از تجربیات جنبشهای جهانی
المپـیک و تبـت !ر
ز
مقدمه: در این مقاله شما به نقش مذهب بودیسم و رل دالائی لاما در تبت و نیز با علل حمایت غرب از این روحانی آشنا خواهید شد. دراین مقاله به نقش افراطیون بودیست در هندوستان و سری لانکا و تأثیر آنها بر حوادث منطقه نیز اشاره میگردد.ر
مقدمه: در این مقاله شما به نقش مذهب بودیسم و رل دالائی لاما در تبت و نیز با علل حمایت غرب از این روحانی آشنا خواهید شد. دراین مقاله به نقش افراطیون بودیست در هندوستان و سری لانکا و تأثیر آنها بر حوادث منطقه نیز اشاره میگردد.ر
********
مشعل المپیک، از همان لحظه روشن شدن خود بوسیله، ماریانا فیبلیوتو، هنرپیشه یونانی در کنار خرابه های معبد، "هیرا" و آماده شدن برای آغاز سفری طولانی و پرمخاطره هشتاد و پنج هزار مایلی و عبور از صدوسی شهر مختلف در پنج قاره جهان، مورد حمله معترضین تبتی و قطع سخنرانی رئیس اجرائی بازیهای المپیک پکن و برهم خوردن مراسم آغاز المپیک در کنار همان معبد "هیرا" گردید!ر
دولت چین قبلا سرنوشت پرمخاطره این مشعل را پیش بینی کرده و هفتاد نفر از ورزیده ترین افراد پلیس خود را از سراسر چین دست چین و آموزشهای ویژه ای جهت حفاظت از آن به آنها داده شد و در ماه اوت 2007، آنها بعنوان "پاسداران مشعل"، سوگند خورده بودند. به این افراد بغیر از آموزشهای فوق، مبانی آداب و رسوم کشورهای دیگر و زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز آموزش داده شده بود! مضاف بر آن، چینی ها مشعل ویژه ای نیز طراحی کرده بودند که در زیر باران 50 میلیمتری و در مقابله با بادی با سرعت برابر 67 کیلومتر در ساعت، خاموشی ناپذیر است!ر
اما، در برخی مواقع بنظر میرسد که نیروهای ویژه که با لباس ورزشی آبی همراه مشعل میدوند و مشعل جدید چین، درمقابل اعتراضات گسترده ای که در جریان حمل مشعل به سیاست چین درقبال تبت صورت میگیرد، چندان نیز مقاوم نیست و این مشعل تاکنون از طرف معترضین دوبار خاموش و یکبار نیز به اتوبوس پناه برده است!ر
طبیعی استکه تبتی ها حق دارند با تمرکز افکار عمومی جهان بابرگزاری المپیک در چین براین کشور، نهایت استفاده از این وضعیت، جهت جلب توجه جهانیان به سرکوب و بی حقوقی خود در اینکشور را ببرند. اما، کسی نمیتواند با حمله آنها به مشعل المپیک و با رفتار خشونت بار آنها با ملتزمین آن موافقتی داشته باشد. زیرا مشعل المپیک بعنوان سمبل صلح و تعامل و مسالمت بین انسانها، متعلق به چین نبوده، بلکه از آن تمامی جهانیان بوده و چین تنها افتخار برگزاری این دوره از مسبقات المپیک را برعهده دارد!ر
تبت و مسئله استقلال آن!ر
دولت چین قبلا سرنوشت پرمخاطره این مشعل را پیش بینی کرده و هفتاد نفر از ورزیده ترین افراد پلیس خود را از سراسر چین دست چین و آموزشهای ویژه ای جهت حفاظت از آن به آنها داده شد و در ماه اوت 2007، آنها بعنوان "پاسداران مشعل"، سوگند خورده بودند. به این افراد بغیر از آموزشهای فوق، مبانی آداب و رسوم کشورهای دیگر و زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز آموزش داده شده بود! مضاف بر آن، چینی ها مشعل ویژه ای نیز طراحی کرده بودند که در زیر باران 50 میلیمتری و در مقابله با بادی با سرعت برابر 67 کیلومتر در ساعت، خاموشی ناپذیر است!ر
اما، در برخی مواقع بنظر میرسد که نیروهای ویژه که با لباس ورزشی آبی همراه مشعل میدوند و مشعل جدید چین، درمقابل اعتراضات گسترده ای که در جریان حمل مشعل به سیاست چین درقبال تبت صورت میگیرد، چندان نیز مقاوم نیست و این مشعل تاکنون از طرف معترضین دوبار خاموش و یکبار نیز به اتوبوس پناه برده است!ر
طبیعی استکه تبتی ها حق دارند با تمرکز افکار عمومی جهان بابرگزاری المپیک در چین براین کشور، نهایت استفاده از این وضعیت، جهت جلب توجه جهانیان به سرکوب و بی حقوقی خود در اینکشور را ببرند. اما، کسی نمیتواند با حمله آنها به مشعل المپیک و با رفتار خشونت بار آنها با ملتزمین آن موافقتی داشته باشد. زیرا مشعل المپیک بعنوان سمبل صلح و تعامل و مسالمت بین انسانها، متعلق به چین نبوده، بلکه از آن تمامی جهانیان بوده و چین تنها افتخار برگزاری این دوره از مسبقات المپیک را برعهده دارد!ر
تبت و مسئله استقلال آن!ر
تبت با مساحت یک میلیون و دویست و بیست هزار کیلومتری خود و با جمعیتی نزدیک به سه میلیون و با واقع شدن در بلندترین نقطه جهان واقع در شمال اورست و با حصاری از قلل هیمالیا از شرق و غرب و با سختی معیشت و آب و هوا، از دسترس سلطه گران و جهانگشایان در ادوار طولانی بدور مانده است. در قرن هفتم میلادی تبتی ها بعنوان یکی از ملل کهن با خواست برقراری دولتی برای خود، همانند همسایگان نسبتا دور خود چون "گؤک تورکها" و "اوغوزها"، دولتی موروثی با پادشاهی فردی بنام "سرونگ تسان سگام- پو" را در لهاسا، بنیان میگذارند و در قرن هشتم میلادی، این دولت تجاوزات و حملات متعددی در خاک چین صورت داده و سرزمین تحت حاکمیت خود را فراتر از تبت گشترش میدهند!ر
بودائیسم هندی، بوسیله "سجاکامونی"، به معنای خردمند بزرگ (563-483 ق.م) که ریشه در تبار اشرافیت هندی داشته و از ثروتمندان ساکن شهر "گایا" در جنوب ایالت "بهار" هندوستان امروزی بوده، آفریده شد. چون "سجاکامونی"، اوقات خود را به ریاضت در زیر درخت "بودهی"، میگذرانید، فلسفه و حکمت وی نیز بهمین نام معروف یافت. چهار قرن بعداز ظهور بودائیسم، باز بوسیله هندی الاصل دیگری بنام آتیشا، این حکمت به تبت رسیده و به فرقه ای مذهبی بنام لامائی گری فراروئید.ر
حاکمیت مسقل تبت، بالاخره با قدرت گیری مغولها و با تسلط آنها بر تبت در سال 1207، خاتمه یافت. لذا، لامائی ها بتدریج طی دو و نیم قرن، با درهم آمیختن با شمانیسم تبتی رشد یافته و به یگانه دین مسلط بر تبت تبدیل گردیده و با گرویدن حاکم مغولی تبت در سال 1543 به دین لامایی تبت، "آلتان خان"، به دین رسمی تبت مبدل شده و لقب "دالائی لاما" بعنوان پیشوای بوادئیان تبت به مرکزیت لهاسا که واژه ای مغولی است به وی اعطا گردید. لقبی که آنرا پیشوایان بودائی هند و ژاپن در دیگر کشورهای بودائی ندارند. اما، برای بودائیان تبت صد سال دیگر لازم بود تا با بزیر کشیدن حاکمیت سیاسی- دین، به رهبری پیشوای دینی خود به تنهائی حکومت تبت را بدست گرفته و حاکمیت دینی خود را در آن برقرار بسازند! اما، این حاکمیت دینی نیز چندان دوام نیاورد و در سال 1751 با فتح تبت از طرف امپراطوری کینگ، بر حاکمیت آنها خاتمه داده شده و تبت ضمیمه چین گردید.ر
با باز شدن پای کشورهای استعماری غرب در سرآغاز دوران استعمار کهن به آسیای جنوب شرقی، انگلیسها برای تسخیر چین بسیار کوشیدند و با برخورد با مقاومت شدید ناسیونالیسم چینی و عدم توانائی در تسخیر آن به سیاست تجزیه آن روی آوردند که خود حکایتی طولانی دارد و در حوصله این مقال نمی گنجد. اما، از حمله اقدامات استعماری آنها در این رابطه، نفوذ در تبت بواسطه همکاری لامائی ها با آنها و بیرون راندن چینی ها از تبت با استفاده از موقعیت گذار چین از امپراطوری به جمهوریت به رهبری "دکتر سون یات سون" و با بهره برداری از موقعیتی که هرج و مرج ناشی از کودتای ژنرال "چیانکای شک" (مؤسس بعدی کشور تایوان) آفریده بود، بوده است!ر
تبت مجددا در سال 1959، از طرف چین کمونیست فتح و دالائی لاما، در سال 1965 راهی تبعید گردید. از آن تاریخ تا به امروز نیز تبت سه بار، در سالهای 1970 و 1987 و در ماه مارس 2008، علیه حاکمیت و سلطه چین شوریده است!ر
بودائیسم هندی، بوسیله "سجاکامونی"، به معنای خردمند بزرگ (563-483 ق.م) که ریشه در تبار اشرافیت هندی داشته و از ثروتمندان ساکن شهر "گایا" در جنوب ایالت "بهار" هندوستان امروزی بوده، آفریده شد. چون "سجاکامونی"، اوقات خود را به ریاضت در زیر درخت "بودهی"، میگذرانید، فلسفه و حکمت وی نیز بهمین نام معروف یافت. چهار قرن بعداز ظهور بودائیسم، باز بوسیله هندی الاصل دیگری بنام آتیشا، این حکمت به تبت رسیده و به فرقه ای مذهبی بنام لامائی گری فراروئید.ر
حاکمیت مسقل تبت، بالاخره با قدرت گیری مغولها و با تسلط آنها بر تبت در سال 1207، خاتمه یافت. لذا، لامائی ها بتدریج طی دو و نیم قرن، با درهم آمیختن با شمانیسم تبتی رشد یافته و به یگانه دین مسلط بر تبت تبدیل گردیده و با گرویدن حاکم مغولی تبت در سال 1543 به دین لامایی تبت، "آلتان خان"، به دین رسمی تبت مبدل شده و لقب "دالائی لاما" بعنوان پیشوای بوادئیان تبت به مرکزیت لهاسا که واژه ای مغولی است به وی اعطا گردید. لقبی که آنرا پیشوایان بودائی هند و ژاپن در دیگر کشورهای بودائی ندارند. اما، برای بودائیان تبت صد سال دیگر لازم بود تا با بزیر کشیدن حاکمیت سیاسی- دین، به رهبری پیشوای دینی خود به تنهائی حکومت تبت را بدست گرفته و حاکمیت دینی خود را در آن برقرار بسازند! اما، این حاکمیت دینی نیز چندان دوام نیاورد و در سال 1751 با فتح تبت از طرف امپراطوری کینگ، بر حاکمیت آنها خاتمه داده شده و تبت ضمیمه چین گردید.ر
با باز شدن پای کشورهای استعماری غرب در سرآغاز دوران استعمار کهن به آسیای جنوب شرقی، انگلیسها برای تسخیر چین بسیار کوشیدند و با برخورد با مقاومت شدید ناسیونالیسم چینی و عدم توانائی در تسخیر آن به سیاست تجزیه آن روی آوردند که خود حکایتی طولانی دارد و در حوصله این مقال نمی گنجد. اما، از حمله اقدامات استعماری آنها در این رابطه، نفوذ در تبت بواسطه همکاری لامائی ها با آنها و بیرون راندن چینی ها از تبت با استفاده از موقعیت گذار چین از امپراطوری به جمهوریت به رهبری "دکتر سون یات سون" و با بهره برداری از موقعیتی که هرج و مرج ناشی از کودتای ژنرال "چیانکای شک" (مؤسس بعدی کشور تایوان) آفریده بود، بوده است!ر
تبت مجددا در سال 1959، از طرف چین کمونیست فتح و دالائی لاما، در سال 1965 راهی تبعید گردید. از آن تاریخ تا به امروز نیز تبت سه بار، در سالهای 1970 و 1987 و در ماه مارس 2008، علیه حاکمیت و سلطه چین شوریده است!ر
ر- مضمون مبارزه دالائی لاما
Tenzin Gyats -ر14- نجی دالائی لاما
مقام دالائی لاما در تبت مقامی موروثی است و دالائی لامای فعلی بنام واقعی "تسین گیاتسو"، در چهار سالگی به این مقام برگزیده شده است تا بعنوان نماد اصلی حاکمیت دینی بودیئست ها بر تبت، آنرا رهبری نماید. اما فلسفه و حکمت بودا نه یک دین با تحکم آمرانه اصول و فرع یک دین و نه با شریعت قبیله ای بنام احکام آسمانی واجب الاجرا و نه با طرز حکومتی بر باورمندان خود است! دالائی لاما خود مظهر (آولو کیته وارا) می نامد که به معنای پیش برنده و پیشوا میباشد. اما، این نیز باز مفهومی از ترحم و تعامل داشته و هیچ جنبه ای از سیاست و اعمال قدرت و حاکمیت بر پیروان خود در آن وجود ندارد! زیرا، اساس فلسفه بودا بر این استوار استکه انسان موجودی رنجور که تولد و تلاش وی برای نیازمندیهایش و حتی مرگ وی انباشته از رنج است و دور زندگی هربار به رنج اولیه بازمیگردد و انسان محبوس و لاعلاج در این دور رنج است و چنین موجودی قابل ترحم و تنها راه رهایی از این رنج خاموش ساختن عطش زندگی در خود است تا به مرحله " نیروانا" برسد تا هیچ رنجی را احساس نکند!ر
بنابراین بودیسم تبتی را میتوان مجموعه ای از درهم آمیختگی بودیسم با شامانیسم و ناسیونالیسم تبتی دانست که تنها براین اساس و نه براساس فلسفه بودیسم، نقش دالائی لاما بعنوان رهبر دینی و سیاسی تبت، برای پیروان او قابل پذیرش است!ر
در تبت گروههای لائیک و سیاسی دیگری نیز وجود دارند که برای آزادی تبت و برقراری حاکمیتی خودمختار و غیردینی مبارزه میکنند که نه از طرف دالائی لاما برسمیت شناخته شده اند و نه از طرف غرب بحساب آمده اند و تنها دالائی لاما و عمدتا بعنوان یک ابزار فشار بر چین سالهاست که بکار گرفته میشود و اگر نقش این گروهای لائیک و دمکرات در مبارزه تبت از هم اکنون انکار گردد، درصورت بقدرت رسیدن دالائی لاما و یا جانشین موروثی وی، تبت با یک حکومت دینی مواجه خواهد گردید و نه با یک حاکمیت فدرال یا خودمختار و یا مستقل لائیک و دمکرات! این پیش بینی و قریب به یقین که متکی بر مضمون ایدئولوژیک جنبش دالائی لاما است. برای دنیا نیز نقش تخریبی بودائیسم سیاسی شده و از قدرت چشیده تا حدودی آشکار شده است که یک نمونه آن در هندوستان، "یوگی ادیتباث" میباشد که رهبری مذهبی و نمایندگی استان اوتراپرادش، پرجمعیت ترین استان هندوستان را در مجلس هند دارا میباشد. وی تاکنون یکی از تندروترین و شوونیست ترین و ضددمکرات ترین روحانی بودیست در هندوستان شناخته شده است. تا جائیکه سخنرانیهای وی حتی برعلیه نظریات مهاتما گاندی موجب مخالفت هم حزبیهای او را نیز فراهم آورده است. وی در مورد مسلمانان هند میگوید: " من هم رأی مسلمانان را میخواهم، اما اول آنها را در رودخانه گنگ بشوید"! این بودیست افراطی علاوه بر عضویت در یک حزب ملی گرا، بنیانگذار جنبش رادیکال جوانان هند، موسوم به " یووا واهین" میباشد که اقدامات خشونت آمیز و مسلحانه علیه مسلمانان از طرف این جنبش و به رهبری این بودیست سیاسی شده به پیش برده میشود!ر
نمونه دیگر آن، آتورالیه راتا، با لقب "راهب جنگ" در پارلمان سری لانکا میباشد که معتقدند به نسل کشی تامیلی ها بوده و معتقد استکه: "مذاکرات صلح به سادگی ببرهای تامیل را قوی تر میکند. ما نباید با آنها گفتگو کنیم، ما باید ببرهای تامیل را درهم بکوبیم، این کاریست شبیه به یک عمل جراحی"! وی در مقام یک روحانی سیاسی بودیست تنها به بیان مستمر افکار فاشیستی و شوونیستی خود اکتفا نکرده و خود یک گروه شبه نظامی علیه تامیلها بوجود آورده و بعنوان یکی از عوامل اصلی شکست های پی در پی مذاکرات صلح با تامیلها معروف شده است! ایندو نمونه بتنهایی بیانگر این تجربه بوده اند که عمل و اندیشه بودایست سیاسی شده و یا شریک در قدرت، هیچ شباهتی به تعالیم انساندوستانه و مسالمت جویانه آن ندارد!ر
ر- اهمیت تبت برای چین و آمریکا
تبت سرچشمه تمامی رودخانه های عظیمی استکه در داخل چین جریان دارند که بدون این سرچشمه اصلی آب، کشاورزی در اراضی دویست و پنجاه میلیون هکتاری چین، جهت تغذیه جمعیت میلیاردی آن ممکن نیست! از سوی دیگر تبت برای آمریکا یک موضع پراهمیت سوق الجیشی مثل تایوان استکه اگر این سرزمین بلند فلاتی با قلل چندهزار متری با مساحت یک میلیون و دویست و بیست هزار کیلومتری خود، به یک کشور مستقل بویژه با مدد آمریکا تبدیل گردد، چین در میان گاز انبر تایوان و تبت آمریکا برای تضعیف خود بعنوان "آخرین دژ کمونیسم" و بعنوان رقیب اصلی اقتصادی آمریکا در جهان قرار خواهد گرفت!راکنون، چین نه تنها ظاهرا سعی در تحمل و مدارا با جنبش تبت بدون واگذاری هیچگونه امتیاز سیاسی به آنرا دارد، بلکه با ایجاد راه آهن عظیم و میلیاردی پکن- لهاسا، سعی در کشانیدن تبتی ها به جاذبه های اقتصادی خود دارد. بویژه آنکه اگربه میزان درآمد سالانه 550 تا 650 دلاری تبتی ها و معیشت و طبیعت بسیار سخت و خشن مردم آن توجه گردد، میزان موفقیت این طرح برای چین بسیار بالاست و این سرمایه گذاریهای عظیم بدین معناست که چین هیچگاه منطقه سوق الجیشی را رها نخواهد کرد.ر در شرایط کنونی، جدا ساختن و به استقلال رسانیدن هیچ تکه ای از چین بعنوان یک امپراطور سابق ممکن نیست، زیرا ظرفیت اقتصادی آن بحد رقابت با قدرت اقتصادی خود آمریکا فراروئیده و بدلیل امکانات نظامی و نیروی انسانی عظیم و با داشتن پیمان استراتژیک با روسیه و هند، مقابله نظامی با آن نیز امکانپذیر نیست.ر
بنابراین، امروزه سیاست فشار و تضعیف و باج گیری سیاسی و اقتصادی از چین بمدد حمایت از حقوق بشر و جنبش دالائی لاما و تبدیل آن به یک ابزار سیاسی در کنار ترویج و دفاع از دمکراسی و آزادی در چین، سیاست اصلی غرب و آمریکا درمقابله با چین است! با فرارسیدن زمان برگزاری بازیهای المپیک، موقعیت مناسبی برای بهره برداری تبلیغی از آن با توجه به عطف توجه اذعان عمومی جهانیان به چین، برای دالائی لاما و بطریق اولی برای آمریکا و غرب فرارسیده است. اکنون بسیج رسانه ای علیه چین آغاز شده و غرب برای پذیرش مذاکره با دالائی لاما چین را تحت فشار گذاشته است. اما چین تاکنون از این مذاکره شانه خالی کرده و اعلام داشته استکه با آقای "ت.گیاتسو"، یعنی دالائی لاما، هیچگونه مذاکره ای نخواهد داشت و به بیانی دیگر مدعیان مورد حمایت بیگانه را قابل مذاکره کردن نیمداند! چین در مقابل اغتشاشات اخیر تبت نیز، ابتدا با سکوتی حیله گرانه و با مدارای حساب شده برخورد کرد و دست بودیستهای سرخ پوش را در ارتکاب آتش سوزی، انفجار خانه ها و مغازه های چینی و اتومبیل سوزی بازگذاشت تا سرکوب بعدی آنها را در اذعان عمومی از منظر ایجاد امنیت برای تبت، توجیه نماید. چینی ها در معامله و داد و ستد نه تنها در تجارت بلکه در معاملات سیاسی نیز بسیار ماهرند و میدانند که آمریکا و غرب چه چیزی را از آنها میخواهد و میدانند که در پشت دمکراسی خواهی و علم منشور حقوق بشر، اصل برای غربیان سود سیاسی و مالی است و در جائیکه منافع آنها اقتضاء نمی کند، این پرچم را براحتی بحالت نیمه افراشته در می آورند! بنابراین، تحریم بازیهای المپیک نیز برای چینی ها تهدیدی توخالی است. زیرا از یکسو جامعه ورزشی جهان، مخالف دخالت سیاست در امور المپیک است و از سوی دیگر، کشورهای غربی سود بسیاری نه در تحریم، بلکه در برگزاری المپیک دارند و آقای "سته ون اشپیلبرگ" رئیس سابق کمیته المپیک اعلام داشته استکه برای بازیهای المپیک در چین، پنج میلیارد یورو سرمایه گذاری شده و تحریم آن کار نادرستی است و جانشین وی نیز آقای "ج. روگگه" بر نظرات سلف خود تأکید میکند! هرچند که تاکنون صدراعظم آلمان و نخست وزیر انگلستان عدم شرکت خود را در مراسم افتتاح المپیک در پکن را اعلام و آنرا منوط به آغاز مذاکره چین با دالائی لاما کرده اند!ر
بنابراین بودیسم تبتی را میتوان مجموعه ای از درهم آمیختگی بودیسم با شامانیسم و ناسیونالیسم تبتی دانست که تنها براین اساس و نه براساس فلسفه بودیسم، نقش دالائی لاما بعنوان رهبر دینی و سیاسی تبت، برای پیروان او قابل پذیرش است!ر
در تبت گروههای لائیک و سیاسی دیگری نیز وجود دارند که برای آزادی تبت و برقراری حاکمیتی خودمختار و غیردینی مبارزه میکنند که نه از طرف دالائی لاما برسمیت شناخته شده اند و نه از طرف غرب بحساب آمده اند و تنها دالائی لاما و عمدتا بعنوان یک ابزار فشار بر چین سالهاست که بکار گرفته میشود و اگر نقش این گروهای لائیک و دمکرات در مبارزه تبت از هم اکنون انکار گردد، درصورت بقدرت رسیدن دالائی لاما و یا جانشین موروثی وی، تبت با یک حکومت دینی مواجه خواهد گردید و نه با یک حاکمیت فدرال یا خودمختار و یا مستقل لائیک و دمکرات! این پیش بینی و قریب به یقین که متکی بر مضمون ایدئولوژیک جنبش دالائی لاما است. برای دنیا نیز نقش تخریبی بودائیسم سیاسی شده و از قدرت چشیده تا حدودی آشکار شده است که یک نمونه آن در هندوستان، "یوگی ادیتباث" میباشد که رهبری مذهبی و نمایندگی استان اوتراپرادش، پرجمعیت ترین استان هندوستان را در مجلس هند دارا میباشد. وی تاکنون یکی از تندروترین و شوونیست ترین و ضددمکرات ترین روحانی بودیست در هندوستان شناخته شده است. تا جائیکه سخنرانیهای وی حتی برعلیه نظریات مهاتما گاندی موجب مخالفت هم حزبیهای او را نیز فراهم آورده است. وی در مورد مسلمانان هند میگوید: " من هم رأی مسلمانان را میخواهم، اما اول آنها را در رودخانه گنگ بشوید"! این بودیست افراطی علاوه بر عضویت در یک حزب ملی گرا، بنیانگذار جنبش رادیکال جوانان هند، موسوم به " یووا واهین" میباشد که اقدامات خشونت آمیز و مسلحانه علیه مسلمانان از طرف این جنبش و به رهبری این بودیست سیاسی شده به پیش برده میشود!ر
نمونه دیگر آن، آتورالیه راتا، با لقب "راهب جنگ" در پارلمان سری لانکا میباشد که معتقدند به نسل کشی تامیلی ها بوده و معتقد استکه: "مذاکرات صلح به سادگی ببرهای تامیل را قوی تر میکند. ما نباید با آنها گفتگو کنیم، ما باید ببرهای تامیل را درهم بکوبیم، این کاریست شبیه به یک عمل جراحی"! وی در مقام یک روحانی سیاسی بودیست تنها به بیان مستمر افکار فاشیستی و شوونیستی خود اکتفا نکرده و خود یک گروه شبه نظامی علیه تامیلها بوجود آورده و بعنوان یکی از عوامل اصلی شکست های پی در پی مذاکرات صلح با تامیلها معروف شده است! ایندو نمونه بتنهایی بیانگر این تجربه بوده اند که عمل و اندیشه بودایست سیاسی شده و یا شریک در قدرت، هیچ شباهتی به تعالیم انساندوستانه و مسالمت جویانه آن ندارد!ر
ر- اهمیت تبت برای چین و آمریکا
تبت سرچشمه تمامی رودخانه های عظیمی استکه در داخل چین جریان دارند که بدون این سرچشمه اصلی آب، کشاورزی در اراضی دویست و پنجاه میلیون هکتاری چین، جهت تغذیه جمعیت میلیاردی آن ممکن نیست! از سوی دیگر تبت برای آمریکا یک موضع پراهمیت سوق الجیشی مثل تایوان استکه اگر این سرزمین بلند فلاتی با قلل چندهزار متری با مساحت یک میلیون و دویست و بیست هزار کیلومتری خود، به یک کشور مستقل بویژه با مدد آمریکا تبدیل گردد، چین در میان گاز انبر تایوان و تبت آمریکا برای تضعیف خود بعنوان "آخرین دژ کمونیسم" و بعنوان رقیب اصلی اقتصادی آمریکا در جهان قرار خواهد گرفت!راکنون، چین نه تنها ظاهرا سعی در تحمل و مدارا با جنبش تبت بدون واگذاری هیچگونه امتیاز سیاسی به آنرا دارد، بلکه با ایجاد راه آهن عظیم و میلیاردی پکن- لهاسا، سعی در کشانیدن تبتی ها به جاذبه های اقتصادی خود دارد. بویژه آنکه اگربه میزان درآمد سالانه 550 تا 650 دلاری تبتی ها و معیشت و طبیعت بسیار سخت و خشن مردم آن توجه گردد، میزان موفقیت این طرح برای چین بسیار بالاست و این سرمایه گذاریهای عظیم بدین معناست که چین هیچگاه منطقه سوق الجیشی را رها نخواهد کرد.ر در شرایط کنونی، جدا ساختن و به استقلال رسانیدن هیچ تکه ای از چین بعنوان یک امپراطور سابق ممکن نیست، زیرا ظرفیت اقتصادی آن بحد رقابت با قدرت اقتصادی خود آمریکا فراروئیده و بدلیل امکانات نظامی و نیروی انسانی عظیم و با داشتن پیمان استراتژیک با روسیه و هند، مقابله نظامی با آن نیز امکانپذیر نیست.ر
بنابراین، امروزه سیاست فشار و تضعیف و باج گیری سیاسی و اقتصادی از چین بمدد حمایت از حقوق بشر و جنبش دالائی لاما و تبدیل آن به یک ابزار سیاسی در کنار ترویج و دفاع از دمکراسی و آزادی در چین، سیاست اصلی غرب و آمریکا درمقابله با چین است! با فرارسیدن زمان برگزاری بازیهای المپیک، موقعیت مناسبی برای بهره برداری تبلیغی از آن با توجه به عطف توجه اذعان عمومی جهانیان به چین، برای دالائی لاما و بطریق اولی برای آمریکا و غرب فرارسیده است. اکنون بسیج رسانه ای علیه چین آغاز شده و غرب برای پذیرش مذاکره با دالائی لاما چین را تحت فشار گذاشته است. اما چین تاکنون از این مذاکره شانه خالی کرده و اعلام داشته استکه با آقای "ت.گیاتسو"، یعنی دالائی لاما، هیچگونه مذاکره ای نخواهد داشت و به بیانی دیگر مدعیان مورد حمایت بیگانه را قابل مذاکره کردن نیمداند! چین در مقابل اغتشاشات اخیر تبت نیز، ابتدا با سکوتی حیله گرانه و با مدارای حساب شده برخورد کرد و دست بودیستهای سرخ پوش را در ارتکاب آتش سوزی، انفجار خانه ها و مغازه های چینی و اتومبیل سوزی بازگذاشت تا سرکوب بعدی آنها را در اذعان عمومی از منظر ایجاد امنیت برای تبت، توجیه نماید. چینی ها در معامله و داد و ستد نه تنها در تجارت بلکه در معاملات سیاسی نیز بسیار ماهرند و میدانند که آمریکا و غرب چه چیزی را از آنها میخواهد و میدانند که در پشت دمکراسی خواهی و علم منشور حقوق بشر، اصل برای غربیان سود سیاسی و مالی است و در جائیکه منافع آنها اقتضاء نمی کند، این پرچم را براحتی بحالت نیمه افراشته در می آورند! بنابراین، تحریم بازیهای المپیک نیز برای چینی ها تهدیدی توخالی است. زیرا از یکسو جامعه ورزشی جهان، مخالف دخالت سیاست در امور المپیک است و از سوی دیگر، کشورهای غربی سود بسیاری نه در تحریم، بلکه در برگزاری المپیک دارند و آقای "سته ون اشپیلبرگ" رئیس سابق کمیته المپیک اعلام داشته استکه برای بازیهای المپیک در چین، پنج میلیارد یورو سرمایه گذاری شده و تحریم آن کار نادرستی است و جانشین وی نیز آقای "ج. روگگه" بر نظرات سلف خود تأکید میکند! هرچند که تاکنون صدراعظم آلمان و نخست وزیر انگلستان عدم شرکت خود را در مراسم افتتاح المپیک در پکن را اعلام و آنرا منوط به آغاز مذاکره چین با دالائی لاما کرده اند!ر
ر- آینده جنبش تبت
پیروان دالائی لاما خسته از مبارزات چهل و دوساله و بدور از از ملت و وطن خود و حاضر به هر سازش با چین، بتدریج با دیده تردید به تداوم بی تزلزل مبارزه از طرف وی می نگرند و این خطری جدی است برای تحقق رؤیاهای وی و مسلما در دمیدن به این سوءظن و شکاکیت در بین مریدان وی، مأموران سرخ پوش و سرتراشیده چین درمیان بودیست های تبت نقش خاص خود را دارند. هرچند که حامیان وی در غرب، با دوره گردانیدن وی در جهان و با اعطای جوایز گوناگون از جمله جایزه صلح نوبل و دیگر کمکهای مادی و تبلیغی، سعی در دمیدن روحی تازه در دالائی لاما برای رسیدن به اهداف سیاسی خود علیه چین با بیان همدردی خود با مردم تبت را دارند. اما، ضعف اساسی این جنبش در خود دالائی لاما نهفته است! زیرا، وی از یکسو استراتژی معین و کنکرتی درقبال چین و جنبش تبت ندارد و تاکنون دنباله رو حوادث سیاسی و تابع شدت و حدت مواضع غرب درقبال چین، از جدائی کامل تا استقلال داخلی و از خودمختاری سیاسی و ملی تا خودمختاری فرهنگی و بدون هیچگونه برنامه ای مدون و مشخص برای جنبش ملت خود، در نوسان بوده است!ر
از سوی دیگر، دالائی لاما و به طریق اولی جنبش ملی- مذهبی تبت نه تنها هیچگونه رابطه همبستگی با جنبش ملی دیگر اقلیتهای ملی در داخل چین، چون اویغورها، کاشغرها و ... در ایالت بزرگ سین کیانگ چین نداشته است، بلکه تاکنون طوری رفتار کرده است که گویا هیچ ملتی بغیر از تبتی ها و چینی ها در این امپراطوری وجود ندارد! در صورتیکه بیش از صدو پنجاه میلیون نفر از جمعیت چین مربوط به اقلیتهای ملی هستند. بنظر میرسد که بهترین سیاست برای دالائی لاما، گذاشتن بار اصلی مبارزه بر اتحاد درونی ملتهای تحت ستم در خود چین است و نه تکیه صرف بر جلب حمایت غرب از جنبش تبت که این امر خود دست چین را در سرکوبی این جنبش باز میگذارد. زیرا، تاریخ چین تحمل برتری و نفوذ بیگانه در سرزمینهایی که در دایره این امپراطوری قرار دارند را نداشته است!ر
جنبش تبت نیاز به یک استراتژی معین و روشن درقبال چین دارد و دالائی لاما باید بریک سیاست از پیش تدوین شده برای ملت خود پای بفشارد. جنبش تبت بایک ناسیونالیسم رادیکال یک میلیاردی و با دولتی که قدرت نظامی آن با بزرگترین قدرتهای جهان برابری میکند و برای تبت اهمیتی سوق الجیشی قائل است، روبرو میباشد!ر
بنابراین، استراتژی درست در مقابل این غول نظامی-اقتصادی و این ناسیونالیسم میلیاردی، در شرایط فعلی دستیابی به یک حاکمیت خودمختاری ملی با تأمین اتحاد تمامی نیروهای دمکراتیک و یا غیربومی در خود تبت و ایجاد جبهه ای دمکراتیک با دیگر ملتهای تحت ستم که مذهب و دینی مغایر با بودیست ها دارند، درچهارچوب چین میباشد!ر
پیروان دالائی لاما خسته از مبارزات چهل و دوساله و بدور از از ملت و وطن خود و حاضر به هر سازش با چین، بتدریج با دیده تردید به تداوم بی تزلزل مبارزه از طرف وی می نگرند و این خطری جدی است برای تحقق رؤیاهای وی و مسلما در دمیدن به این سوءظن و شکاکیت در بین مریدان وی، مأموران سرخ پوش و سرتراشیده چین درمیان بودیست های تبت نقش خاص خود را دارند. هرچند که حامیان وی در غرب، با دوره گردانیدن وی در جهان و با اعطای جوایز گوناگون از جمله جایزه صلح نوبل و دیگر کمکهای مادی و تبلیغی، سعی در دمیدن روحی تازه در دالائی لاما برای رسیدن به اهداف سیاسی خود علیه چین با بیان همدردی خود با مردم تبت را دارند. اما، ضعف اساسی این جنبش در خود دالائی لاما نهفته است! زیرا، وی از یکسو استراتژی معین و کنکرتی درقبال چین و جنبش تبت ندارد و تاکنون دنباله رو حوادث سیاسی و تابع شدت و حدت مواضع غرب درقبال چین، از جدائی کامل تا استقلال داخلی و از خودمختاری سیاسی و ملی تا خودمختاری فرهنگی و بدون هیچگونه برنامه ای مدون و مشخص برای جنبش ملت خود، در نوسان بوده است!ر
از سوی دیگر، دالائی لاما و به طریق اولی جنبش ملی- مذهبی تبت نه تنها هیچگونه رابطه همبستگی با جنبش ملی دیگر اقلیتهای ملی در داخل چین، چون اویغورها، کاشغرها و ... در ایالت بزرگ سین کیانگ چین نداشته است، بلکه تاکنون طوری رفتار کرده است که گویا هیچ ملتی بغیر از تبتی ها و چینی ها در این امپراطوری وجود ندارد! در صورتیکه بیش از صدو پنجاه میلیون نفر از جمعیت چین مربوط به اقلیتهای ملی هستند. بنظر میرسد که بهترین سیاست برای دالائی لاما، گذاشتن بار اصلی مبارزه بر اتحاد درونی ملتهای تحت ستم در خود چین است و نه تکیه صرف بر جلب حمایت غرب از جنبش تبت که این امر خود دست چین را در سرکوبی این جنبش باز میگذارد. زیرا، تاریخ چین تحمل برتری و نفوذ بیگانه در سرزمینهایی که در دایره این امپراطوری قرار دارند را نداشته است!ر
جنبش تبت نیاز به یک استراتژی معین و روشن درقبال چین دارد و دالائی لاما باید بریک سیاست از پیش تدوین شده برای ملت خود پای بفشارد. جنبش تبت بایک ناسیونالیسم رادیکال یک میلیاردی و با دولتی که قدرت نظامی آن با بزرگترین قدرتهای جهان برابری میکند و برای تبت اهمیتی سوق الجیشی قائل است، روبرو میباشد!ر
بنابراین، استراتژی درست در مقابل این غول نظامی-اقتصادی و این ناسیونالیسم میلیاردی، در شرایط فعلی دستیابی به یک حاکمیت خودمختاری ملی با تأمین اتحاد تمامی نیروهای دمکراتیک و یا غیربومی در خود تبت و ایجاد جبهه ای دمکراتیک با دیگر ملتهای تحت ستم که مذهب و دینی مغایر با بودیست ها دارند، درچهارچوب چین میباشد!ر
کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
ژوئن 2008
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar