در آستانه آزمونی تاریخی
بخش چهارم (بخش پایانی)ر
حزب ملی
اگر در جهان معاصر، حزب بعنوان "اجتماعی از انسانها حول نقطه نظرات مشترک اجتماعی، اقتصادی و جهان بینی برای تأثیرگذاری در زندگی دولتی و سیاسی و در نهایت برای کسب قدرت سیاسی" تعریف میگردد، حزب ملی دارای وجوه تمایزاتی با این تعریف است که آنرا از احزاب مربوط به یک طبقه و یا یک صنف و یا یک ایده و جهان بینی متمایز میسازد. عدم درک این تمایز بنیادین میتواند یک حزب ملی را تا حد یک حزب طبقاتی و سیاسی خاص برای پیشبرد یک ایدئولوژی تقلیل بدهد!ر
اگر هر حزب سیاسی یا طبقاتی، مخاطب و مخاطبین خاص خود را داشته و نمایندگی و رهبری آنرا برعهده دارند، مخاطب و پایگاه یک حزب ملی، تمامی آحاد یک ملت است. حزب ملی، هویت ملی را براساس فرهنگ ملی که مجموعه کردار و گفتار یک ملت را در برمیگیرد تعریف کرده و فرهنگ ملی را اساس هویت ملی قرار داده و آغازگر تلاش برای آگاهی دادن به مردم خود بمثابه یک ملت در متن تاریخ و ایجادگر احساس تعلق به ملت خود در افراد و در نتیجه ایجاد یک روح ملی برای تولید اراده ای واحد برای بدست گرفتن سرنوشت خویش بنابه هویت ملی خود است.ر
بنابراین، حزب ملی نه "اجتماعی از انسانها"، بلکه نماینده خواست و اراده ملی یک ملت و نه اتحادی از "نقطه نظرات مشترک اجتماعی، اقتصادی"، بل مجموعه ایست ارگانیک از نقطه نظرات ملی و اجتماعی که خواست احیاء منافع سیاسی و مالکیت ملی ملت خود بر سرزمین و سرنوشت خود دارند.ر
یک حزب ملی، نمیتواند از طریق "جهان بینی" خود بر "زندگی دولتی وسیاسی" و بر جامعه خود، "تأثیرگذاری"، بکند. زیرا، داشتن "جهان بینی" برای یک حزب مغایر با ذات خصلت ملی و همگانی بودن آن بوده و معنایی بجز تقلیل و تنزیل مخاطبین و نمایندگی خود به یک طبقه و یا به یک ایدئولوژی خاص ندارد.ر
حزب ملی بجای "جهان بینی" و یا ایدئولوژی، ایده آلهای خود را دارد که برای فردای جنبش ملی، آنرا در بین مردم آنگونه نشر میدهد تا خود به یک هدف ملی و واحد مبدل گردد!ر
بنابراین، یک حزب ملی را میتوان چنین تعریف کرد:ر
«حزب ملی تبلور اراده ملی و بازتاب خواست ملی یک ملت استکه براساس نقطه نظرات مشترک ملی و اجتماعی و ایده آلهایی برای تمامی آحاد ملت، جهت تأثیرگذاری بر حیات اجتماعی و دستیابی به حق حاکمیت ملی در سرزمین خود و تکوین و اتمام فرایند ملت- دولت مدرن در یک کشور کثیرالمله، تشکیل میگردد!»ر
مشخصات و خصایل حزب ملی
حزب ملی، حزبی است غیر ایدئولوژیک و این امر بمعنای غیر ایدئولوژیک بودن اعضای آن نمی تواند باشد. زیرا، رویکرد هر فردی به سیاست با گرایش و پذیرش ایدئولوژی و جهان بینی خاصی همراه است. لذا، تعمیم آن به خط و مشی اصلی یک حزب ملی، از یکسو، ملاک دستیابی اعضای حزب را به مناصب حزبی و به دمکراسی درونی آنرا منوط به به وفاداری و تسلط آنها بر ایدئولوژی حاکم بر حزب میسازد. از سوی دیگر، درصورت ایدئولوژیک شدن یک حزب ملی، دیگر این یک حزب طبقاتی است و نه یک حزب ملی فراگیر. چنین حزبی در صورت دستیابی به قدرت، توزیع ثروت و قدرت را در جامعه برمبنای تعلق و نزدیکی افراد و گروههای اجتماعی به ایدئولوژی دولتی خود تابع میسازد و اگر در درون خود توتالیتاریسم ایدئولوژیک را برقرار میکند در درون جامعه نیز با برپائی دولتی ایدئولوژیک، توان بیان خود به زبان سیاست را از دست داده و موجد "دولتی ناقص" میگردد!
حزب ملی، وظیفه ایجاد یک نظام ملی و اجتماعی- سیاسی دمکرایتک را دارد که تمامی احزاب و گروههای سیاسی و اجتماعی با حزب حاکم بر قوه مجریه و یا بر دولت از امکان متساوی با ان جهت فعالیت و تأثیرگذاری بر قدرت و حتی دستیابی به آن برخوردارند و رابطه آنها با دولت از طرف قوه مقننه تعریف میگردد!ر
لائیتسه
پیش شرط ایجاد یک جامعه مدنی و پایه گذاری سیستمی دمکراتیک، رعایت اصل جدائی دین از سیاست و دولت و حذف هرگونه قوانین دینی از ساختار حقوقی و قضائی جامعه میباشد. یک حزب ملی با پایبندی به آزادی وجدان و تساوی هرگونه دین و مذهب در جامعه، در عین حال که از فراروئی به یک تشکیلات و نیروی اعتقادی بشدت احتراز میورزد، هر فردی با هر اعتقاد مذهبی و دینی میتواند به عضویت ان در بیاید. زیرا ستم ملی به یک اقلیت ملی به یکسان به تمامی آحاد آن بدون توجه به دیدگاه هستی گرایانه یا انسانگرایانه آنها اعمال میگردد و در کشوریکه تنها یک اقلیت مذهبی و قومی برا آن حکم میراند، روحانیون مترقی و ملی گرا نیز حق دارند در کنار روشنفکران سکولار یا لائیک جامعه برای احقاق حقوق ملی و رفع تبعیض مذهبی به مبارزه بپردازند.ر
حزب ملی، علاوه بر رعایت موارد فوق باید برای جذب شخصیتهای سرشناس ادبی، هنری، فرهنگی، اقتصادی، متخصصین و معتمدین مقبول مردم به صفوف خود، بدون ملاک قرار دادن دیدگاههای آنها تلاش نموده و آنها را برای اداره مشارکت در دولت منطقه ای و کشوری آماده بسازد!ر
ناسیونالیسم قومی و ملی گرائی
یک حزب ملی مدرن، باید از تعریف گورستانی و قوم گرایانه ملت که که اساس آنرا بر اشتراک فرهنگی، تاریخی، سرزمین و اقتصادی قرار میدهد، فاصله بگیرد و اساس آنرا بر تعریف مدرن ملت که اتخادیست داوطلبانه از شهروندان آزاد و برابر حقوق قرار بدهد.ر
در نمونه تورکمنستان جنوبی، حداقل از قرن شانزده اقوامی از دیگر مناطق ایران، چون فارسها، کردها، آذربایجانیها به دلایل مختلف از طرف دولتهای مرکزی به ان کوچانیده شده و یا بدلیل خشکسالیها و جنگها به این منطقه روی آورده اند. با گذشت سده ها و با تغییر نسلها این اقوام با ملت تورکمن درآمیخته و به جزئی از شهروندان تورکمنستان جنوبی مبدل شده اند. بنابراین با مبنا قرار دادن تعریفی مدرن از مقوله ملت، نمایندگان سیاسی این اقوام نیز حق دارند به عضویت تمامی ارگانهای حزب ملی تورکمن دربیایند. مسئله ویژه در این رابطه "تورکهای شمال خراسان" هستند که تنها مذهب آنها مغایر با مذهب ملی تورکمنها است که این امر نباید مانعی در هم آمیختن ملی آنها در ملت خود یعنی تورکمنها گردد و حزب ملی تورکمن باید آنها را جزئی از ملت خود تلقی کرده و حتما نمایندگان سیاسی آنها را به عضویت در رهبری حزب دعوت بکند!ر
هـژمونیسم و حزب ملی
یکی از مظاهر جامعه مدنی، مشارکت تمامی مردم در سرنوشت خود میباشد. این مشارکت از طریق تشکلهای غیرحزبی و غیردولتی، چون سندیکاها، انجمن ها، کلوب ها و... که اساسا بر دو نوع طبیعی و قراردادی یا داوطلبی تقسیم میگردند، صورت می پذیرد. این تشکلها سهم بزرگی در آگاه ساختن مردم به منافع صنفی و طبقاتی خود در پرورش فرهنگ سیاسی جامعه دارند. یک حزب ملی، باید نه تنها مشوق و یاری دهنده ایجاد چنین تشکلهای مدنی باشد، بلکه از دخالت و هژمونی طلبی بر آنها اکیدا خودداری ورزیده و اعضای خود را آزاد بگذارد که در این تشکلها حتی درصورت مغایرت با مضمون فعالیت آنها با حزب، عضو گشته و در آنها مشارکت داشته باشند. زیرا، اعضای یک حزب ملی پلی هستند بین این تشکلهای مدنی با حزب و نه حزب با این تشکلها جهت استحاله آنها در خود!ر
یک سیاست توتالیتر حزبی همیشه گرایش به این میل دارد که اعضای آن تمامی مسائل صنفی، اقتصادی و فرهنگی خود را نه از طریق تشکلهای مدنی خارج از هژمونی حزب، بلکه تنها از مجرای حزب مطرح و یا حل نمایند. از سوی دیگر چنین حزبی تمایل غریبی در از میان برداشتن یا جذب و استحاله تمامی تشکیلاتهای خارج از خود و قراردادن همه آنها تحت پوشش یک حزب واحد و فراروئیدن به ناظر و ناظم انحصاری تمامی امور دارد. چنین حزبی، لاجرم سرشتی واپسگرایانه و ارتجاعی خواهد داشت و نیت خیرخواهانه و خط و مش به ظاهر مترقی آن نمیتواند این سرشت را در خود پنهان نگه بدارد.ر
رفـرم و تجدید سازمان دائمی
در دنیای مدرن یک حزب ملی زمانی حزبی واقعی استکه ساختار، سیاستگذاری و عمل آن تبلوری از یک دولت کامل بوده و به تصوری کامل از جهان در جامعه مبدل گردد.ر
اعتماد بنفس کامل در دفاع از منافع ملی ملت خود در برابر دیگران و احساس مسئولیت عمیق حتی در جزئی ترین مسئله مربوط به عموم، از خصوصیات یک دولت مسئول در قبال جامعه خود است. برای تبدیل شدن به تصویر کاملی از جهان در میان مردم خود، حزب ملی باید حامل و ناشر مدرنترین ایده ها و اندیشه های دنیای معاصر بوده و با تعصبات کور و منسوخ شده فرهنگی و دیدگاههای یکسویه و بغض و کینه های ناسیونالیستی و غیرانسانگرایانه و تعصبات مذهبی و دینی مقابله بکند. این امر از طریق تغییر و اصلاح مداوم حزب و تغییر مولوکولی (انفرادی) اعضای حزب و تجدید سازمان دائمی در نحوه تفکر و عمل یک حزب مسئول پدید میآید و بنوبه خود مسایل نو بدیعی را فرا راه جامعه قرار میدهد!ر
مداومت
یک حزب ملی، مداومت و ادامه یک جریان و تفکر تاریخی، فرهنگی و سیاسی استکه در عین تداوم و پیوستگی و در عین تحرک و تکامل نه تنها به ریشه کنی و بنیان افکنی گذشته ملت خود نمی پردازد، بلکه آنرا نقطه عزیمت و جان مایه خود قرار داده و سنن مبارزاتی گذشته را از نو تفسیر و تعریف و به آن معنای نوینی داده و آگاهانه عناصر زنده آنرا در تفکر و اندیشه و عمل خود بکار میگیرد. یک حزب ملی خود را باید تکامل دهنده یک پروسه تاریخی بداند که پیشروان ملی آنرا بنیان گذاشته و نسلهای بعدی نیز وظیفه اخلاقی و ملی تداوم و تکامل و به سرانجام رسانیدن آرمانها و اهداف ملی ملتی را به آن سپرده اند!ر
بروکراسی
بروکراسی، تنگ نظرترین و خطرناکترین قدرت محافظه کار در یک حزب ملی میباشد که از چهار عامل زیر تغـذیه و خود را تحکیم میکند:ر
ر- در صورت جدائی رهبری از توده های عضو و هوادار و عدم دسترسی به آن به بهانه فعالیت مخفی و شرایط زیرزمینی.ر
ر- فاصله عظیم تجربه و دانش سیاسی و نظری با سطح دانش کادرهای اصلی و با اعضاء و هواداران حزب.ر
ر- قائل شدن اساسنامه حزب حق و حقوقی بی حد و حصر برای رهبری حزب در دخالت و کنترل تمامی حیات درونی تشکیلات و در زندگی خصوصی اعضاء و تلقی رهبری از خود بعنوان یک قدرت ماورای حزب.ر
ر- در صورت دستیابی افرادی با خصوصیات اخلاقی خود برتربینی، متکبر، بی اعتنا به نظرات و عقاید دیگران و با کیش پرستش شخصیت خود به رهبری حزب.ر
اگر بروکراتها بتوانند در یک حزب ملی بصورت واحدی فشرده و خود بنیاد گردند و خود را مستقل از توده های حزب بیانگارند، آنگاه این حزب جبرا دچار ناهمزمانی تاریخی با زمان خود شده و در بزنگاه حساس تاریخی، فاقد محتوای اجتماعی بوده و عملا حزب در بی تصمیمی و بلاتکلیفی خواهد ماند!ر
ر- در صورت دستیابی افرادی با خصوصیات اخلاقی خود برتربینی، متکبر، بی اعتنا به نظرات و عقاید دیگران و با کیش پرستش شخصیت خود به رهبری حزب.ر
اگر بروکراتها بتوانند در یک حزب ملی بصورت واحدی فشرده و خود بنیاد گردند و خود را مستقل از توده های حزب بیانگارند، آنگاه این حزب جبرا دچار ناهمزمانی تاریخی با زمان خود شده و در بزنگاه حساس تاریخی، فاقد محتوای اجتماعی بوده و عملا حزب در بی تصمیمی و بلاتکلیفی خواهد ماند!ر
حیات درونی حزب ملی
اساسنامه یک حزب ملی نه تنها برای حیات درونی و مهندسی ساختار تشکیلات آن لازم است، بلکه خود با استقلال نسبی از برنامه حزب، بیانگر خصلت یک حزب در قبال جامعه و معیار ارزشگذاری آن به جامعه مدنی و فرهنگ ملی و دمکراسی، تعامل و تساهـل در برابر اندیشه ها و افکار درونی خود در خارج از حزب است.ر
حزبی که اساس ساختار و موازین تشکیلاتی خود را بر رابطه مرید و مراد، تحت عناوین "سانترالیسم دمکراتیک" و یا "تبعیت اقلیت از اکثریت"، میگذارد و ایجاد هرگونه فراکسیونی در آن مطلقا ممنوع و همکاری و همگرائی مخالفین و یا منتقدین خط و مش حاکم بر آن، بعنوان "توطئه" و "توطئه گران" محکوم میگردد، نمیتواند در درون جامعه منادی پلورالیسم، مسالمت جویی و تعامل بوده و در فردای قدرت گیری بدنبال ایجاد حاکمیتی توتالیتار و استبدادی خواهد بود. یک حزب ملی و دمکراتیک باید در برنامه و اساسنامه خود بپذیرد که دمکراسی و آزادی زمانی معنا می یابد که برای اقلیت درون حزبی باشد و نه برای اکثریتی که عملا از آن برخوردار است!ر
زبان
زبان برخلاف تصور عامیانه نه تنها یک وسیله ارتباطی بین انسانها نبوده، بلکه خود ایدئولوژی و جهان بینی فراگیر در میان هر ملتی بوده و عامل و اهرم اصلی در انتقال و نشر و بیان تاریخ، فرهنگ ملی، ادبیات و هنر و اسطوره ها و ارزشهای اخلاقی انسانی و ملی، ایده های بدیع و نوین از نسلی به نسل دیگر و بیان تألمات روحی و روانی یک ملت است!ر
یک حزب ملی نه تنها ملزم به پذیرش و بکارگیری وسیع زبان ملی ملت خود چه، در داخل و خارج از تشکیلات و بیان سیاستها، خط و مش و اهداف خود بزبان ملی ملت خود در میان آنها را دارد، بلکه وظیفه دارد که این زبان را از اسارت زبان شوونیسم حاکم و از تهاجم گسترده آن و مبدل شدن آن به یک زبان "بسته و طبیعی" و وامگیر بودن آن از یک زبان "بسته و طبیعی" دیگر چه در علوم انسانی و سیاسی، اقتصادی، ادبیات و هنر، علم و تکنولوژی، نجات بدهد.ر
برای یک حزب ملی اهمیت حیاتی دارد که زبان ملی را با بکارگیری توانی های ادیبان و زبان شناسان ملت خود و با تحقیق و پژوهش در میان ملت های تورک زبان دیگری که تاکنون توانسته اند این زبان را رفرمها و تلاشهای آکادمیک، تاحدودی به زبان مدرنیته نزدیک بسازند با هدف توانائی بخشیدن به زبان ملی خود، جهت هضم یکجای تمامی اندیشه های فلسفی، سیاسی و هنری، اقتصادی و اجتماعی را در رأس فعالیتها و اولویتهای برنامه ای خود قرار بدهد! حزب ملی باید تلاش وافری در بیان مقولات مربوط به "مدرنیته" و "پست مدرنیسم"، بزبان ملی ملت خود داشته باشد.ر
میثاقـهای بین المللی
یک حزب ملی که خواست تأثیرگذاری بر دولت و حتی دستیابی بر قدرت دولتی و حکومتی را دارد، باید در قبال قوانین و میثاقها و مجامع حقوق بین المللی، از همان ابتدا همانند یک دولت مسئول رفتار نماید. این امر، با تصریح پایبندی حزب در برنامه و در سیاستهای خارجی آن به منشور جهانی حقوق بشر و سایر میثاقهای بین المللی، اعتقاد عمیق به برقراری صلح جهانی و طرفداری از مسالمت و مداراجوئی در روابط دولتها و ملتها، تعهد به رعایت آزادیهای فردی و اجتماعی، احترام به امنیت فردی و اقتصادی و مبارزه برای حفظ و بقای محیط زیست جهانی و با ایجاد رابطه با مجامع حقوقی بین المللی و شرکت فعال در همایشها و گردهمائی های بین المللی، شرکت در آکسیونهای ضدجنگ و ... فراهم میآید!ر
یک حزب ملی، در عین ملی گرائی و تعقیب منافع ملی ملت خود در داخل کشور، سعی در تعریف آن در بطن تناسب قوا و سیاست جهانی و ارتقاء جایگاه آن در پهنه جهان و تولید احساس مسئولیت در ملت خود در قبال سرنوشت دنیا را دارد و از انزوای ملت خود به بهانه ملی گرائی غیرمسئولانه و درخود تنیده، بشدت خودداری میورزد.ر
روح ملی!ر
یک حزب ملی، وجدان آگاه جامعه و مظهر اراده و خواست ملتی برای سازماندهی قدرت بنابه طبیعت و سرشت ملی خویش دریک واحد جغرافیائی با همبودهای انسانی متفاوت و متساوی الحقوق دیگر است. بنابراین یک حزب ملی باید درمیان این مجموعه انسانی، ملت خود را قائم بالذات و خواست ویژه آن و نه قائم بدیگران و یا قائم و وابسته ازلی به دولت و ملت حاکم تعریف بکند!ر
آگاهی ملی در ملتی و بویژه در حزب ملی پیشرو آن خود، آگاهی به تعلق به ملت و تاریخ آن است که بعنوان اساس هویت ملی در فرهنگ ملی ملتی متجلی میگردد. از اینرو، تلاش و کوشش مستمر و مداوم جهت برشمردن عناصر اصلی هویت ملی براساس تاریخ و فرهنگ ملی و جاری ساختن روح آن در برنامه و تمامی سیاستگذاریهای کلان داخلی و خارجی، باید به وظیفه اصلی و جزو ماهیت خود حزب ملی، مبدل گردد. فرهنگ ملی، چیزی نیست بجز همان فشرده تجربه های نیکان ما در طول تاریخ و مجموعه کردار و گفتار آنها که از راه انتقال تجربه و آموزش مستقیم و غیرمستقیم آن به نسلهای بعدی رسیده و با بوجود آوردن جهانی، ما را در جهان ویژه مان قرار داده است. شناخت کافی از این فرهنگ و از این جهان و نشر و انتقال آن به نسل امروزه برای مهندسی پیکره ای واحد و ملی و دفاع از ویژگی این جهان در تمامی زمینه ها و فراخواندن و اقناع انسانهای مستحیل شده خود در جهانی دیگر برای قرارگرفتن در این جهان ویژه و زیستن جامعه در هویت بشری و ملی خود، از وظیفه اصلی یک حزب ملی میباشد!ر
امروزه عنصر "ذهن" یا "ابژه"، در جنبش ملی- دمکراتیک تورکمنها کاملا این آمادگی را یطور همه جانبه دارد که بعداز پشت سرگذاشتن سه دهه مبارزه و اندوختن توشه کافی از اندیشه و تجربه و با وقوف کامل به تاریخ شکلگیری و تکامل احزاب مدرن در جهان و با آگاهی بر خصوصیات و مشخصات یک حزب ملی مدرن، کانون فرهنگی- سیاسی را بعنوان مداومت یک جریان و پروسه ای تاریخی به یک حزب ملی ارتقاء بدهد!ر
جهت عملی ساختن این ضرورت تاریخی و سیاسی عاجل، باید برای تشکیل هیئت مؤسسی از پرتجربه ترین، پرسابقه ترین و معتمدترین و پایبندترین افراد به منافع ملی ملت تورکمن که آنرا در عمل و نظر تابه امروز به اثبات رسانیده ان، از طرف رهبری کانون دعوت بعمل بیاید. بگونه ای که حداقل دوسوم از اعضای این هیئت مؤسس خارج از تشکیلات کنونی کانون و در مشورت با درنظر گرفتن نظر تمامی روشنفکران و مبارزان خارج از کشور باشد.ر
دوستانی که نگرانی و دلمشغـولی شدید و مداوم از "محوریت کانون در جنبش"، برخلاف واقعیت وجودی و عملکرد کانون تابه امروز داشته اند، باید اطمینان بیابند که این دعوت از طرف کانون برای تشکیل هیئت مؤسس یک حزب ملی از طرف جریانی صورت میگیرد که همزاد انقلاب ایران و از دل توده ها و از بطن جامعه برخاسته و بدون اغراق تاکنون نه تنها با تطبیق خود با هر شرایطی به مداومت خود ادامه داده است، بلکه پایه گذار ایده استقلال در جنبش تورکمنها و واضع تاکتیکها و استراتژی ها در هر دوره از جنبش و ارائه کننده مدون ترین و مؤجزترین برنامه ها برای تأمین اتحاد روشنفکران و مبارزین تورکمن و موجد نوآوریهای سیاسی و نظری و ایجادگر اعتماد بنفس و تعریفـگر ملت خود برای اولین بار، قائم بالذات آن و نه قائم به ملت و جریانی دیگر و حائل و ناشر مترقی ترین و مدرن ترین ایده های معاصر در میان روشنفکران و مبارزین تورکمن و مبتکر پیشنهادهای نو بوده است! از سوی دیگر کانون با پذیرش تمامی خطاهای خود و با انتقاد دائمی از خود، نشان داده استکه از شهامت اخلاقی و سیاسی کافی برخوردار بوده است، امری که در جنبش ما تاکنون از طرف هیچ جمعی و هیچ کسی به این صراحت صورت نگرفته است!ر
به هئیت مؤسس باید جریانی بمعنای واقعی آن و ریشه دار در تاریخ و برخاسته از میان توده مردم و شناخته شده از طرف دوستان و دشمنان ملت ما آبدیده شده در کوران مبارزه و مسلط بر نوین ترین دیدگاهها در تمامی عرصه ها، باید مشروعیت و قانونیت بدهد. زیرا، هئیتی با آن مسئولیت عظیم و تاریخی خودبخود و بدون هیچگونه پشتوانه سیاسی و قانونی بوجود نمی آید و در غیر اینصورت و این فقدان مشروعیت، فاقد اعتبار است!ر
از سوی دیگر، این هئیت مؤسس با ترکیبی از اکثریتی بزرگ بیش از عضویت اعضای کنونی کانون در آن، با وظیفه انحلال و ارتقای کانون به یک حزب ملی بوجود میآید که خود نقطه ختامی است بر نگرانی بیجا و فرساینده این دوستان از "محوریت کانون در جنبش"!ر
هئیت مؤسس در اصل بعنوان حلقه واسط و معماران انتقال مداومت جنبش به یک حزب ملی از نام و قالب کانون و یا مضمونی والا هستند. اولین مؤسسین یک حزب ملی در تاریخ ملت تورکمن، با ارزیابی و باز اندیشی دوباره سه دهه طی شده و بکار گرفتن مایه های زنده و بالنده آن در حزب جدید، بنیان آنرا خواهند گذاشت!ر
ما باید بالاخره درک بکنیم که جهت نگرش جدید به گذشته خود و انتقال آن به حال و آینده، بر دیدگاههای تنگ نظرانه و برخوردهای شخصی و هم قد انگاشتن خود با این گذشته فائق بیائیم و به این اصل درست و بدیهی معتقد گردیم که تکامل و پیشرفت به معنای ریشه کن کردن گذشته نیست، بلکه نقطه عزیمتی به مرحله بالاتر و تداوم و مداومت ما بوده که باید آنرا از نو تفسیر و معنا داده و آگاهانه عناصر زنده و میراث عظیمی از مبارزه و تجربه و حیثیت سیاسی را که جمعی بزرگ با خون و دل برای ما باقی گذاشته اند، در سیاست و مبارزه بکار گیریم.ر
با تشکیل هیئت مؤسسان دیگر وظیفه کانون در ارتقاء خود به یک حزب ملی پایان می یابد و بقیه مراحل تنها تحت نظر و هدایت هئیت مؤسسین به پیش خواهد رفت. این هئیت جهت پیشبرد وظیفه خود، کمیسیونی جهت تدوین طرح و برنامه و اساسنامه حزب ملی، از متخصص ترین افراد و سیاستمداران پرسابقه، تاریخدانان و از نظریه پردازان و صاحبان ایده و تفکر فلسفی، اجتماعی و فرهنگی و ادبی، با دیدگاههای متفاوت و موافق تشکیل خواهد داد. این کمیسیون در حین تئوریزه کردن نکات اشتراک و افتراق دیدگاههای موجود در جنبش و با یافتن برآیندی مشترک از آنها، طرح یک برنامه و اساسنامه را به هئیت مؤسسان خواهد داد. هئیت مؤسسان نیز با برپائی و سازماندهی یک بحث سالم و سازنده و اقناعی در اطراف این طرخ در میان تورکمنهای خارج از کشور و در صورت امکان با بهره گیری از نظرات داخل کشور و جمع آوری نظریات گوناگون و اصلاح طرح اولیه در مشورت و همکاری با کمیسیون طرح و برنامه و اساسنامه، برگزاری کنگره ای را تدارک می بیند. این کنگره وظیفه تصویب نهایی طرح برنامه و اساسنامه و اعلان و انحلال کانون فرهنگی- سیاسی و ارتقای آن به یک حزب ملی با کیفیتی نوین و وظیفه انتخاب شورای رهبری و سایر ارگانهای پیش بینی شده در اساسنامه حزب را خواهد داشت!ر
به امید موفقیت ملتمان در دستیابی به حق تعیین آزادانه سرنوشت خود!ر
کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
اکتبر 2008
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar