söndag, augusti 10, 2008

آیا دنیا بسوی همگرایی می رود یا
ر
یا تجزیه و تشکیل دولتهای کوچک؟
ر
(روی دیگر سکه جنگ در قـفـقاز)

این روزها خبرهای نگران کننده ای از گرجستان و نواحی اوسته یای جنوبی و شمالی و نیز آبخازیا می رسد. خبر کشته شدن بیش از هزار نفر و آواره شدن چندین هزار از نفر اهالی. از یکسو مطبوعات جهانی روسیه را مقصر اصلی جنگ قلمداد می کنند و از سوی دیگر نیروهای گرجستانی را عامل هجوم به اوسته یای جنوبی نشان میدهند. هرچه باشد، خبر از کشتار تعداد کثیری از اهالی بی گناه اوسته یای جنوبی وجدان بیدار جهانیان را آزار می دهد.ر
و اما ریشه حوادث در کجا نهفته است؟
استعمار و کلونیالیسم در قرون نوزده و بیست درپی اشغال سرزمینهای دیگران برای اینکه آنها را با جنگهای فرسایشی داخلی مشغول ساخته خود به چپاول ثروتهای ملی آنان بپردازد، در مناطق تحت نفوذ خود سرزمین ها را طوری تقسیم کردند که نیمی از جمعیت یک کشور در کشور همسایه اسکان یافت. نگاهی به نقشه کشورها و روش اسکان ملل مختلف در آفریقا و آسیا این واقعیت را نشان می دهد که نیمی از یک ملت در یک کشور و نیمی دیگرش در کشور همسایه آن سکنی گزیده است. متأسفانه ملت تورکمن نیز از این سیاست استعماری نصیب خود را گرفت، طوریکه ملت تورکمن در سه کشور ایران، افغانستان و نیز روسیه( بعدها اتحاد شوروی) و اینک تورکمنستان زندگی می کنند. اتحاد شوروی از همان آغاز با اعلان سیاست لنینی مبنی بر احترام به مرزهای استعماری دوران تزاری علنا و عملا از تجزیه و تکه- تکه شدن ملل تحت اسارت تزارها – از آنجمله تورکمنها دفاع کرد. دولت اتحاد شوروی به این نیز قانع نشده در سال 1924 با تکه- تکه کردن تورکیستان (آسیای میانه) طوری مرزها را ترسیم کرد که هم اکنون بین کشورهای این منطقه بر سر فلان شهر مرزی اختلاف نظر بروز می کند و گاها به تیرانداری های مرزی منجر می شود. مثلا شهرهای تورکمنی مانگغیشلاق را به قزاقها و اورگنچ را به ازبکها دادند. نظیر این جریانات در منطقه قفقاز نیز اتفاق افتاد. نقشه ارمنستان را استالین طوری تنظیم کرد که از یکسو این کشور با ایران هم مرز شود (یکی از شرط جمهوری شدن در قانون اتحاد شوروی داشتن مرز با کشور همسایه بود- بهمن خاطر ازبکستان را با دادن قطعه ای کوچک با افغانستان هم مرز ساختند) و از سوی دیگر ارتباط جمهوری آذربایجان با بخش عمده اش یعنی نخجوان قطع گردد. این سیاست الحاق اجباری و تقسیم و تجزیه ملل مختلف ساکن یک کشور، تنها در اتحاد شوروی اتفاق نیافتاد بلکه در کشورهای بالکان، در یوگسلاوی نیز دنیا شاهد این الحاق اجباری گشت. سیاستهای شوونیستی صربها آنچنان ملل مختلف ساکن در فدراسیون یوگسلاوی تحت فشار و انقیاد خویش در آورد که اندکی پس از فروپاشی اتحاد شوروی مرحله تجزیه این فدراسیون نیز تشدید گشت که نتیجه نهائی آن بوجود آمدن کشورهای بوسنی- هرزه گوین، ماکدونیا، اسلوونیا و اخیرا کوسووا گشت.ر
سابقه جریان و خیزش جنبش استقلال طلبی قفقاز به قرن نوزدهم می رسد. در آن زمان شیخ شامل با در دست گرفتن جنبش استقلال داغستان چندین دهه علیه نیروهای تزاری جنگید و بعدها چچن ها و تاتارهای شبه جزیره کریمه هرکدام تا آنجایی که در توان داشتند علیه تزارها و بلشویکها جنگیدند. استالین با سیاست وحشتناک تبعید دسته جمعی آنان به نقاط سردسیر سیبری باعث کشتار عظیم این ملل گشت که خود بحث دیگری است. بعداز فروپاشی اتحاد شوروی آتش استقلال نهفته در قلب این ملل دوباره شعله ور گشت که نبردهای آزادیبخش چچن ها و دیگر ملل ساکن قفقاز را شاهدیم.ر
اولین شعله و جرقه این سیاست غلط و استعماری استالینی در منطقه قره باغ شعله ور گشت. ارمنی های ساکن این منطقه به بهانه اینکه در اکثریت هستند با کمک نیروهای نظامی ارمنستان و صد البته با پشتیبانی روسها، قره باغ را از آذربایجان جدا ساختند. اینک نزدیک به هفده سال این بخش از خاک آذربایجان تحت اشغال ارمنستان قرار دارد، صدها هزار نفر قربانی این جنگ گشته و بیش از یک میلیون آذری ساکن قره باغ از خانه و کاشانه خودشان آواره گشتند. دنیای به اصطلاح دموکراتیک غرب و آمریکا چشمشان و گوششان را به فاجعه ای که در قره باغ می گذرد بستند و تا حالا نتوانستند با تلاشهای به اصطلاح دیپلوماتیک به نزاع قره باغ پایان دهند ولی برای حل بحران اوسته یا هم اینک کشورهای اروپائی نمایندگان ویژه خویش را راهی تفلیس کردند.ر

و اما جنگ در گرجستان و اوسته یا!ر

در کشور گرجستان منطقه خودمختار اوستیای جنوبی و شمالی و نیز آبخازیا از حقوق خودمختاری برخوردارند. ولی آنها از هر فرصتی برای اعلام استفلال خویش از گرجستان استفاده میکردند. در سال 1991 بین نیروهای گرجی و استقلال طلبان اوسته یایی درگیری نظامی بوقوع پیوست و این اولین جرقه های آتش در زیر خاکستر منطقه قفقازبود و با وجود برقراری آرامش بین دو طرف، بحران ناشی از تلاش جدایی طلبان این سرزمین همچنان حل نشده باقی است. در سال 2006 نیروهای اوستیای جنوبی با برگزاری همه پرسی، استقلال خود را از گرجستان اعلام کردند اما کشورهای دیگر نتیجه این همه پرسی و موجودیت کشور مستقل اوستیای جنوبی را به رسمیت نشناختند.ر
میخایئل ساکاشويلی، که در انتخابات ژانويه سال 2004 به رياست جمهوری گرجستان انتخاب شد، رهبری تظاهرات مردمی تفليس را برعهده داشت که در اواخر سال 2003 باعث شد ادوارد شواردنادزه، رييس جمهوری سابق، از سمت خود کناره گيری کند. وی از همان ابتدا خواهان عضویت گرجستان در پیمان ناتو گشت، چیزی که اصلا روسیه نمی توانست آنرا تحمل کند، بهمین سبب روابط گرجستان و روسیه بشدت روبه سردی گرایئد. نیروهای واکنش سریع ناتو در گرجستان به تعلیم و آموزش نظامیان گرجی مشغولند. روسیه بشدت با نزدیک شدن ناتو به مرزهایش مخالف بوده و آنرا خطری برای امنیت خویش می داند به همین سبب با استقرار پایگاه رادار و موشک در کشورهای چک و لهستان مخالفت می کند.ر
با اعلام استقلال کوسووا در ماه آپریل و اعلام حمایت غرب، آمریکا و نیز گرجستان از کوسووا، روسیه هشدار داد که این مسئله عواقبی را در اوسته یا بوجود خواهد آورد. مردم اوسته یا که خواهان استقلال خویش از گرجستان بودند به فعالیتهای دیپلوماتیک خود در سطح جهانی سرعت بخشیدند. سازمان ملل نیز بخاطر جلوگیری از درگیرهای نظامی نیروهای سپاه صلح خویش را در جلگه کودری- حائل بین گرجستان و آبخازیا- و نیز در ناحیه گوری- حائل بین اوسته یا و گرجستان مستقر ساخت که بخشی از این سپاه صلح از سربازان روسی متشکل بود.ر
در هفته های اخیر درنتیجه انفجار در پایتخت اوسته یا حداقل ده نفر کشته شدند، که اوسته یا گرجستان را به در دست داشتن این انفجار متهم ساخت و آخرین کبریت آتش جنگ نیز در شب هشتم آگوست کشیده شد که بنابه خبر رسانه های جهانی نیروهای گرجی با حمله غافلگیرانه به گودری باعث کشتار بیش از هزار نفر اهالی بی گناه این منطقه و آواره شدن آنها منجر گشت. روسیه نیز بخاطر حمایت از اوسته یای ها وارد معرکه جنگ گشت.ر

پدر کشتی و تخم کین کاشتی پدر کشته را کی بود آشتی؟
اینک گرجستان با فشارهای دیپلوماتیک و نظامی در بازگرداندن این مناطق به خاک خویش تلاش می کند. آیا رهبران گرجستان زمانی که زندگی را بر مردمان این مناطق تنگ و تار میکردند، به نتایج آن نیاندیشده بودند؟ اگر آنها بین ساکنین گرجستان درخت دوستی می کاشتند و اتحاد و یکدلی را می آفریدند آیا احتیاجی به جنگ و خونریزی بود؟
و اما دیر نیست که رژیم ج. اسلامی نیز منتظر اینگونه حوادث در ایران باشد، چرا که حاکمان تهران نشین ذره ای ترحم به ملل ساکن غیرفارس ایران نمی کنند و دائما بدنبال سیاستهای شوونیستی و بلندپروازانه خویش اند. دیروز پهلوی چی ها با سیاست تقسیم تفرقه افکنانه استانی خویش- آذربایجان را تکه- تکه کردند، تورکمنها را بین دو استان تجزیه کردند، کردها را با آذری در اورمیه طوری نشاندند که خد داند فردا چه خواهد گذشت، عربها و بلوچها را... و امروز رژیم شیعی- شوونیستی آخوندی با کمال وقاحت این سیاست با شدن بیشتری ادامه می دهد. آنانی که امروز پدر می کشند و تخم کین میکارند، توقع نداشته باشند که فردا فرزندان آنها از در آشتی در آیند. این حکم تاریخ است.ر

واحد خبر کانون
ر9 آگوست 2008

Inga kommentarer: