ازبه آتش کشیدن سینما رکس
ه
تا تصویر خمینی !ه
ه
علائم و نشانه های طوفانی بزرگ در سال جدید میلادی، از هم اکنون در فضای سیاسی در ایران، هر چه بیشتر خود را نمایان میسازد. تنها بعد از چند ماه از آغاز جنبش بزرگ مردم که به انگیزه اعتراض به کودتای انتخاباتی " بیت رهبر"ی آغاز و بزودی کل ماهیت و ساختار ضد انسانی آنرا هدف قرار داده است، اوضاع سیاسی بگونه ای شکل گرفته استکه در آن هیچگونه احساس امنیت و آرامشی نه برای سرکوب کننده و نه برای سرکوب شونده باقی مانده است.ه
این مرحله برزخی آغاز شده در شرایط تلاطم اجتماعی موجود، تغییر دهنده و تعیین کننده توازن قوا در میان دو نیروی نوخواه و کهنه گرا خواهد بود. تغییری که با ریزش در کلیت نظام اسلامی چه در بدنه نهادهای سیاسی، اجتماعی و نظامی آن و چه دررأس حاکمیت و در میان قبیله روحانیت حاکم، بنفع جامعه نوخواه ایران آغاز شده است. رژیم امروزه حتی قادر نیست تا درگیری سخت میان حکومتگران ودر میان روحانیت حامی خود را که نگران از سرنوشت خود از سرگذرانیدن این موج بزرگ وتضمین بقای آن و نگران از فروپاشی و فرجام کارنامه سی سال از جنایت و خیانت و غارت خود، طرحهای متفاوت و مخدوش تر از یکدیگر را میخواهند به پیش ببرند، پرده پوشی بکند! چشمنداز ایزوله حاکمیت خودکامه در جامعه در سرآغاز سال جدید میلادی، از تسریع آن تا جائیکه دیگر بجز تنگ ترین حلقه از وفادارترین سران جنایت بدون آن باقی نمانند، حکایت دارد.ه
اکنون تمامی راه های آشتی با رهبران جنبش سبز، از نظر رژیم بسته شده است. دو هیئت که یکی از طرف مجلس و دیگری از طرف " جامعه روحانیت مبارز" به عنوان " کمیته میانجگری" تشکیل شده بودند، با پی بدن به عبث بودن تلاشهایشان، خود را منحل اعلام کرده اند و هیئت سوم نیزکه آنرا عسکراولادی و همفکرانش در"هیئت مؤتلفه اسلامی"تشکیل داده بودند با این ادعای عجیب که:" موسوی، کروبی و اطرافیانش، فرصت بازگشت به زیر چتر ولایت فقیه را از دست داده اند"، به بی حاصلی" آشتی ملی رسیده"، است هیئت خود را منحل اعلام کرد!ه
این مرحله برزخی آغاز شده در شرایط تلاطم اجتماعی موجود، تغییر دهنده و تعیین کننده توازن قوا در میان دو نیروی نوخواه و کهنه گرا خواهد بود. تغییری که با ریزش در کلیت نظام اسلامی چه در بدنه نهادهای سیاسی، اجتماعی و نظامی آن و چه دررأس حاکمیت و در میان قبیله روحانیت حاکم، بنفع جامعه نوخواه ایران آغاز شده است. رژیم امروزه حتی قادر نیست تا درگیری سخت میان حکومتگران ودر میان روحانیت حامی خود را که نگران از سرنوشت خود از سرگذرانیدن این موج بزرگ وتضمین بقای آن و نگران از فروپاشی و فرجام کارنامه سی سال از جنایت و خیانت و غارت خود، طرحهای متفاوت و مخدوش تر از یکدیگر را میخواهند به پیش ببرند، پرده پوشی بکند! چشمنداز ایزوله حاکمیت خودکامه در جامعه در سرآغاز سال جدید میلادی، از تسریع آن تا جائیکه دیگر بجز تنگ ترین حلقه از وفادارترین سران جنایت بدون آن باقی نمانند، حکایت دارد.ه
اکنون تمامی راه های آشتی با رهبران جنبش سبز، از نظر رژیم بسته شده است. دو هیئت که یکی از طرف مجلس و دیگری از طرف " جامعه روحانیت مبارز" به عنوان " کمیته میانجگری" تشکیل شده بودند، با پی بدن به عبث بودن تلاشهایشان، خود را منحل اعلام کرده اند و هیئت سوم نیزکه آنرا عسکراولادی و همفکرانش در"هیئت مؤتلفه اسلامی"تشکیل داده بودند با این ادعای عجیب که:" موسوی، کروبی و اطرافیانش، فرصت بازگشت به زیر چتر ولایت فقیه را از دست داده اند"، به بی حاصلی" آشتی ملی رسیده"، است هیئت خود را منحل اعلام کرد!ه
همزمانی اوج گیری و تعمیق جنبش با در هم آمیختگی بحران تورمی رکود اقتصادی با بحران اتمی کشور به تشدید تضادهای درونی خود باند حاکم با بحران اتمی کشوربه تشدید تضادهای درونی خود باند حاکم بر جامعه نیز افزوده است. تازه ترین دور از ماجراجوئی اتمی رژیم، با بکار افتادن مرکز غنی سازی " فوردو" بطور محرمانه و نیز برملا شدن صدور اسلحه به منظور تجهیز و تقویت جبهه ضد صلح در مناقشات خاور میانه وبا اعلام خبر ایجاد ده مرکز اتمی تازه از طرف احمدی نژاد، آغاز شده و جهان غرب را برای گسترش تحریمها علیه ایران مصمم تر کرده است. سازمان بین المللی انرژی اتمی در صورت پایفشاری رژیم ملایان در تهران بر مواضع سابق خود، تهدید به صدور قطعنامه جدید تحریمها در ماه زانویه، از طرف شورای امنیت کرده و هیلاری کلینتون، در مصاحبه با شبکه تلویزیونی الجزایر گفته استکه:" جامعه بین المللی هم اکنون بسوی تشدید تحریمها علیه تهران حرکت کرده است"! بروکسل از طرف سران 27 کشور عضو اتحادیه اروپا از حمایت خود از تحریمهای جدید علیه رزیم اسلامی ایران خبر داده و مهمتر از همه، اوباما با ناکامی از فشرده نشدن " دست دراز شده" خود بطرف جمهوری اسلامی به سرعت به آخرین مواضع جورج بوش علیه رژیم اسلامی، نزدیکتر میشود!ه
سیاست گذاری هسته ای که با هدف باج خواهی از غرب برای بقای رژیم و صدور بحران داخلی به خارج جهت معطوف ساختن اذهان عمومی به " توطئه های استکبار جهانی" که گویا " مخالف ترقی و تعالی" ایران هستند، از" بیت رهبری" دیکته شده و از طرف دولت احمدی نژاد به اجرا گذاشته میشود. اما، کسانی نیز از حلقه حکومتگران کوشیده اند با توجه به جدی بودن تأثیر تحریمهای جدید و انزوای مرگبار بین المللی رژیم در آینده، "رهبر" را تحت تأثیرویا در مقابل عملی انجام شده قرار بدهند و یا کلاهی ازاین نمد برای خود بدوزند. یکی از این افراد هاشمی رفسنجانی بود که در غرب زمانی به " ایران ایران" و یا به " سیاستمداری پراگماتیک" ملقب شده بود. وی جهت تقویت موقعیت تضعیف شده خود در داخل و جلب توجه مجدد سیاستمداران " پراگماتیک" خارج بعنوان ثقل میدان سیاست ایران به خود، از یکسو در سخنرانی خود در مشهد " مشروعیت ولایت فقیه در گرو مقبولیت مردمی" دانستند که " هرگاه مردم پذیرای ولی فقیه نباشند وی باید از سمت خود کناره گیری بکند"!ه
از سوی دیگر، وی در مصاحبه با شبکه تلویزیونی " المنار" لبنان اظهار داشتند که: " تهران آماده مذاکره است و باید مذاکرات جدی بطوریکه فضای اعتماد را ایجاد کند صورت بگیرد. ما هر کاری برای اثبات حسن نیت خود به جهان خواهیم کرد"!ه
اما،" رهبر" به هیچ شریکی در سیاست گذاری و بالمال در قدرت احتیاجی ندارد. وی مدتهاست که در راستای تک جناحی ساختن حکومت و تک قطبی و قبیله ای روحانیت شیعه، دایره تصمیم گیریها و سیاستگذاریهای کلان را تنها به خود محدود ساخته و ایندو عرصه را تنها ملک مطلق خود میداند.ه
بهمین دلیل نیز در یک واکنش فوری " رهبر" در دیدار با طلاب، روحانیون و روضه خوانان در بیست و دو آذرماه، طی سخنانی تسریع در پروسه حذف و طرد تدریجی رفسنجانی را به ذوب شدگان در ولایت خود در ایران و از طرف وزیر جدید اطلاعات (امنیت)،" حجت الاسلام حیدر مصلحی"، از"عوامل فتنه" قلمداد شده و پسر وی "محسن هاشمی"، نیز متهم به داشتن" نقش بزرگ در بروز اغتشاشات" گردیده که می باید جهت جوابگوئی به آن و به جرم رشوه خواری کلان از شرکت نروژی " استات اویل"، از خارج به ایران بازگردند!ه
"عبدالرضا داوری"، معاون خبری خبرگزاری "ایرنا" نیز طی بخشنامه ای به وسایل ارتباط جمعی دستور دادند که عنوان " آیت اله" را در تولید و انتشار اخبار مربوط به " هاشمی رفسنجانی" بکار نبرده و تنها عنوان " حجت الا سلام" برای وی "مجاز" خواهد بود!ه
فرد دیگری که از این آب گل آلود که خود در ایجاد آن نقشی بزرگ داشته و میخواهد شاه ماهی مورد نظر خود را از آن بگیرد، علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی است که قبلاً بعنوان رئیس " شورای عالی امنیت ملی" مسئول پیشبرد مذاکرات هسته ای با غرب بوده و در جریان آن بر سر نحوه بده بستانهای سیاسی با مجامع بین المللی با احمدی نژاد اختلاف نظر پیدا کرده و جای خود را به امر وی به سعید جلیلی داده بود.ه
وی که بر خلاف رفسنجانی نه رقیبی برای شخص خامنه ای، بلکه رقبی برای احمدی نژاد است، تا کنون مورد تأئید و اعتماد "رهبر" بوده و احتمالاً در صورت اجبار به عقب نشینی فریبکارانه و تاکتیکی "رهبر" در مقابل جنبش جهت فریب رهبران جنبش سبز، آلترناتیو مطلوب وی با فدا ساختن احمدی نژاد و جابجائی وی با رئیس مجلس یعنی علی لاریجانی باشد. اقدام اخیرلاریجانی از یکسو، در ترغیب جناح اکثریت مجلس اسلامی در مقابل دولت میتواند تدارکی برای این جابجائی احتمالی به عذر بیماری یا عدم کسب رأی اعتماد مجلس و یا حتی با سر به نیست کردن وی با سانحه ای ساختگی که در کارنامه جمهوری اسلامی به وفور یافت میشود، باشد! از سوی دیگر، علی لاریجانی در اقدامی محرمانه که دیگر چندان نیز محرمانه نیست، از طریق وابسته مطبوعاتی جمهوری اسلامی در کانادا که برادر کوچکتر خود وی میباشد، به آمریکا و انگلستان پیامی ارسال کرده که در آن توصیه میشود که " در برقراری تحریمها شتاب نکنند و فرصت دهند اقداماتی که در حوزه رهبری مورد مطالعه قرار دارد و به تمامی معضلات موجود پایان میدهد، از قوه به فعل در آید"!ه
بموجب این خبر، خاویر سولانا که دوره مأموریت وی در پیشبرد مذاکرات هسته ای اروپا با رژیم ایران در حال انقضا است، معتقدند که " این پیشنهاد محرمانه، بهترین راه برون رفت از بحران کنونی است. زیرا لاریجانی برخلاف احمدی نژاد، دنیای غرب را می شناسد و زبان غربی ها را می فهمند و میتواند طرف خوبی برای مذاکره باشد"!ه
اقدامات و تمهیدات رژیم در مقابله با جنبش!ه
خامنه ای، در عناد با واقعیت و در دشمنی با مردم، هنوز نیز به حلقه "ذوب شدگان در ولایت"خود و به نیروهای امنیتی- نظامی تحت فرمان خود توصیه میکند که به جنبش اعتراضی مردم به حاکمیت نکبت رزیم اسلامی باید بعنوان "جنگ وسیع میان ایران و غرب می باید نگریست"!! بنابر همین تفکر وی معتقد به ضرورت هر چه بیشتر اسلامی کردن نظام آموزشی، پاکسازی معلمان غیر حزب الهی وفناتیک ووسایل ارتباط جمعی ازافکار"مخرب برولایت" مطلقه خود وبراعمال بیرحمی و سرکوب تمام عیاربرهرگونه اعتراضی است. هر سه هیئت" آشتی ملی" یاد شده در فوق، طرحهای خود را قبل از انحلال که شامل طرحی نیز در مورد تعیین یک "شورای هفت نفره رهبری" برای بعد از مرگ وی بوده واز طرف خود"رهبر" از هم اکنون از میان روحانیون طرازاول شیعه برگزیده میشد، تماماً رد کرده اند. زیرا، خیال موروثی ساختن "رهبری در خانواده خود ( مجتبی خامنه ای) را دارند! این از طبیعت سپرده شدن حکومتی طولانی مدت و ناانتها و متمرکز و لایتناهی بدست یکنفر است که وی را یا به جنون و یا به حماقت محض میکشاند که خامنه ای بعنوان یک کور مادرزاد دینی به هر دوی آنها مبتلا شده است. تنها تکیه گاه اصلی حکمفرمائی ولی فقیه تنها به نیروهای نظامی- امنیتی و روحانیت آستان درگاه خلافت ولی فقیه به وظیفه استحمار توده های مذهبی مشغولند و به تنگترین حلقه از وفاداران به قدرت که جهت بردن سهمی از غارت بیت المال در خدمت وی هستند، محدود شده است. آنها با سالوسی، مجیزگوئی ودروغگوئی که تنها منبع اطلاعات و کانال ارتباطی "رهبر"با واقعیات جامعه نیز هستند، هر روز هر چه بیشتر عامه سلطنتی را برروی چشمهای "رهبر" پائینتر میکشند تا حقایق را تنها از زبان آنها بشنود و از دیده آنها بنگرد. کانالهای امنیتی- نظامی، از بدو آغاز جنبش سیاست " النصربالرعب" را بعنوان تنها شیوه مقابله ممکن با این موج بزرگ بوی توصیه کرده و جنبش همگانی را فروکش شده و جنبش دانشجوئی را در حال اغماء گزارش کرده و هرگونه عقب نشینی و مماشات با مخالفین از طرف "رهبر" را پنبه کردن تمامی رشته ها قلمداد کرده اند!ه
با پذیرفته شدن همین نظریه امنیتی- نظامی در مقابله با جنبش بعنوان مؤثرترین شیوه ممکن، تدارکات وسیعی برای اجرای آن از طرف "بیت رهبری" بعمل میآید. از جمله، استقرار شش هزارمرکز بسیج مخصوص مدارس در سرتاسر کشور برای " تبلیغ آرمانهای انقلاب" و خفه ساختن هرگونه ندای مخالفت با رزیم حتی در مدارس در نطفه، ایجاد واحد جدید پلیس برای سانسور اینترنت، خرید شرکت دولتی مخابرات از طرف سپاه که امکان کنترل مخابرات تلفنی و اینترنتی را افزایش میدهد، راه انداختن آژانس خبری از طرف سپاه که برای مطبوعات و رادیو وتلویزیون گزارش و خبر خواهد ساخت!ه
در همین رابطه"سردارمحمد رضا نقدی"، فرمانده بسیج"بیت رهبری"اعلان داشته استکه "یک سوپر قدرت رسانه ای"، با همکاری رسانه های دولتی و سپاه پاسداران بوجود می آید. این خبرگزاری جدید بنام "اطلس" در بهار سال آینده براه خواهد افتاد و از"نوع بی بی سی وآسوشیتدپرس" خواهد بود.ه
این در حالی استکه وسایل ارتباط جمعی حامی دولت رهبر خودکامه، امروز بالغ بر پانصد فرستنده، روزنامه و نشریه به زبانهای مختلف میگردد. باتمام اینها تیراژ این نشریات امروزه به نازلترین حد ممکن رسیده اند. پرتیراژترین نشریه سپاه روزنامه "جوالنا" تنها بالغ برپنج هزارعدد میگردد!ه
فرماندهان سپاه که جنبش مردم راحاصل"فتنه و توطئه های حساب شده دشمن به منظور براندازی نظام" معرفی می کنند، هر نوع برخورد خشن با هر کسی و درهر مقامی را برای" مدافعان انقلاب و نظام مقدس اسلامی"، حقی بدون و چون و چرا میدانند! با انتشار بیانیه های که در بعضی از سایتهای معروف به امضای "جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش جمهوری اسلامی، نسبت به رفتار سرکردگان سپاه و اتمام حجت به نیروهای سپاه پاسداران" و ابراز انزجار از عملکرد ضد انسانی آنها، گواهی است بر آغاز تشدد و نافرمانی در صفوف نیروهای رژیم!ه
دولت برگزیده ولی مطلقه که تاکنون از اجرای فرامین دینی و دنیوی وی درمانده و کشور را بکام بحران همه جانبه کشانیده و بر روی موجی سهمگین از بحران اقتصادی و سیاسی، بدون هیچگونه مشروعیتی در میان مردم، شناور است تنها راه برون رفت این بحران را در چاپ هنگفت اسکناسهای بدون پشتوانه و تزریق آن به رگهای اقتصاد رو به موت یافته است.ه
تمامی این تمهیدات و اقدامات فراگیر"بیت رهبری" و مافیای نظامی-امنیتی حاکم نشان میدهد که آنها بخوبی واقفند که در ایران نه"جنگ وسیع میان ایران و غرب" بلکه "جنگ وسیع" بین مردم ایران و حاکمیت خودکامه آنها در راه است. آخرین ترفند رندانه آنها، جهت غلبه بر این جنگی که هنوز آغاز نشده است، (برای رسیدن به قدرت از به آتش کشیدن صدها انسان بی گناه در سینما رکس آبادان تردید بخود راه نداده بود) به آتش کشیدن تصویر بانی حاکمیت سیاه خود"خمینی" که ظاهراً تابویی برای آنها محسوب میشد، برای به آتش کشانیدن جنبش مردم بود!ه
آتش زدن تصویر خمینی و پخش آن ازصدا و سیمای" سردار پاسدار عزت اله ضرغامی" تنها بکار فریب "ذوب شدگان در ولایت" مفید آمد. زیرا اهل دین دیرگاهی استکه راه خود را از رژیمی که خمینی آنرا بنیانگذاری کرده است، جدا ساخته اند و اصولاً مردم اهمیت و اعتباری به مرده یک جنایتکار بزرگ تاریخ خود، قائل نیستند که به سراغ تصویرش بروند.ه
علاوه بر تمهیدات و اقدامات فوق، رژیم در میان ملتهای تحت ستم ملی و مذهبی ایران دست به تدارکات ویژه ای زده است. مثلاً در تورکمنستان جنوبی فرا خواندن فعالین و سیاسیون تورکمن به سپاه و ارگانهای امنیتی رژیم، روند تقویت نیروهای نظامی و امنیتی وانبار ساختن انواع مهمات و سلاح، تسریع شده و فعالیتهای اینترنتی بشدت تحت کنترل میباشد. تنها نشریه ایکه بنام " ستاره گلستان" مقالات و مطالب روشنفکران و فعالین فرهنگی تورکمن را منتشر میسازد در محاق توقیف و سردبیر آن آقای جمشید نیرومند، در بدترین شرایط، حکم ناعادلانه حبس یکساله خود را در زندان رزیم میگذراند!ه
با پذیرفته شدن همین نظریه امنیتی- نظامی در مقابله با جنبش بعنوان مؤثرترین شیوه ممکن، تدارکات وسیعی برای اجرای آن از طرف "بیت رهبری" بعمل میآید. از جمله، استقرار شش هزارمرکز بسیج مخصوص مدارس در سرتاسر کشور برای " تبلیغ آرمانهای انقلاب" و خفه ساختن هرگونه ندای مخالفت با رزیم حتی در مدارس در نطفه، ایجاد واحد جدید پلیس برای سانسور اینترنت، خرید شرکت دولتی مخابرات از طرف سپاه که امکان کنترل مخابرات تلفنی و اینترنتی را افزایش میدهد، راه انداختن آژانس خبری از طرف سپاه که برای مطبوعات و رادیو وتلویزیون گزارش و خبر خواهد ساخت!ه
در همین رابطه"سردارمحمد رضا نقدی"، فرمانده بسیج"بیت رهبری"اعلان داشته استکه "یک سوپر قدرت رسانه ای"، با همکاری رسانه های دولتی و سپاه پاسداران بوجود می آید. این خبرگزاری جدید بنام "اطلس" در بهار سال آینده براه خواهد افتاد و از"نوع بی بی سی وآسوشیتدپرس" خواهد بود.ه
این در حالی استکه وسایل ارتباط جمعی حامی دولت رهبر خودکامه، امروز بالغ بر پانصد فرستنده، روزنامه و نشریه به زبانهای مختلف میگردد. باتمام اینها تیراژ این نشریات امروزه به نازلترین حد ممکن رسیده اند. پرتیراژترین نشریه سپاه روزنامه "جوالنا" تنها بالغ برپنج هزارعدد میگردد!ه
فرماندهان سپاه که جنبش مردم راحاصل"فتنه و توطئه های حساب شده دشمن به منظور براندازی نظام" معرفی می کنند، هر نوع برخورد خشن با هر کسی و درهر مقامی را برای" مدافعان انقلاب و نظام مقدس اسلامی"، حقی بدون و چون و چرا میدانند! با انتشار بیانیه های که در بعضی از سایتهای معروف به امضای "جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش جمهوری اسلامی، نسبت به رفتار سرکردگان سپاه و اتمام حجت به نیروهای سپاه پاسداران" و ابراز انزجار از عملکرد ضد انسانی آنها، گواهی است بر آغاز تشدد و نافرمانی در صفوف نیروهای رژیم!ه
دولت برگزیده ولی مطلقه که تاکنون از اجرای فرامین دینی و دنیوی وی درمانده و کشور را بکام بحران همه جانبه کشانیده و بر روی موجی سهمگین از بحران اقتصادی و سیاسی، بدون هیچگونه مشروعیتی در میان مردم، شناور است تنها راه برون رفت این بحران را در چاپ هنگفت اسکناسهای بدون پشتوانه و تزریق آن به رگهای اقتصاد رو به موت یافته است.ه
تمامی این تمهیدات و اقدامات فراگیر"بیت رهبری" و مافیای نظامی-امنیتی حاکم نشان میدهد که آنها بخوبی واقفند که در ایران نه"جنگ وسیع میان ایران و غرب" بلکه "جنگ وسیع" بین مردم ایران و حاکمیت خودکامه آنها در راه است. آخرین ترفند رندانه آنها، جهت غلبه بر این جنگی که هنوز آغاز نشده است، (برای رسیدن به قدرت از به آتش کشیدن صدها انسان بی گناه در سینما رکس آبادان تردید بخود راه نداده بود) به آتش کشیدن تصویر بانی حاکمیت سیاه خود"خمینی" که ظاهراً تابویی برای آنها محسوب میشد، برای به آتش کشانیدن جنبش مردم بود!ه
آتش زدن تصویر خمینی و پخش آن ازصدا و سیمای" سردار پاسدار عزت اله ضرغامی" تنها بکار فریب "ذوب شدگان در ولایت" مفید آمد. زیرا اهل دین دیرگاهی استکه راه خود را از رژیمی که خمینی آنرا بنیانگذاری کرده است، جدا ساخته اند و اصولاً مردم اهمیت و اعتباری به مرده یک جنایتکار بزرگ تاریخ خود، قائل نیستند که به سراغ تصویرش بروند.ه
علاوه بر تمهیدات و اقدامات فوق، رژیم در میان ملتهای تحت ستم ملی و مذهبی ایران دست به تدارکات ویژه ای زده است. مثلاً در تورکمنستان جنوبی فرا خواندن فعالین و سیاسیون تورکمن به سپاه و ارگانهای امنیتی رژیم، روند تقویت نیروهای نظامی و امنیتی وانبار ساختن انواع مهمات و سلاح، تسریع شده و فعالیتهای اینترنتی بشدت تحت کنترل میباشد. تنها نشریه ایکه بنام " ستاره گلستان" مقالات و مطالب روشنفکران و فعالین فرهنگی تورکمن را منتشر میسازد در محاق توقیف و سردبیر آن آقای جمشید نیرومند، در بدترین شرایط، حکم ناعادلانه حبس یکساله خود را در زندان رزیم میگذراند!ه
وضعیت و ضعفهای اساسی جنبش:ه
در هر طغیان اجتماعی، اهمیت شعارها درآن نه صرفاً در بیان خواست های سیاسی و اجتماعی معترضین به نظام حاکم، بلکه معیاریست عینی برای ارزیابیمیزان رشد و تکامل جنبش. آخرین شعار بزرگ جنبش که در هیجدهم تیرماه از طرف تظاهر کنندگان مطرح شد،"تحجر، جنایت، دو پایه ولایت" بوده است که از تکامل جنبش در گذار از نظام"ولایت مطلقه فقیه" و هدف قرار داده شدن اصل و ستون فقرات این رژیم"تحجر و جنایت" حکایت دارد. این در حالی استکه نماد رهبری جنبش سبز در حین آشتی ناپذیری تاکنونی خود با نظام خودکامه حاکم، همه را دعوت به رعایت قانون اساسی و"چارچوب نظام جمهوری اسلامی کرده و سعی در به هراس افکندن جنبش در صورت فراتر رفتن آن از نظام حاکم، از"آغاز جنگ قبیله ای و قومی" در ایران را دارد! بهمین دلیل نیز،شعارها و برنامه های مطرح شده از طرف نمادهای رهبری جنبش سبز نه با سطح شعارهای خودجوش مردم در تظاهرات هماهنگ است و نه با هدف گذار جنبش ا"چهارچوب نظام" همراهی دارد.ه
کسانیکه میخواهند جنبش را در چهارچوب نظام حاکم محبوس بسازند، در اصل خود درجنبش را پیشاپیش محکوم به شکست میکنند. زیرا، جنبشی شانس پیروزی دارد که در قابل نظام حاکم استقلال عملی داشته و نه صرفاً واکنشی در مقابل کنش قدرت باشد. اگر جنبشی ابتکار عمل را به قدرت حاکم بسپارددیگرجنبش به عکس العملی صرف درمقابل عمل حکومتی مبدل شده و تعیین محدوده و دایره عمل جنبش به رژیم واگذار شده و خواست جنبش نیزتنها در این محدوده مجاز و در حد خواست قدرت حاکم خواهد ماند. قدرت حاکم اگر اطمینان یابد که جنبش از "محدوده ممکن" پا فراتر نخواهد گذاشت، سیاست سرکوب خود را به ترتیبی اتخاذ میکند که جنبش هیچگاه فراتر از این محدوده به پیش نرود وبتدریج فروکش بکند.اما، تاکنون در ایران با دو نوع شیوه و سیاست سرکوب در مورد یک جنبش مواجه هستیم. شدت سرکوب در مورد نمادهای رهبری جنبش حکایت از فراتر نرفتن آنها " از محدوده رژیم" است، ولی شدت سرکوب در مورد جنبش متناسب با سرکوب جنبشی استکه سرنگونی رژیم را هدف قرار داده باشد که این مسئله، درک دو گانگی خواست جنبش با خواست نمادهای رهبری آن حتی از طرف نیروهای سرکوبگر را نشا میدهد!ه
ضعف اساسی دیگر جنبش عدم برخورداری آن ازیک سازماندهی مرکزی درعین رعایت پلورالیسم موجود درآن وازچشمندازی ترسیم شده ازچگونگی نظام قدرت آینده در جامعه وازطرح جدی حقوق اکثریت مردم، یعنی اقلیتهای ملی است. اگر به این امر معتقد باشیم که در شرایط فعلی مردم بدنبال احقاق حقوق پایمال شده خویش هستند، پس آنها کاملاً حق دارند که بدانند سرنوشت آنها چگونه رقم خواهد خورد. در غیر اینصورت مسلماً آنها دلیلی نمی بینند که جان و مال خود را فدا بسازند تا احمدی نژاد برود و موسوی ای بیاید.ه
مردم دوران خاتمی را تجربه کرده اند که با وجود نظام اسلامی، وی نتوانست حتی کوچکترین تعدیلی در محدوده آن بوجود بیاورد. بنابراین پیروزی جنبش در گرو آن نیست که مردم صرفاً بدانند که چه چیزی را نمی خواهند، بلکه این امر در گرو آن استکه برای آنها اهداف کلی جنبش مشخص باشد تا مردم بدانند که بر سر چه چیزی با نظام خودکامه مبارزه میکنند و خواست هایی که از این مبارزه باید متحقق گردد کدامین هستند. برخلاف نظر بسیاری از نظریه پردازیهای سطحی دلیل همگانی نشدن و عدم گسترش جنبش و عدم آغاز اعتصابهای گسترده، نه صرفاً ناشی از ترس و سرکوب رزیم، بلکه ابهام از آینده استکه موجب یأس و مانع همگانی شدن جنبش میگردد و همین یأس خطرناکتر از ترس برای هر جنبشی است!ه
از نقاط ضعف دیگر جنبش، عدم پیوند ارگانیک اپوزیسیون بونمرزی با اپوزیسیون درونمرزی است. آغازجنبش هر چند حمایت و همبستگی اگثریت قریب به اتفاق مخالفین و اپوزیسیون رژیم در خارج از کشور را بخود جلب کرده و آنها از هر طیف فکری و خواست نهایی از تغییر قدرت در ایران، افکار عمومی جهانیان را به حقانیت این جنبش جلب و رژیم را هر چه بیشتر در جهان خارج افشاء و رسوا نموده اند، اما هنوز از تشکیل یک جبهه با تمامی تنوع فکری خود، حول حداقل خواست ها با نمادهای رهبری جنبش سبز در داخل و خارج ایران ناموفق مانده اند. در حالی کور مغزی دینی چون خامنه ای به خطر چنین اتحادی برای حاکمیت خود کاملاً آگاه واعلام میدارد که:"وقتی همه آدمهای فاسد از سلطنت طلب ها، توده ایها و حتی رقاصان و مطربان فراری از کشور از بعضی افراد حمایت میکنند اینها باید چشمشان باز شود و بدانند که لابد کارشان یک ایرادی دارد"!ه
اما،" ایراد" کارنه در این حمایت، بلکه در عدم اتحاد عملی و ارگانیک و یگانه شدن جنبش درونمرزی و برونمرزی علیه حاکمیت خودکامه اسلامی در ایران است. بویژه آنکه "ایراد" کار در عدم پذیرش و ترس از جنبشهای ملی در داخل و خارج از کشور در میان اپوزیسیون منتسب به ملت فارس از هر طیف فکری استکه با ترس از تلقینات ذهنیت های بیمار شوونیستها در طول دهه ها از حاکمیت پهلویها و فقه ها، برابری حقوق تمامی ملتهای تشکیل دهنده ایران در ساختار قدرت آینده را"آغازجنگ قبیله ای و قومی" و "ایرانستان شدن ایران" دانسته و حاضر به دور انداختن تفکر شوونیستی "ملت برگزیده" برای" ملت برتر" خود که گویا به تنهائی رسالت تعیین سرنوشت و حکومت بر کل ایران را بر دوش میکشد، نیستند! بهمین دلیل و بر مبنای همین تفکر استکه از آغاز جنبش سبز تا به امروز یک شعار در مورد آزادی تمامی ملتهای تشکیل دهنده ایران از ستم ملی و برابر حقوقی آنها مطرح نشده و این تابوی آفریده شده از طرف ذهنهای بیمار شوونیستی هنوز ذره ای ترک برنداشته است!ه
رهبران جنبش سبز و رهبران اپوزیسیون منتسب به ملت حاکم در خارج از کشور باید به این امر وقوف عملی بیابند که مردم ایران، یک جمعیت توده وار بدون هویت اتنیکی و ملی نیستند و"امتی" نیستند که سیل وار و بدون هیچگونه خواست و هدفی، بدنبال هر نوع رهبر و پیشوائی روانه شوند. اگر این مردم، از یکسو از گروههای فکری و نظری و حتی ایدئولوژیکی و از سوی دیگر از همبودهای انسانی متفاوتی تشکیل شده است، این تنوع سیاسی و فکری و این تنوع قومی و ملی بعنوان واقعیت عینی ساختار سیاسی و اتنیکی جامعه ایران باید پذیرفته بشود و هر برنامه ای برای یک اتحاد در یک جبهه فراگیر سیاسی و ملی، باید بر این اساس پایه گذاری گردد. کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن، پیشاپیش از تشکیل چنین جبهه ای از نیروهای سیاسی و ملی برونمرزی و درونمرزی علیه خودکامگی و ساختار ضد ملی قدرت در ایران، استقبال کرده و برای تشکیل آن با تمام نیرو خواهد کوشید!ه
کسانیکه میخواهند جنبش را در چهارچوب نظام حاکم محبوس بسازند، در اصل خود درجنبش را پیشاپیش محکوم به شکست میکنند. زیرا، جنبشی شانس پیروزی دارد که در قابل نظام حاکم استقلال عملی داشته و نه صرفاً واکنشی در مقابل کنش قدرت باشد. اگر جنبشی ابتکار عمل را به قدرت حاکم بسپارددیگرجنبش به عکس العملی صرف درمقابل عمل حکومتی مبدل شده و تعیین محدوده و دایره عمل جنبش به رژیم واگذار شده و خواست جنبش نیزتنها در این محدوده مجاز و در حد خواست قدرت حاکم خواهد ماند. قدرت حاکم اگر اطمینان یابد که جنبش از "محدوده ممکن" پا فراتر نخواهد گذاشت، سیاست سرکوب خود را به ترتیبی اتخاذ میکند که جنبش هیچگاه فراتر از این محدوده به پیش نرود وبتدریج فروکش بکند.اما، تاکنون در ایران با دو نوع شیوه و سیاست سرکوب در مورد یک جنبش مواجه هستیم. شدت سرکوب در مورد نمادهای رهبری جنبش حکایت از فراتر نرفتن آنها " از محدوده رژیم" است، ولی شدت سرکوب در مورد جنبش متناسب با سرکوب جنبشی استکه سرنگونی رژیم را هدف قرار داده باشد که این مسئله، درک دو گانگی خواست جنبش با خواست نمادهای رهبری آن حتی از طرف نیروهای سرکوبگر را نشا میدهد!ه
ضعف اساسی دیگر جنبش عدم برخورداری آن ازیک سازماندهی مرکزی درعین رعایت پلورالیسم موجود درآن وازچشمندازی ترسیم شده ازچگونگی نظام قدرت آینده در جامعه وازطرح جدی حقوق اکثریت مردم، یعنی اقلیتهای ملی است. اگر به این امر معتقد باشیم که در شرایط فعلی مردم بدنبال احقاق حقوق پایمال شده خویش هستند، پس آنها کاملاً حق دارند که بدانند سرنوشت آنها چگونه رقم خواهد خورد. در غیر اینصورت مسلماً آنها دلیلی نمی بینند که جان و مال خود را فدا بسازند تا احمدی نژاد برود و موسوی ای بیاید.ه
مردم دوران خاتمی را تجربه کرده اند که با وجود نظام اسلامی، وی نتوانست حتی کوچکترین تعدیلی در محدوده آن بوجود بیاورد. بنابراین پیروزی جنبش در گرو آن نیست که مردم صرفاً بدانند که چه چیزی را نمی خواهند، بلکه این امر در گرو آن استکه برای آنها اهداف کلی جنبش مشخص باشد تا مردم بدانند که بر سر چه چیزی با نظام خودکامه مبارزه میکنند و خواست هایی که از این مبارزه باید متحقق گردد کدامین هستند. برخلاف نظر بسیاری از نظریه پردازیهای سطحی دلیل همگانی نشدن و عدم گسترش جنبش و عدم آغاز اعتصابهای گسترده، نه صرفاً ناشی از ترس و سرکوب رزیم، بلکه ابهام از آینده استکه موجب یأس و مانع همگانی شدن جنبش میگردد و همین یأس خطرناکتر از ترس برای هر جنبشی است!ه
از نقاط ضعف دیگر جنبش، عدم پیوند ارگانیک اپوزیسیون بونمرزی با اپوزیسیون درونمرزی است. آغازجنبش هر چند حمایت و همبستگی اگثریت قریب به اتفاق مخالفین و اپوزیسیون رژیم در خارج از کشور را بخود جلب کرده و آنها از هر طیف فکری و خواست نهایی از تغییر قدرت در ایران، افکار عمومی جهانیان را به حقانیت این جنبش جلب و رژیم را هر چه بیشتر در جهان خارج افشاء و رسوا نموده اند، اما هنوز از تشکیل یک جبهه با تمامی تنوع فکری خود، حول حداقل خواست ها با نمادهای رهبری جنبش سبز در داخل و خارج ایران ناموفق مانده اند. در حالی کور مغزی دینی چون خامنه ای به خطر چنین اتحادی برای حاکمیت خود کاملاً آگاه واعلام میدارد که:"وقتی همه آدمهای فاسد از سلطنت طلب ها، توده ایها و حتی رقاصان و مطربان فراری از کشور از بعضی افراد حمایت میکنند اینها باید چشمشان باز شود و بدانند که لابد کارشان یک ایرادی دارد"!ه
اما،" ایراد" کارنه در این حمایت، بلکه در عدم اتحاد عملی و ارگانیک و یگانه شدن جنبش درونمرزی و برونمرزی علیه حاکمیت خودکامه اسلامی در ایران است. بویژه آنکه "ایراد" کار در عدم پذیرش و ترس از جنبشهای ملی در داخل و خارج از کشور در میان اپوزیسیون منتسب به ملت فارس از هر طیف فکری استکه با ترس از تلقینات ذهنیت های بیمار شوونیستها در طول دهه ها از حاکمیت پهلویها و فقه ها، برابری حقوق تمامی ملتهای تشکیل دهنده ایران در ساختار قدرت آینده را"آغازجنگ قبیله ای و قومی" و "ایرانستان شدن ایران" دانسته و حاضر به دور انداختن تفکر شوونیستی "ملت برگزیده" برای" ملت برتر" خود که گویا به تنهائی رسالت تعیین سرنوشت و حکومت بر کل ایران را بر دوش میکشد، نیستند! بهمین دلیل و بر مبنای همین تفکر استکه از آغاز جنبش سبز تا به امروز یک شعار در مورد آزادی تمامی ملتهای تشکیل دهنده ایران از ستم ملی و برابر حقوقی آنها مطرح نشده و این تابوی آفریده شده از طرف ذهنهای بیمار شوونیستی هنوز ذره ای ترک برنداشته است!ه
رهبران جنبش سبز و رهبران اپوزیسیون منتسب به ملت حاکم در خارج از کشور باید به این امر وقوف عملی بیابند که مردم ایران، یک جمعیت توده وار بدون هویت اتنیکی و ملی نیستند و"امتی" نیستند که سیل وار و بدون هیچگونه خواست و هدفی، بدنبال هر نوع رهبر و پیشوائی روانه شوند. اگر این مردم، از یکسو از گروههای فکری و نظری و حتی ایدئولوژیکی و از سوی دیگر از همبودهای انسانی متفاوتی تشکیل شده است، این تنوع سیاسی و فکری و این تنوع قومی و ملی بعنوان واقعیت عینی ساختار سیاسی و اتنیکی جامعه ایران باید پذیرفته بشود و هر برنامه ای برای یک اتحاد در یک جبهه فراگیر سیاسی و ملی، باید بر این اساس پایه گذاری گردد. کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن، پیشاپیش از تشکیل چنین جبهه ای از نیروهای سیاسی و ملی برونمرزی و درونمرزی علیه خودکامگی و ساختار ضد ملی قدرت در ایران، استقبال کرده و برای تشکیل آن با تمام نیرو خواهد کوشید!ه
کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن
2010-01-04
2010-01-04
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar