بیانیه کانون در باره :ه
آغاز سال تحصیلی با زبانی
ه
غیرمادری و تحمیلی!ه
ه اول مهر ماه سر آغاز سال تحصیلی در ایران است. روزیکه میلیونها دانش آموز با کسب علم و دانش و میلیونها نوباوه قدم به دنیای بزرگسالان میگذارند.ه
اگر این روز برای فرزندان اقلیتی در ایران نه تنها امری عادی، بلکه گام گذاشتن به مرحله ای جدید و بالاتر از زندگی انسان محسوب شده و مولد خرسندی و شادی و احساس مفید بودن در آینده کشور را در آنها برمی انگیزد، برای بخش اعظم فرزندان این مرز و بوم که جرم آنها تنها بدنیا آمدن در یک خانواده متعلق به اقلیتهای ملی است، سرآغاز مواجه شدن با هیولای شوونیسم با زبان و فرهنگی بیگانه و آغاز تلاش ابدی برای حفظ هویت ملی و زبانی خود در مقابل سیستمی آموزشی برای استحاله و نابودی هویت زبانی و ملی خود است!ه
مدارس در ایران، در اصل مسلخ گاهی است برای نابودی زبانهای ملی دیگر همبودهای انسانی متفاوت در ایران با ملت فارس. این ستم و تبعیض ملی و محرومیت اکثریت مردم ایران از زبان مادری و تحصیل و تکلم و مکاتبه با ادارات و ارگانهای دولتی، محصول تصوری از ایران یکپارچه و ناب که بنیاد آن گویا بر یک نژاد، یک زبان، یک فرهنگ و یک دین و مذهب و سر انجام در مقام برآیند انها، یک دولت برای تنها یک ملت و بدون هیچ درآمیختگی واحد جغرافیائی ایران با عنصر غیر فارس و یا همبودهای انسانی دیگر است که خود یک جعل تاریخی آشکار استکه تلاش دولتهای مرکزی در ایران تاکنون برای پالودن آن از هر"عنصر بیگانه " با فرهنگ و زبان تنها ملت حاکم باعث ببار آمدن فجایع انسانی و ملت کشی ها فراوانی شده است! اما، گوناگونی قومی، ملی و فرهنگی و زبان در آن آنقدر آشکار است که تاکنون هیچ دولتی نتوانسته است به ضرب هیچ " تاریخ زبانی و ملی" آنرا بپوشاند!ه
شکل گیری این تصور از ایرانی یکپارچه و ناب به سرآغاز قرن بیستم با پیش آمدن ضرورت تبدیل این کشور از یک امپراطوری در هم شکسته آسیائی به یک دولت – مدرن، اما با شکست انقلاب مشروطه و برقراری دولت خودکامه رضا شاهی با ایدئولوژی رسمی و دولتی پان ایرانیستی که آبشخور آن " گذشته پر افتخار ایران باستان" با در هم آمیختگی با ایدئولوژی نازیسم در آلمان و فاشسیسم در ایتالیا بود، باز میگردد. هر چند که در آغاز این قرن زبان فارسی یک زبان بسته و طبیعی و در هم شکسته آسیائی بود که نه تنها در برابر زبانهای مدرن که زبانهای علم، ادبیات، فلسفه، تکنولوژی، اقتصاد و سیاست مدرن هستند، بلکه در برابر زبان التصاقی تورکمن نیز رنگ و رونقی و توانائی مقابله با آنرا نداشته و زبانی درمانده و گنگ و بیمار بوده و هنگامیکه میخواست از قالب زبان امپراطوری گذشته فارسی زبانها، بصورت زبان ملی مدرن درآید، هیچ نویسنده بزرگی چیزی به آن نمی نوشت و فرآورده های آن چیزی بجز فرآورده های خام و تقلیدی و دینی و اسطوره ای دنیای واپس مانده نبوده است! حتی امروزه نیز با تمامی کوششهایی که در طول دهه های گذشته بر سر بازسازی و تکمیل آن با صرف هزینه های فراوان دولتی میگردد، هنوز نیز بصورت یک زبان کم توسعه جهان سومی نسبت به نیازهای علم و تکنیک و اندیشه های مدرن مانده است.ه
تسلط زبان فارسی بیاری بسیج همه جانبه دولتی بهمراه بکارگیری قهر و سرکوب و نابودی تمامی مظاهر ملی دیگر ملتهای تشکیل دهنده ایران، بنوبه خود به شکل گیری و ترویج نوعی ملی گرائی افراطی بیمارگونه در میان ملت حاکم انجامیده است. درحالیکه در سرآغاز مسلط گردانیدن این زبان بر کل ایران، درصد ایرانیانیکه به زبان فارسی تکلم میکردند نه اکثریت جامعه بلکه اقلیتی بیش نبودند و هشتاد درصد از این اقلیت فارسی زبان نیز خود بی سواد و حداقل از توانائی خواندن و نوشتن به فارسی برخوردار نبودند!ه
اما، غالب بودن نظریه پان ایرانیستی در میان تئوریسینها و نظریه پردازان ملت حاکم پیرامون مسئله ملت و هویت ملی و توضیح آن با مقوله زبان و خلاصه ساختن هویت ملی ایرانیان در زبان فارسی با برخورداری کامل از حمایت یک دولت شوونیستی و مستبد و با نادیده گرفتن واقعیت اتنیکی و پایمال ساختن حقوق ملی و انسانی دیگر ملتهای تشکیل دهنده آن، باعث ارتکاب جنایت فرهنگی تک زبانی ساختن ایران از طرف آنها شده است. لذا، اگر این دیدگاه رایج و غالب در نظریه خود مبنی بر تعریف هویت ملی و بر اساس زبان، صادق و پیگیر بوده و آنرا در مورد تمام گروههای ملی و ملیتی در واحد جغرافیائی ایران تعمیم میداد، منطقاً باید می پذیرفت که دیگر ملیتهای تشکیل دهنده ایران، بجز فارسها، هویت خاص خود را داشته و بنابه تعریف زبانی خود آنها از هویت ملی، این ملتها وارد ترکیب هویت ملی" و " ملیت ایرانی" آنها نمیگردند! شوونیسم در ایران به این واقعیت مسلم در جهان حتی تا به امروزتوجه ندارد که زبان مشترک (آنهم بصورت کاملاً اجباری و تحمیلی) تشکیل دهنده یک ملت و هویت ملی نبوده و ملت بمعنای مدرن آن قبل از هر چیز بمعنای، " رضایت و اظهار تمایل اشکار به ادامه زندگی مشترک در سرزمینی مشخص" است. بنابر این حتی اغلب همزبانهای دنیا یک ملت واحد را تشکیل نمیدهند و متقابلاً اکثر ملتهای مدرن و کشورهای موجود در جهان نیز یک زبانی نمیباشند.ه
نتیجه عملی این جنایت زبانی در ایران، چیزی بجز محرومیت غیر انسانی فرزندان ملتهای تحت ستم از هوشمندترین شاخصهای ملت خود یعنی از زبان مادری بعنوان عامل انتقال و بیان تاریخ، آداب و سنن، فرهنگ و احساسات و خواست های ملی از نسلی به نسلی دیگر بوده است. در یک واحد جغرافیائی با ضرب شمشیر و با توسل به قدرت دولتی نمیتوان به فرادستی فرهنگی و زبانی رسید. فرا دستی فرهنگی زبانها دستاورد خداوندان و آفرینندگان فرهنگ است نه زور دولت ها و نه انکار واقعیتها و نه جعل تاریخ!ز
در عقب ماندگی و توحش شوونیسم ایران نسبت به انواع خود در جهان نیز تنها کافیست که آنرا با دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی مقایسه بکنیم. در این کشوردر تمامی دوران دیرپای تسلط راسیسم برآن، هفت زبان رسمی درآن به یازده زبان فراروئیده است. یعنی شوونیسم از نوع ایرانی آن، حتی وحشی تر و درنده تر از آپارتاید در آفریقای جنوبی که زبان بردگان خود را نیز برسمیت می شناخت، میباشد!!ئ
فرزندان ملتهای تحت ستم در ایران نه تنها از زبان مادری خود کاملاً منع ومحروم شده اند، بلکه از فراگیری تاریخ ملی خود، حتی بزبان فارسی نیز محرومند! زیرا، در ایران تحت تسلط یک اقلیت ملی، تاریخنگاری تماماً ساختن و پرداختن نه تاریخ ملی، بلکه جعل آن است که با نادیده گرفتن کثرت درونی واحدهای ملی و با قربانی ساختن آنها در پای یک وحدت مکانیکی و یکپارچگی اجباری، هیچ تاریخی برای این ملتها قائل نیست. آنها در مقابل فرزندان ملتهای تحت ستم در مدارس، آئینه ای بنام تاریخ ایران قرار میدهند که همه باید تصویر گذشته ملت خود را در آن ببینند. آئینه ای که در آن همه ملتها بغیر از مهاجران " آریائی"، بازمانده ای از مهاجمان بیگانه به این فلات و یا مهاجرانی به آن بیش نیستند و نیاکان آنها نه صاحبان اصلی این فلات و نه بر پای کنندگان بزرگترین تمدنهای باستانی و کهن در آن، بلکه " انیرانی" بوده اند که " ایرانیها" یعنی پاکان برای غلبه بر این ناپاکان حماسه ها آفریده اند و تمدنهایی بر پا داشته اند!!ر
تاریخنگاری شوونیستی، بیش از آنکه شرح واقعیت های تاریخی باشد، بیان احساسات و آرزوهای یک شوونیسم عقب مانده و وحشی است که هیچگونه تطابقی و یا تشابهی با واقعیتهای تاریخی ندارد!ر
کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن، از تمامی انسانهای آزاده، منصف و آگاه در میان ملت فارس و از تمامی گروههای سیاسی منتسب به این ملت میخواهد که صدای خود را علیه این تبعیض و محرومیت زبانی فرزندان ملتهای تحت ستم ملی در ایران و نشخوار جعلیات تاریخی در مدارس و علیه سیاست آسیمیلاسیون کودکان و جوانان ما، در سر آغاز سال تحصیلی که لکه ننگی بر دامان انسانیت آستانه هزاره سوم میلادی است، بلند بکنند و با محکومیت این شوونیسم ایرانی و وحشی، صف خود را از این پلشتی و تبهکاری ملی جدا بسازند!ه
ر کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمناگر این روز برای فرزندان اقلیتی در ایران نه تنها امری عادی، بلکه گام گذاشتن به مرحله ای جدید و بالاتر از زندگی انسان محسوب شده و مولد خرسندی و شادی و احساس مفید بودن در آینده کشور را در آنها برمی انگیزد، برای بخش اعظم فرزندان این مرز و بوم که جرم آنها تنها بدنیا آمدن در یک خانواده متعلق به اقلیتهای ملی است، سرآغاز مواجه شدن با هیولای شوونیسم با زبان و فرهنگی بیگانه و آغاز تلاش ابدی برای حفظ هویت ملی و زبانی خود در مقابل سیستمی آموزشی برای استحاله و نابودی هویت زبانی و ملی خود است!ه
مدارس در ایران، در اصل مسلخ گاهی است برای نابودی زبانهای ملی دیگر همبودهای انسانی متفاوت در ایران با ملت فارس. این ستم و تبعیض ملی و محرومیت اکثریت مردم ایران از زبان مادری و تحصیل و تکلم و مکاتبه با ادارات و ارگانهای دولتی، محصول تصوری از ایران یکپارچه و ناب که بنیاد آن گویا بر یک نژاد، یک زبان، یک فرهنگ و یک دین و مذهب و سر انجام در مقام برآیند انها، یک دولت برای تنها یک ملت و بدون هیچ درآمیختگی واحد جغرافیائی ایران با عنصر غیر فارس و یا همبودهای انسانی دیگر است که خود یک جعل تاریخی آشکار استکه تلاش دولتهای مرکزی در ایران تاکنون برای پالودن آن از هر"عنصر بیگانه " با فرهنگ و زبان تنها ملت حاکم باعث ببار آمدن فجایع انسانی و ملت کشی ها فراوانی شده است! اما، گوناگونی قومی، ملی و فرهنگی و زبان در آن آنقدر آشکار است که تاکنون هیچ دولتی نتوانسته است به ضرب هیچ " تاریخ زبانی و ملی" آنرا بپوشاند!ه
شکل گیری این تصور از ایرانی یکپارچه و ناب به سرآغاز قرن بیستم با پیش آمدن ضرورت تبدیل این کشور از یک امپراطوری در هم شکسته آسیائی به یک دولت – مدرن، اما با شکست انقلاب مشروطه و برقراری دولت خودکامه رضا شاهی با ایدئولوژی رسمی و دولتی پان ایرانیستی که آبشخور آن " گذشته پر افتخار ایران باستان" با در هم آمیختگی با ایدئولوژی نازیسم در آلمان و فاشسیسم در ایتالیا بود، باز میگردد. هر چند که در آغاز این قرن زبان فارسی یک زبان بسته و طبیعی و در هم شکسته آسیائی بود که نه تنها در برابر زبانهای مدرن که زبانهای علم، ادبیات، فلسفه، تکنولوژی، اقتصاد و سیاست مدرن هستند، بلکه در برابر زبان التصاقی تورکمن نیز رنگ و رونقی و توانائی مقابله با آنرا نداشته و زبانی درمانده و گنگ و بیمار بوده و هنگامیکه میخواست از قالب زبان امپراطوری گذشته فارسی زبانها، بصورت زبان ملی مدرن درآید، هیچ نویسنده بزرگی چیزی به آن نمی نوشت و فرآورده های آن چیزی بجز فرآورده های خام و تقلیدی و دینی و اسطوره ای دنیای واپس مانده نبوده است! حتی امروزه نیز با تمامی کوششهایی که در طول دهه های گذشته بر سر بازسازی و تکمیل آن با صرف هزینه های فراوان دولتی میگردد، هنوز نیز بصورت یک زبان کم توسعه جهان سومی نسبت به نیازهای علم و تکنیک و اندیشه های مدرن مانده است.ه
تسلط زبان فارسی بیاری بسیج همه جانبه دولتی بهمراه بکارگیری قهر و سرکوب و نابودی تمامی مظاهر ملی دیگر ملتهای تشکیل دهنده ایران، بنوبه خود به شکل گیری و ترویج نوعی ملی گرائی افراطی بیمارگونه در میان ملت حاکم انجامیده است. درحالیکه در سرآغاز مسلط گردانیدن این زبان بر کل ایران، درصد ایرانیانیکه به زبان فارسی تکلم میکردند نه اکثریت جامعه بلکه اقلیتی بیش نبودند و هشتاد درصد از این اقلیت فارسی زبان نیز خود بی سواد و حداقل از توانائی خواندن و نوشتن به فارسی برخوردار نبودند!ه
اما، غالب بودن نظریه پان ایرانیستی در میان تئوریسینها و نظریه پردازان ملت حاکم پیرامون مسئله ملت و هویت ملی و توضیح آن با مقوله زبان و خلاصه ساختن هویت ملی ایرانیان در زبان فارسی با برخورداری کامل از حمایت یک دولت شوونیستی و مستبد و با نادیده گرفتن واقعیت اتنیکی و پایمال ساختن حقوق ملی و انسانی دیگر ملتهای تشکیل دهنده آن، باعث ارتکاب جنایت فرهنگی تک زبانی ساختن ایران از طرف آنها شده است. لذا، اگر این دیدگاه رایج و غالب در نظریه خود مبنی بر تعریف هویت ملی و بر اساس زبان، صادق و پیگیر بوده و آنرا در مورد تمام گروههای ملی و ملیتی در واحد جغرافیائی ایران تعمیم میداد، منطقاً باید می پذیرفت که دیگر ملیتهای تشکیل دهنده ایران، بجز فارسها، هویت خاص خود را داشته و بنابه تعریف زبانی خود آنها از هویت ملی، این ملتها وارد ترکیب هویت ملی" و " ملیت ایرانی" آنها نمیگردند! شوونیسم در ایران به این واقعیت مسلم در جهان حتی تا به امروزتوجه ندارد که زبان مشترک (آنهم بصورت کاملاً اجباری و تحمیلی) تشکیل دهنده یک ملت و هویت ملی نبوده و ملت بمعنای مدرن آن قبل از هر چیز بمعنای، " رضایت و اظهار تمایل اشکار به ادامه زندگی مشترک در سرزمینی مشخص" است. بنابر این حتی اغلب همزبانهای دنیا یک ملت واحد را تشکیل نمیدهند و متقابلاً اکثر ملتهای مدرن و کشورهای موجود در جهان نیز یک زبانی نمیباشند.ه
نتیجه عملی این جنایت زبانی در ایران، چیزی بجز محرومیت غیر انسانی فرزندان ملتهای تحت ستم از هوشمندترین شاخصهای ملت خود یعنی از زبان مادری بعنوان عامل انتقال و بیان تاریخ، آداب و سنن، فرهنگ و احساسات و خواست های ملی از نسلی به نسلی دیگر بوده است. در یک واحد جغرافیائی با ضرب شمشیر و با توسل به قدرت دولتی نمیتوان به فرادستی فرهنگی و زبانی رسید. فرا دستی فرهنگی زبانها دستاورد خداوندان و آفرینندگان فرهنگ است نه زور دولت ها و نه انکار واقعیتها و نه جعل تاریخ!ز
در عقب ماندگی و توحش شوونیسم ایران نسبت به انواع خود در جهان نیز تنها کافیست که آنرا با دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی مقایسه بکنیم. در این کشوردر تمامی دوران دیرپای تسلط راسیسم برآن، هفت زبان رسمی درآن به یازده زبان فراروئیده است. یعنی شوونیسم از نوع ایرانی آن، حتی وحشی تر و درنده تر از آپارتاید در آفریقای جنوبی که زبان بردگان خود را نیز برسمیت می شناخت، میباشد!!ئ
فرزندان ملتهای تحت ستم در ایران نه تنها از زبان مادری خود کاملاً منع ومحروم شده اند، بلکه از فراگیری تاریخ ملی خود، حتی بزبان فارسی نیز محرومند! زیرا، در ایران تحت تسلط یک اقلیت ملی، تاریخنگاری تماماً ساختن و پرداختن نه تاریخ ملی، بلکه جعل آن است که با نادیده گرفتن کثرت درونی واحدهای ملی و با قربانی ساختن آنها در پای یک وحدت مکانیکی و یکپارچگی اجباری، هیچ تاریخی برای این ملتها قائل نیست. آنها در مقابل فرزندان ملتهای تحت ستم در مدارس، آئینه ای بنام تاریخ ایران قرار میدهند که همه باید تصویر گذشته ملت خود را در آن ببینند. آئینه ای که در آن همه ملتها بغیر از مهاجران " آریائی"، بازمانده ای از مهاجمان بیگانه به این فلات و یا مهاجرانی به آن بیش نیستند و نیاکان آنها نه صاحبان اصلی این فلات و نه بر پای کنندگان بزرگترین تمدنهای باستانی و کهن در آن، بلکه " انیرانی" بوده اند که " ایرانیها" یعنی پاکان برای غلبه بر این ناپاکان حماسه ها آفریده اند و تمدنهایی بر پا داشته اند!!ر
تاریخنگاری شوونیستی، بیش از آنکه شرح واقعیت های تاریخی باشد، بیان احساسات و آرزوهای یک شوونیسم عقب مانده و وحشی است که هیچگونه تطابقی و یا تشابهی با واقعیتهای تاریخی ندارد!ر
کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن، از تمامی انسانهای آزاده، منصف و آگاه در میان ملت فارس و از تمامی گروههای سیاسی منتسب به این ملت میخواهد که صدای خود را علیه این تبعیض و محرومیت زبانی فرزندان ملتهای تحت ستم ملی در ایران و نشخوار جعلیات تاریخی در مدارس و علیه سیاست آسیمیلاسیون کودکان و جوانان ما، در سر آغاز سال تحصیلی که لکه ننگی بر دامان انسانیت آستانه هزاره سوم میلادی است، بلند بکنند و با محکومیت این شوونیسم ایرانی و وحشی، صف خود را از این پلشتی و تبهکاری ملی جدا بسازند!ه
دوشنبه 16 شهریور- 7 سپتامبر 2009
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar