درسهایی از مبارزات ملی مان
زندگی و مبارزات بزرگمرد
ر تاریخ معاصر تورکمن
غایب بهلکه
غایب بهلکه (1957-1918)ر
غایب بهلکه تقریبا در سال 1297 ش/ 1918 میلادی در روستای آرخ بزرگ (از توابع بندرتورکمن فعلی) در یک خانواده فـقیر(صحت آقا و انه که دایزا) چشم بدنیا گشود. کودکی وی همزمان با اشغال سرزمین تورکمنصحرا توسط قشون رضاشاهی بود. وی از اولین گروه محصلانی بود که در مدارس قشونی به تحصیل پرداخت. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در روستای محل تولد، برای ادامه تحصیل به آستراباد (گرگان فعلی) رفت و با موفقیت تحصیلات متوسطه را تمام کرده راهی مدرسه عالی جدیدالتأسیس کشاورزی کرج میشود و
این مرکز را با موفقیت در سال 1317 تمام می کند و بعنوان معلم در دبستانهای گرگان شاغل می شود.ر
بعداز سقوط دیکتاتوری سیاه رضاخانی و بازشدن فضای نسبتا باز سیاسی در تورکمنصحرا وی به صفوف حزب توده ایران می پیوندد و از طرف این حزب بعنوان مسئول کمیته ایالتی- منطقه تورکمنصحرا انتخاب میگردد. غایب در همان ابتدای جنبش در کنار مسئول حزب در گرگان احمد قاسمی به افشاگری عوامل رژیم محمدرضاشاهی در منطقه می پردازد. سخنرانیهای آتشین وی در متینگها و تنظیم اعلامیه ها از بلاغت سیاسی وی خبر میداد. در فاصله بین سالهای 25-1320 یعنی از آغاز فعالیت سیاسی اش تا زمان دستگیری اش- در مدت کوتاه فعالیت سیاسی وی در تورکمنصحرا نخستین روزنامه تورکمنی بنام "تورکمن سسی" (صدای تورکمن) منتشر گردید.ر
در 12 خرداد 1325 نماینده نخست وزیر وقت ایران قوام السلطنه برای بررسی وقایع تورکمنصحرا به گنبد می آید. از طرف تورکمنها پنج از نفر از آنجمله مأمی حاجی حلیمی با "ورزی" نماینده دولت در سالن بخشداری گنبدقابوس ملاقات می کنند. درباره این دیدار "نامه گرگان" در 17 خرداد همانسال ویژه نامه ای با عنوان "ادعا نامه ترکمن صحرا" منتشر کرد که در اینجا خلاصه ای از آنرا جهت بازخوانی تاریخ و وقایع تورکمنصحرا می آوریم:ر
"ابتدا آقای حلیمی به نماینده نخست وزیر گفت: "جناب آقای بازرس با دقت به صورت ما نگاه کنید، به بینید خونی برای ما باقی مانده است؟ خیر، سالهاست مأمورین اعزامی مرکز با دستیاری مرتجعین محلی مانند زالو خون ما را مکیدند و بصورت پول در جیب خود ریختند. ما تاکنون از دولت جز زور و سرنیزه چیزی ندیدیم..." بعدا بازرسان اعزامی دولت به محل کلوب حزب توده گنبدقابوس آمده با غایب بهلکه ملاقات می کنند. در این دیدار غایب میگوید:ر
بعداز سقوط دیکتاتوری سیاه رضاخانی و بازشدن فضای نسبتا باز سیاسی در تورکمنصحرا وی به صفوف حزب توده ایران می پیوندد و از طرف این حزب بعنوان مسئول کمیته ایالتی- منطقه تورکمنصحرا انتخاب میگردد. غایب در همان ابتدای جنبش در کنار مسئول حزب در گرگان احمد قاسمی به افشاگری عوامل رژیم محمدرضاشاهی در منطقه می پردازد. سخنرانیهای آتشین وی در متینگها و تنظیم اعلامیه ها از بلاغت سیاسی وی خبر میداد. در فاصله بین سالهای 25-1320 یعنی از آغاز فعالیت سیاسی اش تا زمان دستگیری اش- در مدت کوتاه فعالیت سیاسی وی در تورکمنصحرا نخستین روزنامه تورکمنی بنام "تورکمن سسی" (صدای تورکمن) منتشر گردید.ر
در 12 خرداد 1325 نماینده نخست وزیر وقت ایران قوام السلطنه برای بررسی وقایع تورکمنصحرا به گنبد می آید. از طرف تورکمنها پنج از نفر از آنجمله مأمی حاجی حلیمی با "ورزی" نماینده دولت در سالن بخشداری گنبدقابوس ملاقات می کنند. درباره این دیدار "نامه گرگان" در 17 خرداد همانسال ویژه نامه ای با عنوان "ادعا نامه ترکمن صحرا" منتشر کرد که در اینجا خلاصه ای از آنرا جهت بازخوانی تاریخ و وقایع تورکمنصحرا می آوریم:ر
"ابتدا آقای حلیمی به نماینده نخست وزیر گفت: "جناب آقای بازرس با دقت به صورت ما نگاه کنید، به بینید خونی برای ما باقی مانده است؟ خیر، سالهاست مأمورین اعزامی مرکز با دستیاری مرتجعین محلی مانند زالو خون ما را مکیدند و بصورت پول در جیب خود ریختند. ما تاکنون از دولت جز زور و سرنیزه چیزی ندیدیم..." بعدا بازرسان اعزامی دولت به محل کلوب حزب توده گنبدقابوس آمده با غایب بهلکه ملاقات می کنند. در این دیدار غایب میگوید:ر
ر" من بعنوان مسئول کمیته محلی گنبدقابوس، بنام عموم مردم ترکمنصحرا، بنام آن دهقانی که هم اکنون با دستهای پر آبله خود مشغول درو هستند در اینجا صحبت میکنم. اجازه می خواهم بشرح توطئه هایئکه از مدتها پیش برعلیه تورکمنها بدست بعضی عناصر فاسد و مقامات مسئول وغیرمسئول در گرگان و تورکمنصحرا صورت میگیرد بپردازم.ر
بازرسان محترم! مدتهاست مرتجعین مرکزنشین درصدد هستند سرزمین گرگان و دشت را به آتش بکشند و برای رسیدن به مقصود خود جاسوسهای مختلف و عناصر مرموز بعناوین گوناگون بگرگان و دشت میفرستند. برای اینکه شما را بیشتر در جریان بگذارم قدری به عقب برمیگردم و نمونه ای چند از توطئه هایی را که از واقعه افسران خراسان(جریان شورش افسران در 24/5/1324 رخ داده بود- آگ) به اینطرف شروع شده، شرح دهم.ر
پس از واقعه اسف انگیز گنبد و شهید شدن چندتن از رشیدترین و با شهامت ترین فرزندان ایران بدست ژاندارمری های عمال استعمار مزدوران بیگانه که خود مسبب اصلی این فجایع بودند بجای رفع علت حقیقی و واقعی اش به اتفاق شروع به توطئه هایی نمودند تا بوسیله آن نقشه ایران برانداز خود را عملی سازند. اظهارات وزیر جنگ در مجلس راجع به وجود دوهزار تورکمن مسلح و بله بله گفتن وکلای منحوس دوره 14 و کاریکاتورهای توهین آمیز جراید مزدور مرکز هنوز از یاد تورکمن نرفته و تا روز رستاخیز باقی خواهد ماند. قیاقه شوم سرگرد نظام ها و سروان ارم ها جاسوسان معروف ارفع(رئیس ستاد ارتش وقت-آگ) که برای دامنه دار کردن قضیه فرستاده شده بودند و تلگرافهای تحریک آمیز کوثر داماد صدرالاشرار، فرمانده خائن آنوقت گرگان برعلیه تورکمنها هنوز در دلهای ما باقی است.ر
آقایان محترم! ... افسران شرافتمند را که مهمان شهر ما بودند روبروی ما کشتند و یک کامیون مهمات آنها یکشب تمام در میان خیابان بی صاحب ماند و کوچکترین اقدامی از ما که قادر بودیم قاتلین آنها را همان ساعت با دست خود بمجازات برسانیم بعمل نیامد. بله، یک کامیون اسلحه در میان تورکمنها که درنظر مرتجعین مرکز وحشی و غیرقابل تربیت خوانده میشوند یک شب تمام باقی ماند و کوچکترین تعرض از طرف ما نسبت به آن بعمل نیامد.ر
پس از آنکه نقشه های آنها در این خصوص با حسن تدبیر ما نقش برآب گشت، ماجراجویان مرکز در پی یک ناخلف دیگری گشتند تا بدست او نقشه ای را که در واقعه گذشته نتوانستند عملی سازند اجرا نمایند. پس از تفحصات و تجسسات دست به قعر اجتماع فاسد برده سرگرد سابق منوچهرخان امیر پاشایی (یکی از نظامیان جلادی که در سال ر1303 تورکمنصحرا را به خاک و خون کشید و بعدا بعنوان تشویق! ریاست بخش املاک رضاخان بوی واگذار گردید-آگ) و مأموریتی را سرگرد نظام موفق به اجرای آن نشد به او سپردند. برای پوشاندن لباس قانونی روی نیأت پلید خود موتورهای آبیاری پهلویدژ(آق غالای کنونی-آگ) را که مدت چندسال بیگاری مردم به نفع رضاخان کار کرد با یک شرایط بسیار سهل و ساده وسیله وزارت کشاورزی در اجاره او گذاشتند تا به این اسم در تورکمنصحرا مقیم گردد و در قلب تورکمن نقشه هایی را که از مرتجعین کاخ نشین مرکز دریافت میدارد عملی سازد. برای اینکه بهتر باین حقیقت پی ببرید من این شخص را بشما معرفی میکنم. این شخص در دوره رضاخان سروان بود و مدت چند سال دار و ندار تورکمنها را به اسم رئیس بخش (املاک شاهنشاهی- آگ) بنام خود و رضاخان غصب کرد. گذشته از مکنت هایی که با سوءاستفاده از قدرت خود اندوخته نموده، دارای همه نوع سابقه جنایت نیز در تورکمنصحرا نیز در تورکمنصحرا میباشد (اشاره به کشته شدن چند دهقان تورکمن زیر شلاق مأمورین املاک و تجاوز به نوامیس زنان دهقانی که در بخش تنباکو کار میکردند- آگ). اینک از شما سئوال میکنم آیا بستن این پیمان با او یک امر سیاسی نبود؟ اگر واقعا در نظر داشتند موتورهای پهلویدژ را باجاره واگذار نمایند آن هم با شرایط سهل و ساده، کسی در تورکمن صحرا حاضر نمیشد؟ ولی منظور غیر از این بود. کسانیکه این معامله را در تهران برای او جوش دادند میخواستند این شخص که تا دیروز بزور سرنیزه به هستی تورکمن تعرض می نمود امروز با پولی که خون خود مردم تورکمن است بهمه چیز او تصاحب شود و درمقابل خوش رقصی های لازم بعزیزان ارتجاع بنماید . نقشه هایی را که در بالا گفتیم عملی سازد. روی این اصل ما مطابق حقی که داشتیم به این عمل که به هیچوجه بصلاح و صرفه دولت نیز نبود اعتراض کردیم. پس از رساندن حقیقت قضیه به سمع اولیای امور فریاد زدیم که این جانی را برما مسلط نگردانید و بیش از این توهین برما وارد نیاورید. فریاد زدیم بجای نوازش این جانی به حساب وی برسید و به بینید این شخص که در دوره رضاخان یک سروان بیش نبوده و مطابق آنروز ششصد ریال حقوق داشته اینهمه ثروت را از کجا آورده که دارای چند باب خانه در گنبد و در سایر جاها میباشد و چنین معامله بزرگی را انجام میدهد و به اقرار صریح خویش پنجهزار تومان در کافه های طهران برای دلالان این معامله خرج می نماید. ولی در این دستگاه خراب چیزی که بجائی نمیرسد فریاد ملت است. ما بنام تورکمن از شما می خواهیم که دست این عنصر کثیف و یاران او را از گرگان و دشت کوتاه نمائید.ر
از وقتی که کابینه جناب آقای قوام روی کار آمد به فعالیت مرتجعین افزوده شد. مسافرتهای مرموز از طهران به گرگان و بالعکس بعمل آمد. سیل پول از طرف کاخهای طهران به گرگان برای ایجاد هزینه اغتشاش سرازیر شد. وجود امیر پاشایی ها و یاران او را غیرکافی دانسته و عده دیگری را هم بمزدوری خود استخدام نمودند و رهبرانی نیز از طهران برای آنها فرستادند. مخصوصا در این اواخر تخلیه گرگان و دشت از قشون سرخ و ورود ارتش ملی نیز باین حدود بزرگترین دست آویز آنها برای فریب توده عوام بود.ر
یکی از کسانیکه بعداز امیر پاشایی باین کار واداشته شد سرگرد هروی کلانتر مرز گنبد میباشد. این شخص خود آلت دست سرابی است. سرابی کیست؟ سرابی کسی است که از راه زغال فروشی در اثر ساخت و پاخت با بهداری گنبد به دوا فروشی رسیده و تمام دواهایی را که از وزارت بهداری بنام مردم ستمدیده تورکمن میرسد ولع می نماید (آیا دلال پوست و روده همدانی محمد فاریابی سالهای 1350 در ذهنتان تداعی نمیشود. این یکی اهل همدان بود و آن یکی سراب آذربایجان- آگ) این شخص چیزی نمانده بود که در روز اول ماه مه درمتینگ عمومی که داده شد، تمام صحرا را بخون بکشد.ر
... بعداز ماجرای گرگان (اشاره به حمله به ساختمان حزب توده) ما به پشتیبانی از حزب مان در تلگرافخانه به تحصن پرداختیم. فرماندار گنبد فریدونی با اعلام اینکه استاندار بگرگان می آید و به خواسته ها رسیدگی میکند از تحصن خارج شدیم. بفاصله چند روز آقای استاندار با یکدست اکورت کامل درحالیکه مسلسل ها را بقطار بالای ماشین نصب نموده بودند به گنبد وارد شدند (درست مثل آمدن آخوند عمادی به گنبد در فروردین 58- آگ) و مقداری قماش و شکر زرد با کامیونهای ارتش برای فریب تورکمنها با خود آوردند. متأسفانه جز وعده و نوید کاری برای خاموش کردن تحریکات صورت نداند... آیا در کشور جواب متحصنین را با دهنه مسلسل و توپ میدهند.ر
بازرسان محترم! ما تورکمنها ساده هستیم ول آنقدر هم ساده نیستیم که کاسه زیر نیم کاسه را تشخیص ندهیم. ما تورکمنها اگر نان برای خوردن و لباس برای پوشیدن نداشته باشیم در مقابل یک چیز داریم که مانع از تسلیم شدن ما در برابر فرومایگان میشود و آن عزت نفس و شرافت ملی ماست.ر
آقایان بازرسان! هرسال تعداد زیادی از دامهای ما در اثر ناخوشیهای گوناگون تلف میشود. کشاورزی با "ازال" و داس انجام میشود و از آلات کشاورزی خبری نیست. از بهداشت در تورکمنصحرا اثری نیست. وضع فرهنگ دشت گرگان بسیار وخیم است فقط در دونقطه یعنی گنبد و گومیشان دبستان آنهم ار هرحیث ناقص، وجود دارد. آقای بهار وزیر فرهنگ به گنبد آمد چند نفر از تورکمنها به ملاقات ایشان رفته درخواست می نمایند که توجهی به فرهنگ دشت بنمایند. آقای بهار در جواب میگویند: "برای خشت زدن و حمالی و زراعت هم آدم می خواهیم اگر همه تحصیل کنند
بازرسان محترم! مدتهاست مرتجعین مرکزنشین درصدد هستند سرزمین گرگان و دشت را به آتش بکشند و برای رسیدن به مقصود خود جاسوسهای مختلف و عناصر مرموز بعناوین گوناگون بگرگان و دشت میفرستند. برای اینکه شما را بیشتر در جریان بگذارم قدری به عقب برمیگردم و نمونه ای چند از توطئه هایی را که از واقعه افسران خراسان(جریان شورش افسران در 24/5/1324 رخ داده بود- آگ) به اینطرف شروع شده، شرح دهم.ر
پس از واقعه اسف انگیز گنبد و شهید شدن چندتن از رشیدترین و با شهامت ترین فرزندان ایران بدست ژاندارمری های عمال استعمار مزدوران بیگانه که خود مسبب اصلی این فجایع بودند بجای رفع علت حقیقی و واقعی اش به اتفاق شروع به توطئه هایی نمودند تا بوسیله آن نقشه ایران برانداز خود را عملی سازند. اظهارات وزیر جنگ در مجلس راجع به وجود دوهزار تورکمن مسلح و بله بله گفتن وکلای منحوس دوره 14 و کاریکاتورهای توهین آمیز جراید مزدور مرکز هنوز از یاد تورکمن نرفته و تا روز رستاخیز باقی خواهد ماند. قیاقه شوم سرگرد نظام ها و سروان ارم ها جاسوسان معروف ارفع(رئیس ستاد ارتش وقت-آگ) که برای دامنه دار کردن قضیه فرستاده شده بودند و تلگرافهای تحریک آمیز کوثر داماد صدرالاشرار، فرمانده خائن آنوقت گرگان برعلیه تورکمنها هنوز در دلهای ما باقی است.ر
آقایان محترم! ... افسران شرافتمند را که مهمان شهر ما بودند روبروی ما کشتند و یک کامیون مهمات آنها یکشب تمام در میان خیابان بی صاحب ماند و کوچکترین اقدامی از ما که قادر بودیم قاتلین آنها را همان ساعت با دست خود بمجازات برسانیم بعمل نیامد. بله، یک کامیون اسلحه در میان تورکمنها که درنظر مرتجعین مرکز وحشی و غیرقابل تربیت خوانده میشوند یک شب تمام باقی ماند و کوچکترین تعرض از طرف ما نسبت به آن بعمل نیامد.ر
پس از آنکه نقشه های آنها در این خصوص با حسن تدبیر ما نقش برآب گشت، ماجراجویان مرکز در پی یک ناخلف دیگری گشتند تا بدست او نقشه ای را که در واقعه گذشته نتوانستند عملی سازند اجرا نمایند. پس از تفحصات و تجسسات دست به قعر اجتماع فاسد برده سرگرد سابق منوچهرخان امیر پاشایی (یکی از نظامیان جلادی که در سال ر1303 تورکمنصحرا را به خاک و خون کشید و بعدا بعنوان تشویق! ریاست بخش املاک رضاخان بوی واگذار گردید-آگ) و مأموریتی را سرگرد نظام موفق به اجرای آن نشد به او سپردند. برای پوشاندن لباس قانونی روی نیأت پلید خود موتورهای آبیاری پهلویدژ(آق غالای کنونی-آگ) را که مدت چندسال بیگاری مردم به نفع رضاخان کار کرد با یک شرایط بسیار سهل و ساده وسیله وزارت کشاورزی در اجاره او گذاشتند تا به این اسم در تورکمنصحرا مقیم گردد و در قلب تورکمن نقشه هایی را که از مرتجعین کاخ نشین مرکز دریافت میدارد عملی سازد. برای اینکه بهتر باین حقیقت پی ببرید من این شخص را بشما معرفی میکنم. این شخص در دوره رضاخان سروان بود و مدت چند سال دار و ندار تورکمنها را به اسم رئیس بخش (املاک شاهنشاهی- آگ) بنام خود و رضاخان غصب کرد. گذشته از مکنت هایی که با سوءاستفاده از قدرت خود اندوخته نموده، دارای همه نوع سابقه جنایت نیز در تورکمنصحرا نیز در تورکمنصحرا میباشد (اشاره به کشته شدن چند دهقان تورکمن زیر شلاق مأمورین املاک و تجاوز به نوامیس زنان دهقانی که در بخش تنباکو کار میکردند- آگ). اینک از شما سئوال میکنم آیا بستن این پیمان با او یک امر سیاسی نبود؟ اگر واقعا در نظر داشتند موتورهای پهلویدژ را باجاره واگذار نمایند آن هم با شرایط سهل و ساده، کسی در تورکمن صحرا حاضر نمیشد؟ ولی منظور غیر از این بود. کسانیکه این معامله را در تهران برای او جوش دادند میخواستند این شخص که تا دیروز بزور سرنیزه به هستی تورکمن تعرض می نمود امروز با پولی که خون خود مردم تورکمن است بهمه چیز او تصاحب شود و درمقابل خوش رقصی های لازم بعزیزان ارتجاع بنماید . نقشه هایی را که در بالا گفتیم عملی سازد. روی این اصل ما مطابق حقی که داشتیم به این عمل که به هیچوجه بصلاح و صرفه دولت نیز نبود اعتراض کردیم. پس از رساندن حقیقت قضیه به سمع اولیای امور فریاد زدیم که این جانی را برما مسلط نگردانید و بیش از این توهین برما وارد نیاورید. فریاد زدیم بجای نوازش این جانی به حساب وی برسید و به بینید این شخص که در دوره رضاخان یک سروان بیش نبوده و مطابق آنروز ششصد ریال حقوق داشته اینهمه ثروت را از کجا آورده که دارای چند باب خانه در گنبد و در سایر جاها میباشد و چنین معامله بزرگی را انجام میدهد و به اقرار صریح خویش پنجهزار تومان در کافه های طهران برای دلالان این معامله خرج می نماید. ولی در این دستگاه خراب چیزی که بجائی نمیرسد فریاد ملت است. ما بنام تورکمن از شما می خواهیم که دست این عنصر کثیف و یاران او را از گرگان و دشت کوتاه نمائید.ر
از وقتی که کابینه جناب آقای قوام روی کار آمد به فعالیت مرتجعین افزوده شد. مسافرتهای مرموز از طهران به گرگان و بالعکس بعمل آمد. سیل پول از طرف کاخهای طهران به گرگان برای ایجاد هزینه اغتشاش سرازیر شد. وجود امیر پاشایی ها و یاران او را غیرکافی دانسته و عده دیگری را هم بمزدوری خود استخدام نمودند و رهبرانی نیز از طهران برای آنها فرستادند. مخصوصا در این اواخر تخلیه گرگان و دشت از قشون سرخ و ورود ارتش ملی نیز باین حدود بزرگترین دست آویز آنها برای فریب توده عوام بود.ر
یکی از کسانیکه بعداز امیر پاشایی باین کار واداشته شد سرگرد هروی کلانتر مرز گنبد میباشد. این شخص خود آلت دست سرابی است. سرابی کیست؟ سرابی کسی است که از راه زغال فروشی در اثر ساخت و پاخت با بهداری گنبد به دوا فروشی رسیده و تمام دواهایی را که از وزارت بهداری بنام مردم ستمدیده تورکمن میرسد ولع می نماید (آیا دلال پوست و روده همدانی محمد فاریابی سالهای 1350 در ذهنتان تداعی نمیشود. این یکی اهل همدان بود و آن یکی سراب آذربایجان- آگ) این شخص چیزی نمانده بود که در روز اول ماه مه درمتینگ عمومی که داده شد، تمام صحرا را بخون بکشد.ر
... بعداز ماجرای گرگان (اشاره به حمله به ساختمان حزب توده) ما به پشتیبانی از حزب مان در تلگرافخانه به تحصن پرداختیم. فرماندار گنبد فریدونی با اعلام اینکه استاندار بگرگان می آید و به خواسته ها رسیدگی میکند از تحصن خارج شدیم. بفاصله چند روز آقای استاندار با یکدست اکورت کامل درحالیکه مسلسل ها را بقطار بالای ماشین نصب نموده بودند به گنبد وارد شدند (درست مثل آمدن آخوند عمادی به گنبد در فروردین 58- آگ) و مقداری قماش و شکر زرد با کامیونهای ارتش برای فریب تورکمنها با خود آوردند. متأسفانه جز وعده و نوید کاری برای خاموش کردن تحریکات صورت نداند... آیا در کشور جواب متحصنین را با دهنه مسلسل و توپ میدهند.ر
بازرسان محترم! ما تورکمنها ساده هستیم ول آنقدر هم ساده نیستیم که کاسه زیر نیم کاسه را تشخیص ندهیم. ما تورکمنها اگر نان برای خوردن و لباس برای پوشیدن نداشته باشیم در مقابل یک چیز داریم که مانع از تسلیم شدن ما در برابر فرومایگان میشود و آن عزت نفس و شرافت ملی ماست.ر
آقایان بازرسان! هرسال تعداد زیادی از دامهای ما در اثر ناخوشیهای گوناگون تلف میشود. کشاورزی با "ازال" و داس انجام میشود و از آلات کشاورزی خبری نیست. از بهداشت در تورکمنصحرا اثری نیست. وضع فرهنگ دشت گرگان بسیار وخیم است فقط در دونقطه یعنی گنبد و گومیشان دبستان آنهم ار هرحیث ناقص، وجود دارد. آقای بهار وزیر فرهنگ به گنبد آمد چند نفر از تورکمنها به ملاقات ایشان رفته درخواست می نمایند که توجهی به فرهنگ دشت بنمایند. آقای بهار در جواب میگویند: "برای خشت زدن و حمالی و زراعت هم آدم می خواهیم اگر همه تحصیل کنند
که نمیشود"ر
***************************
دستگیری و خروج از کشور
رژیم مرتجع تهران که از اقدامات انقلابی غایب به وحشت افتاده بود به شهربانی گنبدقابوس دستور تعقیب و بازداشت وی را صادر می کند. غائب بهلکه بهمراه قربان رابطی، قربان تکه، ولیجان آخون وافی و دیگر اعضای حزب توده ابتدا بگرگان وسپس به زندان ساری منتقل میشوند.ر
در این سه سندی که از آرشیو وزارت کشور بدست آوردم، درباره تحت تعقیب قرارگرفتن و سپس دستگیری غایب و اعزام وی به گرگان و ساری در تاریخ 27/9/1325 خبر داده می شود.ر
در این سه سندی که از آرشیو وزارت کشور بدست آوردم، درباره تحت تعقیب قرارگرفتن و سپس دستگیری غایب و اعزام وی به گرگان و ساری در تاریخ 27/9/1325 خبر داده می شود.ر
غایب بهلکه پس از سپری کردن چندماه زندان در ساری به تهران تبعید میگردد تا رژیم از نبود وی در تورکمنصحرا در احساس امنیت نماید! در تهران به وی میگویند اگر چنانچه وفاداری خود را به شاه اعلام کرده "توبه نامه" بنویسد می تواند آزادانه زندگی کند ولی غایب ندیدن صحرای عزیزش و از همه مهمتر تازه عروس اش (فاطمه) و دو فرزندش (خدر و الیاس) را به این خفت و خواری ترجیح میدهد و پس از مدتی به زندگی مخفی روی می آورد و از آنجایی که از کادرهای با ارزش حزب محسوب میشد در خانه امن و پناهگاه خسرو روزبه که وی نیز در آن زمان مجبور به زندگی مخفی بود جای داده میشود.ر
احسان طبری در کتاب "کـژ راهه" خویش به نحوه خروج خویش از مرز بهمراه غایب بهلکه چنین می نویسد:ر
" در اواخر سال 1327 طبق تصمیم رهبری من اولین کسی بودم که می بایست بروم. هنگام عزیمت روشن شد که به دیدار روزبه در پناهگاش برویم تا یک معلم ترکمن به نام عائب بهلکه را که در پناهگاه وی مخفی بود، بهمراه من به شوروی اعزام دارد (آقای طبری رتبه حزبی غائب که مسئول کمیته ایالتی آن در گنبد بود را ذکر نکرده تنها به معلم بودن وی اشاره میکند- آگ)... از طریق مشهد و گذرگاه قهقه (قاقا- آگ) وارد خاک تورکمنیستان شوروی شدیم. پس از ده روز من را به مسکو، بهلکه را به استالین آباد (دوشنبه) فرستادند. در راه از عشق آباد و دهکده فیروزه- که سابقا مال ایران بود- دیدن کردم" (کـژ راهه نشر امیر کبیر ص 87 و 88 ) ر
زندگی در مهاجرت
غایب بهلکه (نفر دوم از سمت راست) با هم دانشگاهی هایش و
نیز غایب در حال مطالعه در دامن طبیعت زیبای دوشنبه
غایب بهلکه در پایتخت جمهوری تاجکستان که در آن موقع استالین آباد نامیده میشد اقامت گزید. در آن سالها گروهی از تورکمنهای تورکمنصحرا، صافار انصاری، نورمحمد عاشورپور، محمدآمان اسلامی، ساری گوکلانی، بایرام محمد مدرسی، رجب رحمانی، سرهنگ صافار خطیبی نیز به تورکمنیستان پناهنده شده در آشغابات زندگی میکردند. غایب گاه- گاهی به دیدار آنان می آمد. وی تا آخر عمر به همسرش وفادار مانده در ایام مهاجرت ازدواج نکرد.ر
غایب بهلکه در سال 1955 به دریافت دیپلم دانشگاهی در رشته تاریخ با نمرات عالی نائل گشت. ولی دست تقدیر سرنوشت شومی بر پیشانی این راد مرد حک کرده وی را در عنفـوان جوانی درحالیکه شور انقلابی در سراسر وجودش در غلیان بود وی را به دار فانی فرستاد. ما از جزئیات فوت غایب باخبر نیستیم. که آیا وی واقعا در اثر گرفتگی ذغال در خواب فوت کرده، وی همانند دیگر انقلابیون ملی گرای مهاجر ایرانی که مورد غضب رژیم
غایب بهلکه در سال 1955 به دریافت دیپلم دانشگاهی در رشته تاریخ با نمرات عالی نائل گشت. ولی دست تقدیر سرنوشت شومی بر پیشانی این راد مرد حک کرده وی را در عنفـوان جوانی درحالیکه شور انقلابی در سراسر وجودش در غلیان بود وی را به دار فانی فرستاد. ما از جزئیات فوت غایب باخبر نیستیم. که آیا وی واقعا در اثر گرفتگی ذغال در خواب فوت کرده، وی همانند دیگر انقلابیون ملی گرای مهاجر ایرانی که مورد غضب رژیم
استالینی واقع شدند به هرحال غایب در 1957 در شهر دوشنبه چشم از جهان فروبست.ر
آخرین دیدار و مراسم خداحافظی با غایب در سالن آکادمی علوم تاجکستان.ر
در عکس سمت راست دوستان وی را در کنار آرامگاه وی نشان میدهد.ر
************************
نگارنده این سطور که با مرحوم غایب بهلکه قرابت خویشاوندی دارد (دایی ام هستند)، در روستایمان می دیدم که چسان صحت آقا و ان که دایزا همیشه چشم براه بازگشت فرندشان بودند. هر وقت صدای هواپیمایی در آسمان شنیده میشد، انه که دایزا میگفت: "غایب گلیأ" (غایب می آید). می گفتند خانم غایب بهلکه فاطمه دایزا در تنهایی این لأله تورکمنی راتکرار میکرد: "غایرادان گلیأن بأش گچی هانی مونینگ ارکه جی؟" صحت آقا با فروش تخم مرغ نوه هایش را به مدرسه فرستاد و آنها اینک معلمان شریفی هستند. در نوجوانی خدر به بهشهر کوچ کرد. میگفتند از بس نیش زبان "فرزند توده ای" بودن از کس و ناکس شنیده مجبور به ترک تورکمنصحرا گشته است. و پسر خدر که غایب نام دارد پزشکی ماهر شده و در روستای محل تولد پدر بزرگش خدمت میکند. بعداز سقوط رژیم ستمشاهی و بازگشت مهاجران از آنجمله انصاری و عاشورپور در سال 1358 من بهمراه یکی از برادران بزرگ غایب بنام الله بردی به دیدار صافار آقا به کومیش دپه رفته از حال غایب خبر گرفتیم. ولی با کمال تأسف از فوت وی مطلع شدیم. این واقعه نشاندهنده واقعا پرده آهنین بودن سیستم شوروی سابق را نشان میداد که حتی عزیزان مهاجر نمی توانستند از وضعیت خویش خانواده شانرا باخبر سازند.ر
ر آقمیرات گورگنلی
کاندیدای علوم تاریخ
پراگ. ژوئن 2008
کاندیدای علوم تاریخ
پراگ. ژوئن 2008
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar