملت ترکمن مسئله ساز شد و شرايط امنيتی درمنطقه را حاکم کرد که تاکنون نيز ملت ترکمن ازاين امر دررنج است.
دراوايل انقلاب درتاريخ ملت ترکمن آنچه بود و بايد ميشد ، آنچه که اتفاق افتاد همان نبود، اما اکنون آنچه « هست » و آنچه بايد باشد با عمل کل جامعه همسو است و به گرايشات مسلط جامعه هم درمنطقه وهم درکشور تبديل شده است. همانگونه که گفته شد، حرکت مردم ايران وبالطبع بهمراه آن ملت ترکمن ناشی از جنگ قدرت دو فرد ويا دو شخصيت درحاکميت نبوده ونيست.
بلکه آنرا ميتوان رستاخيز سرکوب شدگان حاکميت ضد انقلاب وفاسد خواند. رويداد بزرگ رهايی بخشی که يک سرآن به انقلاب 57ايران وصل است. آنرا بايد جنبش نارضائی وسیع مردم ، درک و آگاهی توده مردم که از اساسی ترین دردهای این توده بی پناه جدا نيست دانست. اين حرکت مردم ايران حرکت وزلزله‌ای اجتماعی عليه شر اجتماعی بود که همانند هميشه بسياری از نيروهای روشنفکر وسياسی خارج نشين هوادار تحريم انتخابات وهواداران فرق نگذاشتن بين اين وآن را غافل گير کرد.
ازاين مسئله آن نيروهای روشنفکر ترکمن وغير ترکمن غافل شدند که از مسائل ايران بی خبربودند وفقط حوادث واتفاقات را می ديدند، نه کشف قوانين درونی ونهانی اين حوادث وتصادفات را که بربستر خود به کدام سمت وسو در حال حرکت است.نيروهايی که پنداشتند انقلاب سال 57 مردم ايران شکست خورده وآنرا به بايگانی تاريخ سپردند ونسخه های گوناگونی برای جنبش آينده مردم ايران پيچيدند وبه همين دليل درحالت انفعال در انتظار شکست و ناکامی جنبش مردم نشستند تا نظريات آنها ثابت شود، اما براثر غفلت تاريخی نداستند‌که‌درايران‌چه‌رويداده‌است.

گويا باز هم شبح شتابکاران ذهن گرايی که به تدوين بنيان تئوريک مبارزه انقلابی ،تحليل پيش شرط ها ،عوامل عينی وذهنی مبارزه واينکه اين پيش شرط ها وعوامل عينی نضج يافته اند يا نه ، توجه ای ندارند درحال زايش است. همانهايی که درتحرکات پيچيده اجتماعی ، آنهم درپروسه های انقلابی بيشتر درپی تضاد های اجتماعی اند وبرای جداکردن اين تناقضات تلاش می ورزند، همانهايی که به همان نسبت بيشتر در تارتناقضات خود تنيده گرفتار می آيند و نمی بينند که اين پيچيدگی محصول نيروهای شرکت در تحرکات اجتماعی است.
اينان همان کسانی هستند وبودند که درجنبش ها ی سياسی زيا‌د گرايش به اين ندارد که ثبات وانضبا‌ط ازخود نشان بدهند و بيشتر به عصيان گری وناشکيبايی انقلابی واجتماعی روی می آورند وهمواره درجستجوی دورنمايی هستند که درسمت راست ويا درسمت چپ جنبش قرار بگيرند وسرآخر دچار سکتاريسم ومبارزه جدا از توده مردم شوند.همانطور که در اوايل انقلاب اين دوستان به آن دچار شدند.
اماانقلاب را هشدارها و آزمون های دشوار دروظايف ودر بلوغ وپختگی تضادهای طبقاتی در پيش بود، کم حوصلگی نيروهای چپ افراطی آن زمان درنقش « پيشقراولان خلق » وتدارک شخصی انقلابی ديگر درشکل شورايی آن در رويای شخصی وانتقال ويا نسبت دادن اين رويا بمثابه واقعيت به توده ها راه انقلاب را در عناد با انقلاب نسخه پيچی کرد. آری « مقاصد اعمال » اين دوستان تابع « اراده آنان » بود، اما نتايجی که ازاين اعمال حاصل شد، تابع اراده آنها نبود .

متاسفانه درجنبش ومقاومت ملی عليه کودتای خونين 22 خرداد بجز يکی دوتا ، بقيه سايت های ترکمنی خارج ازکشور همانند ساير سايت های سياسی غير ترکمن هوادار تحريم ( که اين يکی ها به اشتباه خود پی بردند و واقعيت انتخابات ومسائل پس از آن آنها را مجبور کرد که به حمايت جنبش بپردازند ) نتوانستند خود را با مقاومت ملی همراه کنند وبا شک وترديد به اين حرکت نگريستند. وبرخی ها هم پس از مدتی برای عقب نماندن از حوادث واتفاقات درجامعه وبرای خالی نبودن صفحات سايت خودبا انتشار چند مطلب بيحال گويا مصلحت را درآن ديدند که اخبار مربوط به جنبش را منتشر وشروع به تفسير رويداد ها پس از وقوع آن کردند ، واما اين خود نيز دوباره پس از مدت زمانی کوتاه فراموش وسکوت حاکم شد. وقايع ورويدادهای مهمی در رابطه با جنبش مردم درايران رخ ميداد، که متاسفانه هيج انعکاسی درسايت های ترکمنی نمی يافت وحتی کار بجايی رسيد که هفته ها اين سايت ها مطالب خود را که بيشتر به زبان وادبيات ترکمنی يا مقاله فلان نويسنده و... ( که البته اينها هم جای خود را دارند ) مربوط ميشد، تغيير ندادند.
اينان بنا به نوشته هايشان انتخابات را درچارچوب اين رژيم مضحکه می دانستند وبهمين دليل شرکت مردم ترکمن را بيهوده وخود نيز آنرا چون ميدانستند که تقلب صورت خواهد گرفت تحريم کردند. اما پس از انتخابات برای توجيح خود نوشتند : « تقلب بزرگ وکودتای انتخاباتی ( که اين يکی را نمی دانستند که چرا بايد برای يک انتخابات با وجود تقلب عليه مردم کودتا هم بايد شود) رهبر خودکامه رژيم درانتخابات ... بعنوان جرقه‌ای آغازگر اين انفجار بزرگ ( منظور از انفجار- حرکات وجنبش اعتراضی مردم بصورت مسالمت آميز عليه تقلب انتخاباتی وکودتا) بوده است».

اين نيروی روشنفکری مدعی پرچم داری ، به علت تحريم انتخابات نتوانست با غفلت خودهيچ نقشی درجنبش و«دراين جرقه ء آغازگر اين انفجار بزرگ» داشته باشند .امامردم با شم سياسی وابتکارات خود وبا شرکت درانتخابات و بدون توجه به تبليغ تحريم کنندگان خارج نشين، عليه تقلب وکودتای خونين اين انفجار را بصورت مسالمت آميز با شعار های خودشان، که رای من کجاست ،الله اکبر ومرگ بر ديکتاتور بود، آغازيدند.
جالب اينجا است اکنون که مردم دست به جنبش فراگير ضد کودتا زدند، همين نيروهای تحريم کننده انتخابات به رهنمود های آنچنانی بايد ها ونبايد ها درجنبش دست زده اند. اين حرکات چيزی جز پراگماتيسم و اپورتو نيسم سياسی نيست که اکنون دربخشی از جنبش چپ جهان وجود دارد ومتاسفانه با تحليل ها وفرمول های من درآوردی مسائل ودشواری های گذشته جنبش وحال را به گردن ديگران می اندازند تا ديگر دغدغه ای راجع به تحليل درست ودقيق رويداد ها نداشته وهم کارخود را راحت کرده باشند.
باز گويا پريدن از روی جنبش و ورای جنبش کارکردن وبه سياست پرداختن مد نظر است ، بدون اينکه به شرايط جنبش ومرحله آن توجهی شود.اين حرکات شبيه همان حرکات چپ روانه اوايل انقلاب است که خواسته های افراطی را به انقلاب تحميل ميکرد و اين بارهم درشکل افراطی وبا تز های نوين همراه با چاشنی ايجاد تشکل سازمانی عالی درخارج از کشور برای منطقه. نسخه ای از خارج برای داخل کشور بخاطر چند « روشنفکر مستقل » پيچيده شد.

البته اين عقب ماندگی وغفلت ازجنبش مردم ايران وعمل سايت های مذکور ترکمنی تبعات چيزی جز گسستن منطق سياسی آنان از شناخت وآگاهی شناخت نسبت به منطق نيست. يعنی نگاه سياسی آنان به وظايف آتی حرکت وجنبش درايران نه دربلوغ و پختگی تضاد های طبقاتی ارزيابی ميشد بلکه زير پوشش های« باورهای نوين » به اصول « آزادی های ايدئولوژيکی وغير ايدئولوژيکی» و رفتن زير پرچم به اصطلاح « دگماتيسم ستيزی » برآمد ميکرد يعنی نوعی با صف آرايی های رويزيونيسم سياسی .
در شرايط کنونی اراده گرايی دربرخی محافل روشنفکر خارج نشين ترکمن وغير ترکمن، پيش از همه درغلو کردن شرايط پيش آمده درجنبش، طرح اهداف غير واقع بينانه وناديده گرفتن قانونمندی های عمده واصلی اجتماعی که به تشديد خصلت های اپورتونيستی و رويزيونيسم سياسی آنان انجاميده ، بازتاب می يابد.
کسی که قانونمندی اجتماعی رانقض، گرايش های عينی درجامعه را ناديده گرفته و پديده های اجتماعی مهم را از غير مهم تشخيص ندهد، نه تنها مسئوليت پيامد آن را نيز بايد به عهده بگيرد، بلکه بايد بداند که چه ضربه ای به جنبش مردم وارد مياورد.
مطلب ديگر اينکه ،برخی از تک روشنفکران ترکمن ما بجای اينکه با قلم خود به حمايت معنوی ومستقيم از جنبش وبهمراه جنبش باشند برای « دمکرات » نشان دادن خود دراين برهه زمانی ياد مقولات کهنه و به تزهايی درباره آزادی سلايق ، رفتارها ، گفتارها وعقايد درجامعه متوسل ميشوند. مسئله دراينجا است که هيچ کس با « سلايق، رفتارها، گفتارها وحتی عقايد ديگران » مخالف نيست.اما مسئله مهمتر از اين گفتمان ها است.
مسئله برسر وجود استثمار، طبقات استثمارگر، ستم طبقاتی وملی ونبود عدالت اجتماعی درمناسبات اجتماعی دريک جامعه طبقاتی است، نه بر سر تنوع علايق، رفتارها وگفتارها. ثانيا به زعم اين تک روشنفکران ، مگر« ورود جهان به يک مرحله بالاتر از جهانی شدن » نام و کاراکتر سياسی ، اجتماعی و اقتصادی ندارد. مگرنامی غيراز نئوليبراليسم جهانی که جدا از امپرياليسم نيست، دارد. مگر فن آوری نوين وارتباطات وتلويزيون وماهواره مناسبات آشتی ناپذير طبقاتی ، استثمار طبقاتی دريک جامعه مفروض ( يا جامعه مدنی ) را ازبين ميبرد؟

متاسفانه علوم، بويژه علم جامعه شناختی امروز که بسياری از روشنفکران « دمکرات شده » امروزين آن را از تئوريسين های بورژوازی به عاريت گرفته اند، برای شناخت پديده های اجتماعی تکيه بر متدولوژی ديالکتيکی شناخت ندارند وآنرا بويژه درارزيابی وضع کلی علوم فلسفی معاصر وجهان بطورکلی از متدولوژی علمی محروم می کنند وبجای آن پست مدرنيسم را که نه تنها ازشناخت وقبول مقولات علمی جامعه شناختی طفره ميروند، بلکه دربرابر خود چنين وظيفه ای را قرارنميدهند، بکار ميبرند.
درجهان « بالاتر از جهانی شدن» که منطق آن سود حد اکثر است، جايی برای مفهوم « طبقه » وجود ندارد.جهانی که طبقات بسيارمرفه از مصرف زياده ازحد درعذاب است وسه چهارم باقی مانده بشريت ازفقر، گرسنگی، بيماری وبی قانونی دررنج ميبرد.
باکمال تاسف چنين « دمکرات های نو » شده حتی از نوع ترکمن خارج نشين آن که همواره عادت کرده اند،حل مسئله ملی وحق تعيين سرنوشت را هم نه از ديدگاه طبقاتی بلکه از نگرش ناسيوناليستی و گاه افراطی آن بررسی کند ،ازضد انقلاب معاصر فلسفی واجتماعی که بنيان گذاران آن دولت های بورژوازی است وخود را به از ميدان بدرکردن درک آگاهی توده ای از جهان بينی ديالکتيکی ومتدولوژی آن وجايگزينی آن با آنتی پاد های ايده آليستی، رويزيونيستی فلسفی ومذهبی آماده کرده اند، ياری گرفته وياری ميرسانند.

اما تجربه تاريخی نه چندان دوربرخی ملت ها نشان داده که،با نگرش ناسيوناليتسی چه آنکه خود را درزير پرچم نوين ولباس سنتی قديمی پنهان وچه آنکه ازسر اتفاق ويا روزگاری درجبهه چپ وحتی « مارکسيستی » بوده، دراين چندين دهساله اخيربه حلقه های ديگر ناسيوناليسم و به تبع آن به سرمايه داری گروييده است.
برخی ازمخالفين هم که درگذشته با انتقاد ازديالکتيک مارکسيستی به ديالکتيک مارکس رسيده بودندو باز با انتقاد از ديالکتيک مارکسيستی ازآن جدا شدند، به آنجا رسيدندکه گويا مارکس،انگلس ولنين درمنطق بيسواد بوده اند واين مخالفين چون خود فارغ ازمنطق وجامعه شناختی ديالکتيکی هستند، بدون هيچگونه شرمی خود رافراترازکلاسيکها قرار می دهند.
نمونه اين گونه تئوريسين های نوين ومخالف اکنون در جبهه « چپ های دمکرات شده » امروزی که ديروز خود رامارکسيسم دو آتشه وانمود ميکردند بسيار است. مخالفين مارکسيسم با حمله به مارکس نه تنها به تخريب وانحطاط شعوراجتماعی ياری می رسانند، بلکه به پسرفت اجتماعی- تاريخی نيز مساعدت می کنند. ودراينجا است که سرآخربرای اين مخالفين مارکسيسم چيزی جز موافقت با ايدئولوژی بورژوازی معاصر و پذيرش ايده جامعه مدنی نمی ماند.
همچنان که برخی مقالات درباب پذيرش اين مقولات ازسوی اين باصطلاح « دمکرات های نو» حتی نوع ترکمن آن به نگارش در ميايد. کسانی که زمانی شيفته جريان چريکی بودندوچون سران اين جريان چريکی در شرايط کنونی جهانی شدن ونئوليبراليسم را پذيرا شدن ، به تبع آن اين آقايان نيز به اين راه گرويدند.


اما سايت های ترکمنی ای که با جنبش مردم ايران خود را همراه نمی کنند ويا با ديده شک وترديد به آن نگاه ميکنند ، اين مسئله را بايد درحال حاضر درجامعه ببينند که مردم به آگاهی ملی در سطح عمومی رسيده اند واين آگاهی عمومی است که دربرابر کودتا دست به مقاومت می زند.
درموردشرايط ذهنی جنبش وحرکت آن درسطح ملی وبه سطح انقلابی راه درازو پيچيده ای است نبايد با مطرح کردن مسئله ای ازگذشته که چرا بخاطر فلان جريان بحق و ناگوار که با کشتار چند بيگناه بهمراه بوده وآن زمان مردم بی تفاوت بودند ، کل جريان کنونی را زير سوال برد ياعجله کرد ويا دست به قضاوت زودهنگام زد واين جنبش را غير خودی دانست که متاسفانه همين برخی سايت های ترکمنی که ازجنبش حمايت نمی کنند يا ديگر دست از حمايت آن برداشتند به اين مسئله با طرح مسائل جانبی به آن دامن زدند ويا اصلا علاقه ای به جنبش کنونی مردم ايران عليه کودتای سپاهی نشان ندادند ونمی دهند.
مسئله عمده اين است که اگر شرايط آماده شد ، و توده ها درگير سياست شدند يک روزاين جهش اجتماعی ميتواند برابر چندين سال کرختی توده ها باشد.
حرکت های اجتماعی وانقلابی براساس خواسته های ذهنی شروع نميشوند، بلکه بايد اين خواسته ها درسطح جامعه به عينيت تبديل شوند تا حرکت صورت گيرد. خوشبختانه عناصر ذهنی درجامعه روبه تکامل گراييد وزوال وانفعال آن ممکن نشد.هرچند با دوران زيگزاک های اجتماعی بهمراه بود، اما با خلاقيت توام با فعاليت سياسی مردم دربرابر ارتجاع مذهبی وکودتای آن به سطح آگاهی ملی ممکن و تبديل شد.
آنطورکه برخی محافل خارج نشين وبه تبع آن برخی نيروهای ترکمن مطرح می کنند، نبايد مسئله راه رهايی ازاين حکومت را درمبارزه با مذهب شيعه پنداشت. .مگر خود شيعيان اکنون با اين دولت وحکومت اسلامی مسئله ندارند؟
آيا بسياری آيات ومراجع دينی شيعه منجمله آيت الله منتظری، که خود بلحاظ مرجعيت شيعه بودن در اکثريت هستند ودر انقلاب وپايه ريزی اين حکومت اسلامی سهم داشتند اکنون با اين حکومت بطورجدی درگير نسيتند؟
حتی به گفته محسن کديور پژوهشگر و اسلام شناس ،حکومت يک مسجد را برای گردهم آيی آنان دريغ ميدارد وهمه مسا‌جد درکشور را دولتی کرده اند، نشان ازعمق فاجعه نيست؟ تا چه رسد به اينکه مسجدی برای تسنن درتهران اجازه داده شود.ميتوان ده ها نمونه از مخالفت مراجع شيعه عليه اين حکومت آورد. منجمله به نامه های افشاگرانه مهدی کروبی ميتوان اشاره کرد.دراينجا ( درلحظه ای که اين مقاله نوشته ميشود) به آخرين پيام و خطاب آیت الله منتظری به تمام مراجع و علمای ایران و کشورهای اسلامی را که درتاريخ 23 شهريور ماه 1388 داده شد، نمونه آورد که در آن آمده است :
« عجب اين كه حاكميت با تكيه بر نيروى نظامى و انتظامى و كشيدن اسلحه‏ ‏بر روى مردم بى پناه و بى سلاح آنان را شهيد و يا زندانى نموده ولى در‏ ‏نهايت مردم را محارب ناميدند. خود بحران ايجاد كرده و نظام را به‏ ‏مخاطره انداخته ولى مردم و پايه گذاران نظام را اغتشاشگر و مخالف‏ ‏نظام مى‎نامند.‏ مردم مى‎گويند: اين‏ ‏ظلم ها و حق كشى ها و بدعت ها اگر خلاف اسلام است، چرا مراجع محترم و‏ ‏علماى دين كه حافظ دين و مذهب و حصن اسلام و شريعت و مدافع حقوق‏ ‏مردم و مبين احكام شريعت و از جمله امر به معروف و نهى از منكر و‏ ‏اظهار مخالفت با خلاف ها و بدعت ها هستند، در مقابل اين همه بدعت ها و‏ ‏كارهاى خلافى كه به نام دين و مذهب انجام مى‎شود به پيروى از دستور‏ ‏پيامبر اسلام (ص ) اظهار علم و مخالفت صريح با بدعت ها نمى كنند؟اين جانب هنوز از اصلاح امور مأيوس نشده ام‏ ‏و به نظر مى‎رسد مراجع عظام تقليد مى‎توانند ترتيبى دهند تا با راهنمايى‏ ‏و ارشاد آنان و با همفكرى با دو كانديداى محترم رياست جمهورى و‏ ‏نمايندگان عاقل و معتدل و كارشناس متدين و امين از طرف نظام،‏ ‏راههاى برون رفت از اين بحران بزرگ را كه براى جمهورى اسلامى و‏ ‏مشروعيت آن پيش آمده است بررسى كرده تا آنچه را مصلحت ديدند‏ ‏صادقانه با اشراف حضرات مراجع مورد عمل قرار گيرد.... در حالى كه‏ ‏آنچه مشاهده مى‎شود در واقع حكومت ولايت نظامى است نه‏ ‏ولايت فقيه . »

حکومتی خود کامه درايران حاکم است وجنبش مردم ايران با اعتقاد راسخ و يکپارچگی خود بشدت با اين حاکميت خودکامه و دولت کودتايی- نظامی آن درگير است. کودتا گران نيز بشدت ازمردم انتقام ميگيرند. کودتاچيان درحال حاضر کسی جز علی خامنه ای ، که رهبری کودتا دردستان اوست نمی شناسند. بنام او مردم را درخيابان ها ی شهر به گلوله می بندند وبه نام او درزندان ها به زنان ومردان تجاوز وسپس اعدام می کنند.
اين حکومت کودتا همان کاری را می کند که يک حکومت کودتايی آنرا انجام ميدهد.جايز نيست سکوت کنيم و خود را ازاين پروسه تاريخی و انقلابی کنار بکشيم وبصورت يک تماشگر بيگانه و بی اعتماد به توده مردم بی پناه درآييم و حتی ازانتشار اخبار ومسايل مربوط به جنبش مردم نيز دريغ شود.سکوت وعدم حمايت ازاين جنبش ، کمک وياری به حاکميت ارتجاع وحکومت نظامی – سپاهی است . کودتاگران هم همين راميخواهند که مردم ونيروهای ديگر نسبت به اعمال جنايت بار آنها عليه مردم سکوت کنند.

måndag, september 14, 2009

Okuw gerek hat gerek,
i
Turkmence mektep gerek.
i
حرکت اعتراضی فعالین ملیتهای
کشور ایران در ممنوعیت زبانهای ملی
در مدارس بمناسبت بازگشائی مدارس!ه
گوتنبرگ سوئد

måndag, september 07, 2009

بیانیه کانون در باره :ه

آغاز سال تحصیلی با زبانی
ه
غیرمادری و تحمیلی!ه
ه
اول مهر ماه سر آغاز سال تحصیلی در ایران است. روزیکه میلیونها دانش آموز با کسب علم و دانش و میلیونها نوباوه قدم به دنیای بزرگسالان میگذارند.ه
اگر این روز برای فرزندان اقلیتی در ایران نه تنها امری عادی، بلکه گام گذاشتن به مرحله ای جدید و بالاتر از زندگی انسان محسوب شده و مولد خرسندی و شادی و احساس مفید بودن در آینده کشور را در آنها برمی انگیزد، برای بخش اعظم فرزندان این مرز و بوم که جرم آنها تنها بدنیا آمدن در یک خانواده متعلق به اقلیتهای ملی است، سرآغاز مواجه شدن با هیولای شوونیسم با زبان و فرهنگی بیگانه و آغاز تلاش ابدی برای حفظ هویت ملی و زبانی خود در مقابل سیستمی آموزشی برای استحاله و نابودی هویت زبانی و ملی خود است!ه
مدارس در ایران، در اصل مسلخ گاهی است برای نابودی زبانهای ملی دیگر همبودهای انسانی متفاوت در ایران با ملت فارس. این ستم و تبعیض ملی و محرومیت اکثریت مردم ایران از زبان مادری و تحصیل و تکلم و مکاتبه با ادارات و ارگانهای دولتی، محصول تصوری از ایران یکپارچه و ناب که بنیاد آن گویا بر یک نژاد، یک زبان، یک فرهنگ و یک دین و مذهب و سر انجام در مقام برآیند انها، یک دولت برای تنها یک ملت و بدون هیچ درآمیختگی واحد جغرافیائی ایران با عنصر غیر فارس و یا همبودهای انسانی دیگر است که خود یک جعل تاریخی آشکار استکه تلاش دولتهای مرکزی در ایران تاکنون برای پالودن آن از هر"عنصر بیگانه " با فرهنگ و زبان تنها ملت حاکم باعث ببار آمدن فجایع انسانی و ملت کشی ها فراوانی شده است! اما، گوناگونی قومی، ملی و فرهنگی و زبان در آن آنقدر آشکار است که تاکنون هیچ دولتی نتوانسته است به ضرب هیچ " تاریخ زبانی و ملی" آنرا بپوشاند!ه
شکل گیری این تصور از ایرانی یکپارچه و ناب به سرآغاز قرن بیستم با پیش آمدن ضرورت تبدیل این کشور از یک امپراطوری در هم شکسته آسیائی به یک دولت – مدرن، اما با شکست انقلاب مشروطه و برقراری دولت خودکامه رضا شاهی با ایدئولوژی رسمی و دولتی پان ایرانیستی که آبشخور آن " گذشته پر افتخار ایران باستان" با در هم آمیختگی با ایدئولوژی نازیسم در آلمان و فاشسیسم در ایتالیا بود، باز میگردد. هر چند که در آغاز این قرن زبان فارسی یک زبان بسته و طبیعی و در هم شکسته آسیائی بود که نه تنها در برابر زبانهای مدرن که زبانهای علم، ادبیات، فلسفه، تکنولوژی، اقتصاد و سیاست مدرن هستند، بلکه در برابر زبان التصاقی تورکمن نیز رنگ و رونقی و توانائی مقابله با آنرا نداشته و زبانی درمانده و گنگ و بیمار بوده و هنگامیکه میخواست از قالب زبان امپراطوری گذشته فارسی زبانها، بصورت زبان ملی مدرن درآید، هیچ نویسنده بزرگی چیزی به آن نمی نوشت و فرآورده های آن چیزی بجز فرآورده های خام و تقلیدی و دینی و اسطوره ای دنیای واپس مانده نبوده است! حتی امروزه نیز با تمامی کوششهایی که در طول دهه های گذشته بر سر بازسازی و تکمیل آن با صرف هزینه های فراوان دولتی میگردد، هنوز نیز بصورت یک زبان کم توسعه جهان سومی نسبت به نیازهای علم و تکنیک و اندیشه های مدرن مانده است.ه
تسلط زبان فارسی بیاری بسیج همه جانبه دولتی بهمراه بکارگیری قهر و سرکوب و نابودی تمامی مظاهر ملی دیگر ملتهای تشکیل دهنده ایران، بنوبه خود به شکل گیری و ترویج نوعی ملی گرائی افراطی بیمارگونه در میان ملت حاکم انجامیده است. درحالیکه در سرآغاز مسلط گردانیدن این زبان بر کل ایران، درصد ایرانیانیکه به زبان فارسی تکلم میکردند نه اکثریت جامعه بلکه اقلیتی بیش نبودند و هشتاد درصد از این اقلیت فارسی زبان نیز خود بی سواد و حداقل از توانائی خواندن و نوشتن به فارسی برخوردار نبودند!ه
اما، غالب بودن نظریه پان ایرانیستی در میان تئوریسینها و نظریه پردازان ملت حاکم پیرامون مسئله ملت و هویت ملی و توضیح آن با مقوله زبان و خلاصه ساختن هویت ملی ایرانیان در زبان فارسی با برخورداری کامل از حمایت یک دولت شوونیستی و مستبد و با نادیده گرفتن واقعیت اتنیکی و پایمال ساختن حقوق ملی و انسانی دیگر ملتهای تشکیل دهنده آن، باعث ارتکاب جنایت فرهنگی تک زبانی ساختن ایران از طرف آنها شده است. لذا، اگر این دیدگاه رایج و غالب در نظریه خود مبنی بر تعریف هویت ملی و بر اساس زبان، صادق و پیگیر بوده و آنرا در مورد تمام گروههای ملی و ملیتی در واحد جغرافیائی ایران تعمیم میداد، منطقاً باید می پذیرفت که دیگر ملیتهای تشکیل دهنده ایران، بجز فارسها، هویت خاص خود را داشته و بنابه تعریف زبانی خود آنها از هویت ملی، این ملتها وارد ترکیب هویت ملی" و " ملیت ایرانی" آنها نمیگردند! شوونیسم در ایران به این واقعیت مسلم در جهان حتی تا به امروزتوجه ندارد که زبان مشترک (آنهم بصورت کاملاً اجباری و تحمیلی) تشکیل دهنده یک ملت و هویت ملی نبوده و ملت بمعنای مدرن آن قبل از هر چیز بمعنای، " رضایت و اظهار تمایل اشکار به ادامه زندگی مشترک در سرزمینی مشخص" است. بنابر این حتی اغلب همزبانهای دنیا یک ملت واحد را تشکیل نمیدهند و متقابلاً اکثر ملتهای مدرن و کشورهای موجود در جهان نیز یک زبانی نمیباشند.ه
نتیجه عملی این جنایت زبانی در ایران، چیزی بجز محرومیت غیر انسانی فرزندان ملتهای تحت ستم از هوشمندترین شاخصهای ملت خود یعنی از زبان مادری بعنوان عامل انتقال و بیان تاریخ، آداب و سنن، فرهنگ و احساسات و خواست های ملی از نسلی به نسلی دیگر بوده است. در یک واحد جغرافیائی با ضرب شمشیر و با توسل به قدرت دولتی نمیتوان به فرادستی فرهنگی و زبانی رسید. فرا دستی فرهنگی زبانها دستاورد خداوندان و آفرینندگان فرهنگ است نه زور دولت ها و نه انکار واقعیتها و نه جعل تاریخ!ز
در عقب ماندگی و توحش شوونیسم ایران نسبت به انواع خود در جهان نیز تنها کافیست که آنرا با دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی مقایسه بکنیم. در این کشوردر تمامی دوران دیرپای تسلط راسیسم برآن، هفت زبان رسمی درآن به یازده زبان فراروئیده است. یعنی شوونیسم از نوع ایرانی آن، حتی وحشی تر و درنده تر از آپارتاید در آفریقای جنوبی که زبان بردگان خود را نیز برسمیت می شناخت، میباشد!!ئ
فرزندان ملتهای تحت ستم در ایران نه تنها از زبان مادری خود کاملاً منع ومحروم شده اند، بلکه از فراگیری تاریخ ملی خود، حتی بزبان فارسی نیز محرومند! زیرا، در ایران تحت تسلط یک اقلیت ملی، تاریخنگاری تماماً ساختن و پرداختن نه تاریخ ملی، بلکه جعل آن است که با نادیده گرفتن کثرت درونی واحدهای ملی و با قربانی ساختن آنها در پای یک وحدت مکانیکی و یکپارچگی اجباری، هیچ تاریخی برای این ملتها قائل نیست. آنها در مقابل فرزندان ملتهای تحت ستم در مدارس، آئینه ای بنام تاریخ ایران قرار میدهند که همه باید تصویر گذشته ملت خود را در آن ببینند. آئینه ای که در آن همه ملتها بغیر از مهاجران " آریائی"، بازمانده ای از مهاجمان بیگانه به این فلات و یا مهاجرانی به آن بیش نیستند و نیاکان آنها نه صاحبان اصلی این فلات و نه بر پای کنندگان بزرگترین تمدنهای باستانی و کهن در آن، بلکه " انیرانی" بوده اند که " ایرانیها" یعنی پاکان برای غلبه بر این ناپاکان حماسه ها آفریده اند و تمدنهایی بر پا داشته اند!!ر
تاریخنگاری شوونیستی، بیش از آنکه شرح واقعیت های تاریخی باشد، بیان احساسات و آرزوهای یک شوونیسم عقب مانده و وحشی است که هیچگونه تطابقی و یا تشابهی با واقعیتهای تاریخی ندارد!ر
کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن، از تمامی انسانهای آزاده، منصف و آگاه در میان ملت فارس و از تمامی گروههای سیاسی منتسب به این ملت میخواهد که صدای خود را علیه این تبعیض و محرومیت زبانی فرزندان ملتهای تحت ستم ملی در ایران و نشخوار جعلیات تاریخی در مدارس و علیه سیاست آسیمیلاسیون کودکان و جوانان ما، در سر آغاز سال تحصیلی که لکه ننگی بر دامان انسانیت آستانه هزاره سوم میلادی است، بلند بکنند و با محکومیت این شوونیسم ایرانی و وحشی، صف خود را از این پلشتی و تبهکاری ملی جدا بسازند!ه
ر کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن
دوشنبه 16 شهریور- 7 سپتامبر 2009