راه اتحاد فراگیر میان نیروها وشخصیتهای منفرد سیاسی تورکمن مسلما از طریق اتحاد عملها و همکاری برای اتخاذ سیاستی مشترک در قبال رویدادهای خارجی ونزدیکتر ساختن تعاریف از مقولات عمده ومطرح در جنبش ملی تورکمنها، میگذرد. زیرا، تعاریف همگون سرآغازی برای مطالبات مشترک و زبان واحدی برای بیان مسئله ای واحد هستند !ر
ما، امضا کنندگان این منشور، در عین رعایت احترام متقابل وعدم دخالت در سیاست گذاری مستقل داخلی یکدیگر، مفاد این منشور را سنگ پایه روابط خود با اپوزیسیون رژیم ایران و راهنمای عمل خود در مبارزه و مطالبات سیاسی مشترک خود در راستای تامین منافع ملی ملت تورکمن در قبال حاکمیت شوونیستی ـ مذهبی ایران قرار می دهیم.ر
تعاریف:ر
ر1ـ تعریف از ملت، تا زمانیکه هر دو جزء "عینی" و" ذهنی" آنرا دربرنگرفته است، تعریف کاملی نبوده و تاکنون نیز نتوانسته است در زندگی و صلح بین ملتها نقش مثبتی ایفا نماید.ر
تعریف عینی، تعریفی است دترمینیستی از مقوله ملت، به معنای اشتراک در یک رشته عوامل عینی مانند سرزمین، اقتصاد، تاریخ ، فرهنگ و زبان. این تعریف جایی برای آزادی انسان قائل نبوده و حق عضویت داوطلبانه، آزادانه و حقوق برابر اقلیتهای ملی در تشکیل کشوری متحد و واحد را از آن سلب و حق تعیین سرنوشت ملتها در چارچوب یک کشور و یا یک واحد جغرافیایی معین را با انکار وجود آنها در آن واحد، به فرمانروایی یک اقلیت سرکوبگر، بنام " ملت" و یا " نژاد برتر"، واگذار می کند.ر
تعریف ذهنی از ملت نیز ملت را به منزله اجتماعی داوطلبانه از شهروندان آزاد، یعنی"ملت" به معنای خواست و اراده گروهی اجتماعی، برای زیستن در واحدی جغرافیایی و تبدیل آن به واحدی ملی، تعریف می کند. نقیصه اساسی این تعریف نیز در پنداشتن" شهروندان آزاد" به معنای ملت، در نادیده گرفتن هویت اتنیکی و در یافتن معادله ای بین هویت ملی و تعلق ملی جدید آنها به مفهوم" ملت مدرن" است. این کمبود اساسی در اروپا و کشورهای دموکراتیک جهان با ایجاد فدرالیسم ، حکومتهای خودمختار و در اشکال دیگر بر طرف شده است.ر
در جایی که تعریف "عینی" بر تعریف " ذهنی" از ملت تقدم یافته است ، مقولاتی چون" سرزمین" یا " کشور" ، بر دموکراسی و آزادی انسانها اولویت یافته وغلبه عنصر گذشته و یا نقاط مشترک عینی در مقوله ملت به شوونیسم منجر شده است. از نمونه نوع ایرانی این تقدم نیز، تقدس و پرستش تابویی بنام" یگانگی ملت و تمامیت ارضی" به ملت گرایی بدون ملت انجامیده است.ر
بنابراین، تا مادامیکه در ایران، تعریف ملت هر دو جنبه عینی و ذهنی آنرا در بر نگرفته ، نمیتوان به وجود ملتی واحد به معنای مدرن آن معتقد بود.ر
ر2ـ ایران، واحدی است جغرافیایی و سیاسی و نه یک واحد ملی. زیرا، این واحد نه از عضویت داوطلبانه و آزادانه و برابر حقوق شهروندان این کشور، بلکه از یکسو از جمع بست اجباری سرزمینهای تقسیم شده ملتهای ساکن در آن درشرایط زمانی متفاوت از لحاظ تاریخی و از سوی دیگر تحت خونین ترین سرکوبها و سلب حقوق و حاکمیت ملی این ملتها و با نفی هویت ملی مستقل آنها از طرف حکومتهای تمرکزگرا و شوونیستی به نیابت از طرف ملت حاکم، صورت گرفته است.ر
ر3ـ دریک واحد جغرافیایی چون ایران، بکارگیری تعریف" ملت"، از طرف دولتهای شوونیستی حاکم بر آن، چیزی جز تلاش برای نفی موجودیت واحدهای ملی در ایران وتحریف واقعیت چند ملتی بودن آن نبوده و امروزه کلمه " ملت ایران"، چیزی بجز نام مستعاری برای فارسها بعنوان تنها ملت حاکم بر ایران نیست. بنظر ما، تعریف وکاربرد" مردم ایران" و یا "جامعه ایران"، برای بیان وضعیت اتنیکی ایران کاملا منطبق با عدم فرارویی آن به یک واحد ملی و بیانگرسیمای واقعی مناسبات ملی در میان ملل ساکن در آن میباشد.ر
ر4ـ تلاشهای بیگانگان و مستبدان و قدرت طلبان وبخش عظمت طلب روشنفکران ملت فارس در طول تاریخ برای علم کردن ملت و فرهنگی برتر در مقابل اعراب و تورک زبانان آسیای میانه و امپر اطوری عثمانی، با وارونه سازی تاریخ و جعل فرهنگی دیگر برای این ملت و تقویت روحیه خود بزرگ بینی غیر واقعی نسبت بدیگر ملتهای تشکیل دهنده فلات ایران دستاوردی بجز ایجاد روحیه برتری طلبی و شوونیستی در میان عقب مانده ترین اقشار این ملت ، بهمراه نداشته است. بنابر این، اجرای شوونیسم "ملت بزرگ" ( پان ایرانیسم )، در مناسبات ملی در ایران از طرف رژیم شاه و اعمال سیاست شوونیستی ـ مذهبی، از طرف رژیم جمهوری اسلامی و آغشتگی بسیاری از روشنفکران و احزاب و گروههای سیاسی منتسب به این ملت در ایران، علیرغم تفاوت در خواستگاه طبقاتی و ایدیولوژیها و اهداف سیاسی و اجتماعی آنها، ریشه در همان فرهنگ شوونیستی در میان اقشارعقب مانده ملت حاکم دارد. نمایندگی این فرهنگ و انعکاس آن بعنوان تنها فرهنگ غالب در میان ملت فارس از طرف دولتهای شوونیستی وقت، تعریف" شوونیزم فارس" را بر تمامی این ملت در اذعان ملتهای تحت ستم در ایران تعمیم داده است. ما، مبارزه با بنیانهای فکری این شوونیزم را که ریشه در فرهنگ نهادی شده در طول زمان در ایران داشته و بی مهابا در مناسبات ملی با دیگر ملتها از طرف دولتهای شوونیستی وقت بکار گرفته شده است را برای رهایی این اقشار از فرهنگی متعلق به دوران جهالت انسانها که در تضاد آشتی ناپذیر با روح دموکراسی، پیشرفت و ترقی خود این ملت و استقلال داخلی دیگر ملتها قرار دارد، وظیفه فکری و سیاسی خود میدانیم.ر
ر5ـ شناخت ما از تکامل اتنیکی جامعه تورکمن بطور عام برسیر تکاملی تشکلهای انسانی آن از طایفه به قبیله و از قبیله به اتحاد قبایل و از اتحاد قبایل به قوم و از قوم به ملت قرار دارد. اتحاد و همگرایی طوایف و قبایل، بعنوان اولین گروههای اتنیکی و تشکل انسانی در جامعه تورکمن بر روابط تباری – خونی و اسطوره ای – زبانی استوار بوده و پایه مادی این اتحاد بر اشتراک وسایل تولید و استفاده مشترک از آن قرار داشته است. با اختلاط تدریجی قبایل تورکمن که شکل عالیتری از اشتراک اتنیکی میباشد، قوم و یا اقوام بوجود آمدند که درآن اشتراک جغرافیائی و ارضی فراتر از ارتباطات تباری – خونی قرار داشته و گویشها و زبانهای تکامل نیافته قبایل مختلف، جای خود را بتدریج به یک زبان واحد برای همه قوم که معمولاً رشد یافته ترین آنها بوده است، داده و محدوده ارضی قوم و پاره ای از خطوط کلی فرهنگ، آداب و رسوم و روابط اقتصادی مشترک، از نقاط تمایز آن با قبایل بوده است. اما، این اشتراک در مقیاس سرزمین و نیز اشتراک اقتصادی واحد و حقوق عرفی شهروندی تا زمان " اوغوز – تورکمن" ، در قرن پنجم و ششم میلادی شکل قالب بخود نگرفته است. زیرا، ارتباط مستقیم و فراگیری با یک واحد سیاسی بزرگ و دولت ملی، یا خواست برپائی آن، یعنی عناصری که حتی از مفهوم امروزی ملت نیز جدائی ناپذیرند، نداشته است.ر
پیدایش دولت در تکامل و شکل یابی یک ملت، تنها در مقام یک اراده واحد ملی، برای سازماندهی قدرت و اعلان بیرونی حاکمیت سیاسی آن در شکل گرفتن یک ملت است. بنابراین داشتن دولت خاص، بهیچوجه شرط ضرور برای موجودیت یک ملت نیست. بنابه تعریف کهن و مدرن از مقوله ملت، با توجه به سیر تکامل تاریخی – اتنیکی جامعه تورکمن، تورکمنها ملتی هستند که در یک منطقه تقسیم شده آن، یعنی در جمهوری تورکمنستان از سال 1924، سازماندهی قدرت و یا تشکیل دولت ملی خود، تحت تسلط بلشویکها را بپایان رسانیده و از سال 1991، دولت ملی آن، استقلال کامل خود را اعلام داشته است. اما در بخش جنوبی آن، ترکمنها هر چند با محرومیت از تمامی حقوق ملی خود، تحت سرکوبهای خونین دولتهای شوونیستی حاکم بر ایران، از سازماندهی قدرت و دولت ملی خود محروم مانده اند، اما این امر تغییری در موجودیت آن به عنوان یک ملت کهن نداده است.ر
ر6- در طول تاریخ، نام سرزمین تورکمن در ایران، مطابق نامگذاری تاریخی آن خوانده نشده و هر اشغالگری نام مطلوب خود، چون طبرستان، استرآباد، دشت و گرگان، گرگان و دشت، تورکمنصحرا وگلستان را بر آن نهاده است. اما، هیچیک از این نامگذاریها نه بیانگر تمامی سرزمین تورکمن و نه بیان حقوقی مالکیت این ملت بر سرزمین اباء و اجدادی خود و نه منعکس کننده سطح رشد اقتصادی ـ اجتماعی واقعی آن بوده است. اگر محل زیست اقوامی از ملت فارس، چون زابلیها بنام سیستان در ادبیات سیاسی، جغرافیایی و اداری دولتهای شوونیست حاکم بر ایران جای گرفته است، اطلاق نام " تورکمنصحرا " بر کل سرزمین تورکمنها و یا تغییر نام آن بنام " گلستان" که تنها بیانگر نام یک منطقه جنگلی در تورکمنصحرا، بنام " جنگل گلستان" است و ضمیمه ساختن بخش مهمی از خاک آن به استان خراسان، تنها نشأت گرفته از نفرت وسیاست شوونیستی دولتهای شوونیستی ایران، نسبت به ملت تورکمن است.ر
این نامگذاری یعنی تورکمنصحرا برخلاف رشد اقتصادی ـ اجتماعی آن نسبت به بسیاری از مناطق ایران، آنرا منطقه ای عقب مانده با مردمانی بیابانگرد در اذهان مردم سایر نقاط ایران و جهان تداعی کرده است. از سوی دیگر اگر، الحاق پیشوند " اِلِری " به این نام ضمن تمایزآن با نام کشور جمهوری تورکمنستان باشد، از سوی دیگر نیز، پیشوندهای" اِلِری " و " غایرا " بعد از تقسیم سرزمین تورکمن در سال 1881 میلادی، جهت بیان دو منطقه تقسیم شده از یک سرزمین واحد در میان تورکمنها تا به امروز مرسوم بوده است.ر
بنا بر این اطلاق نام تورکمنستان بر سرزمین تورکمنها در واحد جغرافیایی ایران ، از یکسو با واقعیت رشد اجتماعی اقتصادی این سرزمین کاملا منطبق بوده و گویای مالکیت ملی این ملت بر تمامی سرزمین خود است .ر
با توجه به دلایل فوق ، ما نام " تورکمن صحرا " و یا " صحرای تورکمن " را برای بیان مالکیت ملت تورکمن بر بخشی از سرزمین وسیع آن و برای بیان نامی تاریخی در مرحله ای از تاریخ ملتمان شمرده و مناسبترین و کاملترین نام برای سرزمین خود را" اِلِری تورکمنستان " میدانیم و بر این اعتقادیم که آنرا در ادبیات سیاسی خود جایگزین نام تورکمن صحرا بسازیم.ر
ر7ـ مقوله حق تعیین سرنوشت برای ملتهایی که در ترکیب یک واحد جغرافیایی و سیاسی، تحت ستم ملی، قومی، دینی و فرهنگی بسر میبرند، طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد، در سال 1948 وبنا به کنوانسیون حقوق بشرشورای اروپا در سال 1953 و با توجه به اعلامیه سازمان ملل متحد در باره " حقوق آحاد اقلیتهای ملی یا قومی، دینی و زبانی " در سال 1992، و بيانيه سازمان ملل در ژوئن سال 1993 در وین، نه خواستی سیاسی، بلکه بخشی از حقوق بشر بشمار آمده و تلاش آنها برای دستیابی به این حقوق و حمایت داخلی وخارجی از این تلاشها در جهان، یک سیاست فعال صلح محسوب می شود.ر
ر8- حق شهروندی، حقی است دمکراتیک و صرف نظر از گوناگونی گروههای اتنیکی، زبانی، مذهبی، شامل تمامی شهروندان یک کشور میشود که تأمین آن از اصول اولیه دمکراسی است. اما، این حق در جامعه چند ملیتی ایران، بهیچوجه به معنای تأمین حقوق ملی آنها نبوده و دیدگاهی که حقوق ملی را از نقطه نظر حق شهروندی تعریف میکند، نظریه ای مغلطه آمیز برای سرپوش گذاشتن به مسئله ملی و مطالبات ملل تحت ستم میباشد که بدینوسیله این دیدگاه میخواهد با مشروعیت بخشیدن به ایجاد یک دولت متمرکز و یا غیرمتمرکز در یک کشور کثیر المله از برسمیت شناختن واحد های ملی و دولتهای ملی در آن خودداری ورزد.ر
ر9ـ دگرگونی بنیادین و یا تغییر یک دولت استبدادی و آزادی ستیز و یا نژادپرست در هر کشوری میتواند اشکال متفاوتی چون انقلاب، کودتا، جنبش توده ای مسالمت آمیز و یا بصورت برگزاری رفراندم عمومی با نظارت مجامع بین المللی برای این تغییر، داشته باشد. ما بعنوان یک نیروی صلح طلب، مخالف بکارگیری هرگونه اشکال خشونت آمیز در این رابطه هستیم. لذا، در عین حال بکارگیری هر یک از این اشکال بستگی مستقیم به میزان و نحوه مقاومت رژیم اسلامی و بکارگیری قهر یا عقب نشینی مسالمت آمیز آن در برابر خواست واراده عمومی، مبنی بر تغییر حاکمیت خواهد داشت.ر
اهداف و خواست های مشترک :ر
ر1ـ بدنبال انقلاب اسلامی، تحت حاکمیت رژیم شوونیستی ـ مذهبی ایران، ستم ملی بر ملت تورکمن تشدید و ابعاد گسترده تری بخود گرفته است. از اینرو، ما معتقدیم که برای رفع این ستم و آغاز حرکت جامعه تورکمن بسوی هر گونه تحول مثبت و استقرار دموکراسی، آزادی، پیشرفت اجتماعی و اقتصادی و دستیابی این ملت به حق تعیین آزادانه سرنوشت خویش، رژیم جمهوری اسلامی بعنوان مقدمترین و بزرگترین مانع در مقابل آن، باید از حیات سیاسی ـ اجتماعی ملت تورکمن دفع شده و دستگاه عظیم بوروکراتیک ، ایدئولوژیک و نظامی و امنیتی آن از بین برود.ر
ر2ـ غلبه بر علل عینی و ذهنی شوونیزم، تمرکزگرایی و استبداد نهادی شده در شکل سلطنت و مذهب در ایران و در شرایط انسداد تاریخی رشد ملزومات دموکراسی در جامعه، تنها بابرکناری رژیم اسلامی، متحقق نخواهد شد. جهت آغازجامعه بسوی دموکراسی، عدالت اجتماعی وتأمین حقوق شهروندی و ایجاد شرایط مناسب برای رشد ملزومات دموکراسی در کلیت خود، نه تنها باید تمرکزگرایی در سیاست گذاری دولتی از بین برده بشود بلکه با برقراری سیستمی فدراتیو وغیر متمرکز در اداره کشور و با تقسیم قدرت اقتصادی وسیاسی بین جمهوریهای فدرال تشکیل دهنده ایران و با پایبندی عمیق به پلورالیزم سیاسی و منشور جهانی حقوق بشر و با جبران خسارات مادی و معنوی وارده از سیاست تبعیض ملی برملتهای تحت ستم، میتوان بنای یک جامعه آزاد و پیشرفته را پی ریزی کرد.ر
ر3ـ فدرالیزم مورد نظر ما، به معنای حاکمیت ملی است. یعنی، دولتی فدراتیو ودموکراتیک با مجلس قانونگذاری، نیروهای امنیتی و انتظامی، پرچم و سایر نشانها و سمبلهای ملی و دولتی و بویژه با حاکمیت ملی برتمامی سرزمین خود است.ر
ر4ـ حاکمیت دولت جمهوری فدرال اِلِری تورکمنستان ( تورکمنصحرا )، تمامی سرزمین ملت تورکمن را در ایران، دربر خواهد گرفت. مرزهای جغرافیایی آن با در نظر گرفتن اسناد معتبرتاریخی و با خواست ساکنان تورکمن نشین منطقه وبا در نظرداشت امکانات رشد آتی ملت تورکمن، با مشارکت مجامع بین المللی ذیربط و دولت فدرال ایران ونمایندگان ملت تورکمن، تعیین خواهد شد. حدود وثغور و تمامیت ارضی جمهوری فدرال اِلِری تورکمنستان بدون موافقت دولت این جمهوری غیرقابل تغییر خواهد بود.ر
ر5ـ خلأ تاریخی ناشی ازعدم وجود یک جبهه ویا حزب ملی فراگیر در رهبری وجامه عمل پوشانیدن به اهداف ملی و خواستهای سیاسی و اجتماعی ملت تورکمن، دراِلِری تورکمنستان کاملأ محسوس میباشد. ما معتقدیم که با سازماندهی تلاشهای جمعی و فردی مبارزین و روشنفکران تورکمن، توانایی و امکانات لازم جهت رفع این خلأ تاریخی و فراروییدن به یک نیروی سراسری واحد در جنبش ملی ـ دموکراتیک تورکمنها، کاملأ وجود دارد.ر
کانون فرهنگی – سیاسی خلق ترکمن ایران
حرکت ملی تورکمنستان ایران
27.02.2007