خانیسیم در آستانه هزاره سوم
تقسیم سرزمین واحد ملت تورکمن، بنابه قرارداد نه فصلی مورخ 29 محرم 1299 هجری شمسی برابر با نهم دسامبر سال 1881 میلادی موسوم به "آخال" با امضای میرزاسعید خان مؤتمن- الملک وزیر خارجه ایران و ایوان زینوویف، وزیرمختار و ایلچی مخصوص روسیه تزاری، بدون حضور نمایندگان ملت تورکمن، بدو قسمت شمالی و جنوبی از "خلیج حسنقـلی" از سواحل دریای خزر تا "قلعه بابادورماز"، در غربی ترین نقطه آن و به مستعمره کشانیدن این سرزمین از طرف دولتین وقت ایران و روسیه، بزرگترین تراژدی انسانی و ملی در تاریخ این ملت بوده است.ر
استقلال قسمت شمالی این سرزمین بالاخره در بیست و هفتم اکتبر سال 1991 میلادی بدنبال فروپاشی شوروی، بزرگترین شانس تاریخی ملت تورکمن بطورعام برای برپائی دولت مستقل خود در بخش بزرگی از سرزمین تاریخی و ملی آن بوده است. این رویداد تاریخی میتوانست نقطه آغازی برای بدر آمدن بخش بزرگی از ملت تورکمن از پشت دیوار آهنین استبداد و دیکتاتوری و پای گذاشتن از کلینیالیسم به دنیای برابر حقوقی خود با جوامع آزاد و همگرائی با جهان و در دستیابی به نرُمهای استاندار بین المللی زندگی امروزه بشری و شاهد رشد ملزومات دمکراسی از طرف تمامی تورکمنهای جهان باشد.ر
اما این انتظار بزرگ مردم تورکمن از این رویداد بزرگ تاریخی با برخورد آن با مانع پابرجائی و مقاومت قدرت و روبنای سیاسی سابق در این جمهوری که از طرف حزب کمونیست و دبیر اول آن، آقای نیازوف کاملا قبضه شده و حتی در غیاب متروپل تعیین کننده آن این ساختار سیاسی برای پاسداری از کلنی خود در تورکمنستان، توانسته بود با تغییراتی جزئی و سطحی حاکمیت مطلقه و قدرقدرتی خود را با دوران بعداز فروپاشی شوروی نیز تطبیق نماید، نتوانست از آرزو و خوشبینی نسبت به آینده بعداز شوروی فراتر برود. جامعه تورکمن باز نه تنها با شوروی کوچکتر شده ای با همان حاکمیت مطلقه و با همان استبداد و دیکتاتوری و با همان تنها حاکمیت دولتی بر تمامی حیات و شئونات اقتصادی و سیاسی خود روبرو گردید، بلکه در زمینه هایی با عقب گردهایی نسبت بدوران اتحاد جماهیر شوروی نیز مواجه گردید!ر
با مرگ آقای نیازوف، بعنوان اولین رئیس جمهور کشور مستقل تورکمنستان از سال 1991 و آخرین رئیس جمهور مادام العمر این کشور تا سپتامبر سال 2006 و تداوم و عدم تغییر بنیادین در حاکمیت برجای ماده از آن از طرف جانشینان او بعداز گذشت بیش از یکسال از مرگ وی، بحق این نگرانی در میان روشنفکران این کشور و تمامی روشنفکران و ترقیخواهان تورکمن در خارج از این جمهوری، بویژه در میان اعضاء و هواداران کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن ایران در تورکمنستان جنوبی که آرزویی بجز آغاز حرکت جانشینان آقای نیازوف برای زدودن موانعی که در دوره زمامداری طولانی وی در راه رشد ملزومات دمکراسی در این جامعه در جهت دورتر ساختن هرچه بیشتر جامعه از استانداردهای بین المللی زندگی بشریت امروزه نهاده است ندارند، برانگیخته است که آیا سیستم حکومت فردی و مطلقه وی به حکومتی دمکراتیک و از شیوه خان سالاری قرون وسطایی به شیوه مردم سالاری مدرن تغییر خواهد یافت؟ یا با تعدیلاتی اندک نه بنام وی، بلکه بنامی دیگر و در شکلی دیگر همچنان تداوم خواهد یافت؟ و در صورت تداوم این شیوه حکومتی و پابرجائی روبنا و زیربنای نظام گذشته در این جمهوری، آینده این کشور و ملت آن با چه مخاطراتی مواجه خواهد گردید؟
مسلماَ پاسخگویی به این سئوالات که مستقیما به سرنوشت برادران ما در آنسوی مرز و بطور غیرمستقیم به سرنوشت تمامی تورکمنها در سرتاسر جهان بستگی دارد، در گرو داشتن یک تحلیلی علمی و جامعه شناسانه از روند مدارج طی شده از طرف آقای نیازوف تا رسیدن به اوج قدرت و شناخت از متدلوژی وی در پایه گذاری یکی از مستبدترین نوع حکومتهای خودکامه در جهان امروز، رهیابی بر علل عینی و ذهنی این دیکتاتوری سنگین در حساسترین برهه از تاریخ این کشور و بالاخره در گرو "خصلت شناسی" دولتی که آقای نیازوف بدنبال استقلال تورکمنستان و در آستانه ورود این کشور به هزاره سوم میلادی بنیان گذاشته است، میباشد. زیرا، این امر ما را از یکسو، در ارزیابی نسبت به درجه تغییرپذیری و یا مقاومت و جان سختی دولت برجای مانده از وی در برابرخواست حرکت جامعه در مسیر دگرگونیهای بنیادین، اهمیت ویژه ای خواهد داشت. از سوی دیگر، بدون شناخت از خصلت یک نظام سیاسی نمیتوان سیاستی اصولی در برابر آن اتخاذ کرده و برای جامعه مفروض راه حلهای علمی و منطقی برای برون رفت از بحران فراگیر آن ارائه نمود. نوشتار زیر تلاشی است در جهت پاشخگویی به این سئوالات و به این نگرانی ها از آینده اولین دولت مستقل ملی تورکمنها درجهان!ر
اما این انتظار بزرگ مردم تورکمن از این رویداد بزرگ تاریخی با برخورد آن با مانع پابرجائی و مقاومت قدرت و روبنای سیاسی سابق در این جمهوری که از طرف حزب کمونیست و دبیر اول آن، آقای نیازوف کاملا قبضه شده و حتی در غیاب متروپل تعیین کننده آن این ساختار سیاسی برای پاسداری از کلنی خود در تورکمنستان، توانسته بود با تغییراتی جزئی و سطحی حاکمیت مطلقه و قدرقدرتی خود را با دوران بعداز فروپاشی شوروی نیز تطبیق نماید، نتوانست از آرزو و خوشبینی نسبت به آینده بعداز شوروی فراتر برود. جامعه تورکمن باز نه تنها با شوروی کوچکتر شده ای با همان حاکمیت مطلقه و با همان استبداد و دیکتاتوری و با همان تنها حاکمیت دولتی بر تمامی حیات و شئونات اقتصادی و سیاسی خود روبرو گردید، بلکه در زمینه هایی با عقب گردهایی نسبت بدوران اتحاد جماهیر شوروی نیز مواجه گردید!ر
با مرگ آقای نیازوف، بعنوان اولین رئیس جمهور کشور مستقل تورکمنستان از سال 1991 و آخرین رئیس جمهور مادام العمر این کشور تا سپتامبر سال 2006 و تداوم و عدم تغییر بنیادین در حاکمیت برجای ماده از آن از طرف جانشینان او بعداز گذشت بیش از یکسال از مرگ وی، بحق این نگرانی در میان روشنفکران این کشور و تمامی روشنفکران و ترقیخواهان تورکمن در خارج از این جمهوری، بویژه در میان اعضاء و هواداران کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن ایران در تورکمنستان جنوبی که آرزویی بجز آغاز حرکت جانشینان آقای نیازوف برای زدودن موانعی که در دوره زمامداری طولانی وی در راه رشد ملزومات دمکراسی در این جامعه در جهت دورتر ساختن هرچه بیشتر جامعه از استانداردهای بین المللی زندگی بشریت امروزه نهاده است ندارند، برانگیخته است که آیا سیستم حکومت فردی و مطلقه وی به حکومتی دمکراتیک و از شیوه خان سالاری قرون وسطایی به شیوه مردم سالاری مدرن تغییر خواهد یافت؟ یا با تعدیلاتی اندک نه بنام وی، بلکه بنامی دیگر و در شکلی دیگر همچنان تداوم خواهد یافت؟ و در صورت تداوم این شیوه حکومتی و پابرجائی روبنا و زیربنای نظام گذشته در این جمهوری، آینده این کشور و ملت آن با چه مخاطراتی مواجه خواهد گردید؟
مسلماَ پاسخگویی به این سئوالات که مستقیما به سرنوشت برادران ما در آنسوی مرز و بطور غیرمستقیم به سرنوشت تمامی تورکمنها در سرتاسر جهان بستگی دارد، در گرو داشتن یک تحلیلی علمی و جامعه شناسانه از روند مدارج طی شده از طرف آقای نیازوف تا رسیدن به اوج قدرت و شناخت از متدلوژی وی در پایه گذاری یکی از مستبدترین نوع حکومتهای خودکامه در جهان امروز، رهیابی بر علل عینی و ذهنی این دیکتاتوری سنگین در حساسترین برهه از تاریخ این کشور و بالاخره در گرو "خصلت شناسی" دولتی که آقای نیازوف بدنبال استقلال تورکمنستان و در آستانه ورود این کشور به هزاره سوم میلادی بنیان گذاشته است، میباشد. زیرا، این امر ما را از یکسو، در ارزیابی نسبت به درجه تغییرپذیری و یا مقاومت و جان سختی دولت برجای مانده از وی در برابرخواست حرکت جامعه در مسیر دگرگونیهای بنیادین، اهمیت ویژه ای خواهد داشت. از سوی دیگر، بدون شناخت از خصلت یک نظام سیاسی نمیتوان سیاستی اصولی در برابر آن اتخاذ کرده و برای جامعه مفروض راه حلهای علمی و منطقی برای برون رفت از بحران فراگیر آن ارائه نمود. نوشتار زیر تلاشی است در جهت پاشخگویی به این سئوالات و به این نگرانی ها از آینده اولین دولت مستقل ملی تورکمنها درجهان!ر
********
پا بپای تعمیق، گسترش و تحکیم قدرت حزبی که با شعار آزادی ملتهای مستعمراتی روسیه تزاری از، " زندان خلقها" و با ادعای واگذاری حق تعیین سرنوشت بنابه طبیعت خویش برای تمامی "مسلمانان خاور"، "انقلاب دوران ساز اکتبر"، را بثمر رسانیده بود، این شعارها و این ادعاها نیز در این مستعمرات کهن و کلنی های جدید رنگ باخته و زندان نوینی برای این ملتها برپا گردید!ر
تورکمنستان که بعنوان تنها جمهوری ای که با شرط حفظ حق جدائی از اتحاد جماهیر شوروی به عضویت "برابر حقوق" آن در اکتبر سال 1924، درآمده بود، به وضعیتی وخیم تر از دیگر جمهوری های آسیای میانهء این امپراطوری دچار گردید. طبق اهداف نو استعماری رهبران انقلاب اکتبر، در مناطق ملی تحت اشغال امپراطوری جدید آنها، هر آنچه که نمادی از استقلال و هویت ملی دربرداشت باید بنام سنتهای کهنه و عقب ماده و متعلق به طبقات ارتجاعی بنابودی سپرده میشدند. تا جامعه یکدست بی طبقه توده وار مورد نظر آنها بنام "انسانهای طراز نوین" بدون هویت ملی و بنام "انسان شوروی" آفریده شود! فدرالیسم خلق شده در این امپراطوری و ظاهرا برمبنای استقلال ارضی و ملی، اما براساس موازین تشکیلاتی سانترالیسم- دمکراتیک تنها حزب حاکم بر این کشور که حاکمیت مطلق آن تا ابد طبق ماده ششم قانون اساسی جدید رهبری آن تضمین شده بود و بر اساس دیکتاتوری پرولتاریا، نمیتوانست هیچگونه رابطه ای با فدرالیسم دمکراتیک که از یکسو ناظر بر تقسیم قدرت و از سوی دیگر ناظر بر تحدید قدرت مرکزی میباشد وفلسفه وجودی آن بر وحدت در کثرت و پلورالیسم سیاسی و ملی دولتهای مشترک المنافع در یک واحد جغرافیائی قرار دارد داشته باشد.ر
طبیعتاَ راه استقرار این فدرالیسم ضد دمکراتیک و ناظر بر حاکمیت یک حزب و یک ایدئولوژی با تمرکزگرایی شدید در سیستم اقتصادی-اجتماعی که در نهایت بر حاکمیت یک ملت و یک زبان (ولیکا روس= روس بزرگ) منتهی میگردید، باید براساس نفی اراده آزادانه ملتهای تحت ستم در اینکشور در پذیرش آن و بر اساس اعمال سلطه و سرکوب، اجبار و تحمیق و فریب هموار میگردید که خود تاریخی خونین دارد. تاریخی که در آن در تورکمنستان شمالی، هرگونه اندیشه و ایده استقلال و حاملان و مبلغین هویت ملی با توسل به هر وسیلهء ممکن از بین برده شدند و در خود خاطره ننگ همکاری، "سفیدها و سرخ ها" برای دستگیری و تیرباران "عزیز حان ها"، فاجعه شکست و عقب نشینی قهرمان استقلال علیه استعمارگران سفید و سرخ در سال 1928 چون جنید خان و تصفیه خونین نسلی از روشنفکران و رهبران سیاسی تورکمن و اعدام و نابودی بدون محاکمه تمامی رهبران باقی مانده از انقلاب اکتبر و اعدام اولین دبیرکل حزب کمونیست و اولین رئیس جمهور آن در سال 1938 در زمان استالین وترور دبیر اولی دیگر چون حیوه لی بابایف در 30 اگوست سال 1941 و تصفیه ها و برکناریهای توهین آمیز شخصیتهایی ملی گرا چون شاجا باتیروف از دبیر اولی حزبی که وی آنرا در بحرانی ترین دوران حیات ملت تورکمن، طی جنگ جهانی دوم و در دوره فاجعه زلزله عشق آباد، رهبری کرده بود و صدها جنایت دیگر را در خود تا ابد زنده نگه داشته است.ر
اما، از ورای این تاریخ دردناک برای ملت تورکمن، معیارهایی ثابت تا روی کار آمدن برژنف در سال 1964، برای سردمداران کرملین در انتصاب دبیر اول برای حزب کمونیست تورکمنیستان، در کنار انتصاب همیشگی معاون اول اجرائی این حزب از طرف مسکو و با ملیت ثابت روس، کاملا شکل میگیرد:ر
اولین معیار، عدم تعلق کاندیدای مورد نظر برای انتصاب دبیر اولی حزب کمونیست در این جمهوری، به یک خانواده بزرگ و ریشه دار و با نفوذ در میان تورکمنها و ترجیحاَ تعلق فرد مورد نظر به یک خانواده گمنام و کوچک، بدون اصل و نسب مشخص و بویژه بدون هرگونه خویشاوندی نسبی و سببی به افرادیکه در زمان اشغال سفیدها و سرخ ها از طرف حکومت مرکزی روسیه به قهرمانان و یا مبارزان بنام استقلال معروف شده بودند.ر
دوم، اثبات وابستگی کامل ایدئولوژیک کاندیدای مورد نظر به ایدئولوژی دولتی حاکم و سرسپردگی بی چون و چرای وی به تنها حزب حاکم و دارا بودن پروندهء کاملی از گسستگی خود با خودآگاهی ملی، تحت عنوان "ملت گرایی ارتجاعی" و آمادگی برای فداساختن آن در پای "انترناسیونالیسم پرولتری" و یا به بیان دقیقتر انترناسیونالیسم ر"ولیکا روس"!ر
سومین معیار و یا در اصل یکی از مهمترین معیارها، کاندیدای مورد نظر برای انتصاب به دبیر کلی نمی بایستی از سطح شعور سیاسی و علمی بالایی برخوردار می بود، تا مبادا دستورات و سیاستهای کرملین را در این جمهوری به زیر سئوال بکشاند و از سوی دیگر نیز وی نمی -بایستی آنقدر ناتوانی فکری داشته باشد که نتواند در اجرای موبه موی اوامر و سیاستهای مرکز و یا از اداره امور روزمره این جمهوری باز بماند!ر
انتصاب آقای محمد نظرغافوروف در سال 1968، به دبیر اولی حزب کمونیست تورکمنستان، بعنوان فردی از یک خانواده کوچک و گمنام و با هیچگونه نسبتی با قهرمانان استقلال این جمهوری در گذشته و تنها بعنوان یک فرد متخصص و تکنوکرات و نه فردی سیاسی و ملی گرا، نقطه عطفی در انطباق و جا افتادن معیارهای مسکو در این جمهوری، بعداز آنهمه تصفیه های خونین و تغییر و تحولات پرتلاطم در تورکمنستان بوده است. با تمامی این تفاصیل آقای غافوروف، بعنوان دبیر اول حزب حاکم بر تورکمنستان در هفده سال تمام، خصائل والائی چون مردمداری، سادگی و بی پیرایگی، عدم سوء استفاده از قدرت برای اعمال حاکمیت فردی و مطلقه خود در حزب و جامعه و سوء استفاده مالی از قدرت نداشته و تلاش وافری برای وارد ساختن اندیشه های علمی در حیات اجتماعی و اقتصادی این جمهوری داشته است که جانشین وی، آقای نیازوف فاقد تمامی این خصائل نیکو بوده است!ر
با آغاز گلاسنوست و پروسترویکای گارباچوف نیز، این معیارهای جا افتاده بعنوان یک اصل تغییرناپذیر در انتصاب دبیر اول حزب برای جمهوریهای آسیای میانه، بدون هرگونه تغییر همچنان بقوت خود باقی مانده بود. از سوی دیگر، طبق سنت سیاسی جا افتاده و مرسوم در شوروی سابق، با روی کار آمدن دبیر کل جدید باید تمامی دایره پیرامونی دبیر اول سابق، از جمله دبیران اول احزاب کمونیست جمهوریهای پانزده گانهء آن نیز تغییر و جای خود را به حلقه ای از وفاداران به دبیرکل جدید باید میدادند. در جمهوری تورکمنستان نیز طبق این سنت، دبیر اول حزب کمونیست آن، آقای غافوروف نیز با روی کار آمدن گارباچوف باید جای خود را به شخص مورد حمایت پولیت بیروی جدید و موردپسند دبیرکل جدید آن میداد!ر
در مقطع سال 1985، جهت این جابجائی ازجمله کسانیکه تمامی معیارهای جا افتاده در انتصاب دبیر اول برای جمهوری تورکمنستان را از طرف مسکو یکجا دارا بود، آقای نیازوف بودند. زیرا، وی نه تنها به یک خانواده کوچک، بلکه بعلت از دست دادن والدین خود در کودکی (پدر در جنگ جهانی دوم و مادر بهمراه دو برادر خود در تراژدی زلزله عشق آباد سال 1948) تربیت یافته پرورشگاه و از اصل و نسب گمنامی نیز برخوردار بود و هیچ نسبتی با شخصیتهای تاریخی ملی گرا در این جمهوری نداشت. وی، از لحاظ معیارهای دیگر نیز از نخبگان سیاسی یا فرهنگی و علمی جامعه و بدور از هرگونه اتوریتهء مردمی و یا وجهه ای ملی در میان مردم این جمهوری، به روشنفکران و تحصیل کردگان متوسط الفکر جامعه تورکمن مربوط میشد! اما، دارا بودن معیارهای فوق بتنهایی برای عروج به رأس هرم قدرت در این جمهوری کافی نبوده و دو شرط دیگر لازم و ملزوم تصدی چنین مقامی بوده است. زیرا، در این جمهوری، در داخل حزب کمونیست آن که دیگر از دهه ها قبل به تنها منبع توزیع قدرت و ثروت در جامعه مبدل شده بود، چه بسا ده ها و شاید صدها نفر حائز معیارهای موردنظر پولیت بورو در مسکو برای احراز این مقام که همیشه موضوع کشمکش ها، باند بازیها و رقابتهای درونی حزب در این جمهوری بود، وجود داشتند. بنابراین کاندیدای مورد نظر باید، اول، تایئد و رضایت کامل کمیته مرکزی حزب کمونیست تورکمنستان، بویژه دبیران محلی را دارا بوده و مهمتر از همه، گذشتن از غربال بسیار ریز سازمان امنیت مسکو و شعبه محلی آن در این جمهوری و برآورده ساختن امیال تک تک اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست تورکمنستان و اثبات وفاداری بی چون و چرای خود با جبه سائی و چاپلوسی بدرگاه قدرت منطقه ای را نیز باید بهمراه داشته باشد.ر
در آندوره در تمامی این عرصه ها نیز آقای نیازوف در لایه میانی و بالایی حزب، زبانزد همه بوده و با دور زدن غافوروف که دیگر دوران حاکمیت وی بعداز درگذشت برژنف روبه افول بود، هم سفره و محرم "آسرتچوف" یهودی الاصل، بعنوان دبیردوم حزب کمونیست تورکمنستان انتصابی از طرف مسکو، با مسئولیت دبیر اجرائی کمیته مرکزی تورکمنستان و در اصل همه کاره این حزب در این جمهوری و "بوُ- وا" رئیس انتصابی کا.گ.ب، از طرف مسکو بودند!ر
دومین شرط نیز داشتن روابط ویژه با افرادی با نفوذ در دستگاه مرکزی حزب در خود مسکو بود که آقای نیازوف با داشتن همسری یهودی الاصل، "موزا- نیکلایوونا" و با وجود برادر پرنفوذ وی در کمیته مرکزی حزب در مرکز که عهده دار گزینش و جابجائی کادرهای حزبی در مرکز بوده و با یدک کشیدن دوستی با دیگرعناصر منصوب شده از طرف مسکو در خود این جمهوری، این روابط ویژه نیز، خودبخود از مدتها قبل برقرار شده بود!ر
بنابراین، راه صعود آقای نیازوف تا قله قدرت در جمهوری سوسیالیستی تورکمنستان، بسرعت از ریاست سندیکای کارگران برق شهرک "بوزمؤیئن"، تا عضویت در کمیته حزبی پایتخت و صعود به دبیر اولی این کمیته و ارتقاء به پست انتصابی شهرداری پایتخت و از عضویت کمیته مرکزی و شورای وزرا تا دبیر اولی حزب کمونیست تورکمنستان در اواخر سال 1985، بعداز گذرانیدن دوره ای هشت ماهه در جنب کمیته مرکزی حزب کمونیست در مسکو در زمان گارباچوف و ظاهرا طبق سیاست "جوانگری حزب"، در 45 سالگی وی فراهم گردید!ر
از اواخر سال 1985 تا سال 1990، دوره دبیر اولی آقای نیازوف بعنوان آخرین دبیر اول حزب کمونیست در این جمهوری، بدون سرو صدا و با همان سیاست بسط و حفظ اتوریتهء مطلق حزب کمونیست در جامعه سپری گردیده و تنها رویداد مهم در ایندوره را میتوان پیشبرد ناقص سیاست اقتصاد کئوپراتیوی گارباچوف در رشته خدمات و اجازه صدور گشایش مراکز تولیدی کوچک به بخش خصوصی، تحت کنترل شدید دولت و ایجاد رستورانها و کافه های کوچک و مهمتر از همه ویران سازی مزارع انگور، بدنبال صدور حکم "سوخوی زاکون" گارباچوف، مبنی برمبارزه با افراط در مشروب خواری و بسته شدن تعدادی کارخانه های مشروب سازی در این جمهوری دانست!ر
در آندوره با وجود قدرقدرتی حزب کمونیست شوروی در جمهوری تورکمنستان و با وجود افرادی سابقه دار و پرنفوذ در کمیته مرکزی حزب در خود این جمهوری که بسیاری از آنها راه دبیر اولی آقای نیازوف را هموار ساخته بودند، وی نمیتوانست در سطح این جمهوری شخصیت مستبدانه و کیش فردپرستانه خود را کاملا بروز داده و حاکمیت حزب را به حاکمیت مطلقه فردی خود تغییر بدهد!ر
در آخرین سال حیات حزب کمونیست شوروی در سالهای 91-1990، آقای نیازوف بدون هیچگونه تجزیه و تحلیل از اوضاع جدید و با عدم آگاهی از فرارسیدن تغییر و تحولاتی دورانساز در جهان، بالاخص در شوروی سابق، با تمام نیرو و با خلوص نیت در خدمت به حزب کمونیست شوروی، باقی مانده و مصرانه خواهان پابرجائی وضعیت به سیاق سابق بوده و هرگونه تغییر و تحولی در سیستم اجتماعی و اقتصادی و جغرافیای سیاسی شوروی را غیرقابل تحمل دانستند! وی در این راستا، چندین بار علنا از طریق رسانه های گروهی جمهوری تورکمنستان، رهبران جمهوریهای پری بالتیک (استونی، لیتوانی، لاتویا) را بخاطر تمایلات جدائی خواهانهء آنها مستقیما مورد حمله قرار داده و با پافشاری بر تجزیه ناپذیر بودن شوروی، سیاستی سرکوبگرانه در مقابل نیروهایی که خواهان استقلال بیشتر از شوروی سابق و دمکراتیزه شدن فضای سیاسی در جمهوری تورکمنستان بودند، در پیش گرفت.ر
در شوروی سابق، تمامی دبیران اول احزاب کمونیست جمهوریهای پانزده گانه آن در عین حال عضو کمیته مرکزی سیصد نفره حزب کمونیست شوروی بودند نیز محسوب میشدند. آقای نیازوف نیز بعداز ارتقاء به دبیر اولی حزب کمونیست تورکمنستان به ترکیب این کمیته وارد شده بود. اما، بقول آخرین دبیر اول حزب کمونیست اوکرایئن و اولین ریئس جمهور این کشور بدنبال استقلال آن آقای لئونید کراوچوک وی یکی از گوشه گیرترین و ساکت ترین عضو این کمیته معروف بوده و در مورد هیچ مسئله ای ابراز نظر نمیکرد. بهمین دلیل نیز کسی با نظرات وی در درون کمیته مرکزی آشنایی نداشت. وی تنها موقعیکه مبارزه دو قطب متضاد در درون کمیته مرکزی به رهبری گارباچف و یلتسین به اوج رسیده بود، آقای نیازوف با قرارگرفتن در کنار گارباچوف برله یلتسین، از خاموشی طولانی در درون کمیته مرکزی بیرون آمده و در جلساتی که گارباچوف از "اصلاح ناپذیری" یلتسین گلایه میکرد، وی چندین بار خواستار تبعید یلتسین به تورکمنستان و "وسپیتات"، یعنی تربیت و اصلاح وی بوسیله خود در این جمهوری گردیده بود! تا جایئکه بعداز فروپاشی شوروی و با بقدرت رسیدن یلتسین در روسیه، وی نیازوف را در آندوره به کنایه "وسپیتاتل" یعنی مربی و تربیت کننده خطاب میکرد!ر
آقای نیازوف با برپائی رفراندومی در هنگامه فروپاشی شوروی سابق نیز و با به رخ کشیدن رأی نود و شش درصدی ساختگی خود از آن، مبنی بر تمایل اکثریت مردم تورکمن بر عدم جدائی از شوروی، تا آخرین لحظه فروپاشی این امپراطوری نظامی ایدئولوژیک، با تمام وجود در خدمت آن باقی مانده و از جمله رهبران شوروی بود که تا آخر به آن وفادار مانده بودند!ر
کودتایی که در تاریخ 19 آگوست سال 1991 بعنوان آخرین تلاش نیروهای محافظه کار برای جلوگیری از فروپاشی شوروی در مسکو صورت گرفته بود، برای محافظه کاران تورکمن و در رأس آن آقای نیازوف نیز آخرین امید برای حفظ امپراطوری شوروی محسوب میشد. هرچند که در دوره عمر کوتاه سه روزه حاکمیت این کودتاگران در مسکو، حزب کمونیست تورکمنستان از طرفداری علنی از این کودتا خودداری ورزیده و سیاست سکوت و انتظار در مقابل آن اختیار کرده بود، اما بنابر اظهار کارمندان اداره پست و تلگراف عشق آباد، در طی این سه روز سیصد تلگراف به طرفداری و در حمایت از کودتاگران از طرف مقامات بلندپایهء حزبی و دولتی تورکمنستان به مسکو مخابره شده بود!ر
با شکست کودتا در مسکو، آقای نیازوف و هیئت دولتی و حزبی تورکمنستان و وکلای مجلس شوروی از این جمهوری، جهت تعییت تکلیف نهائی سرنوشت امپراطوری شوروی به مسکو فراخوانده میشوند و با اینکه تا آنموقع جمهوریهای "پری بالتیک" و سه عضو اصلی و پرقدرت و تعیین کننده سرنوشت شوروی، روسیه، بلاروس و اوکرایئن در جلسه ای در کیف، سرنوشت محتوم این امپراطوری را رقم زده بودند، اما در جلسه تاریخی دومای شوروی، این فروپاشی رسمیت یافته و از طرف تمامی جمهوریهای پانزده گانه شوروی سابق بر آن مهر تأیئد گذاشته شد. ولی، با این وجود، آقای نیازوف و هیئت همراه وی با ناباوری از این امر، هنوز در انتظار محو شدن کابوس وحشتناک فروپاشی شوروی برای خود، در مسکو به انتظار مانده بودند! تا اینکه مدیریت هتل مسکو، هتل محل اقامت آنها، بعد از سه روز از فروپاشی شوروی بنایه اظهار یکی از اعضای هیئت تورکمنستان در آن زمان، با ممانعت از ورود این هیئت به هتل اعلام می دارد که دیگر چون شوروی ای وجود ندارد که هزینه اقامت این هیئت دولتی و حزبی دیگر جمهوریها را بپردازد، آنها معذور از راه دادن آنها به هتل هستند!ر
این اتفاق به ظاهر ساده، اما نامطبوع، در اصل تفهیم نهایی سرآغاز دوره ای جدید در سرنوشت ملت تورکمن به کسانی بوده استکه تا آنموقع نمایندگی سیاسی آنرا در مسکوو در خود این جمهوری یدک میکشیدند! بدنبال آن، آقای نیازوف بغیر از بازگشت به تورکمنستان و اعلان رسمی استقلالی که علیرغم میل و مقاومت او و دستگاه حزبی و دولتی وی، بعنوان یک شانس تاریخی برای ملت تورکمن با فروپاشی شوروی عملا بوقوع پیوسته بود، بعنوان آخرین جمهوری از جمهوریهای پانزده گانه اتحاد جماهیر شوروی سابق،چاره ای دیگر نداشت.ر
تورکمنستان که بعنوان تنها جمهوری ای که با شرط حفظ حق جدائی از اتحاد جماهیر شوروی به عضویت "برابر حقوق" آن در اکتبر سال 1924، درآمده بود، به وضعیتی وخیم تر از دیگر جمهوری های آسیای میانهء این امپراطوری دچار گردید. طبق اهداف نو استعماری رهبران انقلاب اکتبر، در مناطق ملی تحت اشغال امپراطوری جدید آنها، هر آنچه که نمادی از استقلال و هویت ملی دربرداشت باید بنام سنتهای کهنه و عقب ماده و متعلق به طبقات ارتجاعی بنابودی سپرده میشدند. تا جامعه یکدست بی طبقه توده وار مورد نظر آنها بنام "انسانهای طراز نوین" بدون هویت ملی و بنام "انسان شوروی" آفریده شود! فدرالیسم خلق شده در این امپراطوری و ظاهرا برمبنای استقلال ارضی و ملی، اما براساس موازین تشکیلاتی سانترالیسم- دمکراتیک تنها حزب حاکم بر این کشور که حاکمیت مطلق آن تا ابد طبق ماده ششم قانون اساسی جدید رهبری آن تضمین شده بود و بر اساس دیکتاتوری پرولتاریا، نمیتوانست هیچگونه رابطه ای با فدرالیسم دمکراتیک که از یکسو ناظر بر تقسیم قدرت و از سوی دیگر ناظر بر تحدید قدرت مرکزی میباشد وفلسفه وجودی آن بر وحدت در کثرت و پلورالیسم سیاسی و ملی دولتهای مشترک المنافع در یک واحد جغرافیائی قرار دارد داشته باشد.ر
طبیعتاَ راه استقرار این فدرالیسم ضد دمکراتیک و ناظر بر حاکمیت یک حزب و یک ایدئولوژی با تمرکزگرایی شدید در سیستم اقتصادی-اجتماعی که در نهایت بر حاکمیت یک ملت و یک زبان (ولیکا روس= روس بزرگ) منتهی میگردید، باید براساس نفی اراده آزادانه ملتهای تحت ستم در اینکشور در پذیرش آن و بر اساس اعمال سلطه و سرکوب، اجبار و تحمیق و فریب هموار میگردید که خود تاریخی خونین دارد. تاریخی که در آن در تورکمنستان شمالی، هرگونه اندیشه و ایده استقلال و حاملان و مبلغین هویت ملی با توسل به هر وسیلهء ممکن از بین برده شدند و در خود خاطره ننگ همکاری، "سفیدها و سرخ ها" برای دستگیری و تیرباران "عزیز حان ها"، فاجعه شکست و عقب نشینی قهرمان استقلال علیه استعمارگران سفید و سرخ در سال 1928 چون جنید خان و تصفیه خونین نسلی از روشنفکران و رهبران سیاسی تورکمن و اعدام و نابودی بدون محاکمه تمامی رهبران باقی مانده از انقلاب اکتبر و اعدام اولین دبیرکل حزب کمونیست و اولین رئیس جمهور آن در سال 1938 در زمان استالین وترور دبیر اولی دیگر چون حیوه لی بابایف در 30 اگوست سال 1941 و تصفیه ها و برکناریهای توهین آمیز شخصیتهایی ملی گرا چون شاجا باتیروف از دبیر اولی حزبی که وی آنرا در بحرانی ترین دوران حیات ملت تورکمن، طی جنگ جهانی دوم و در دوره فاجعه زلزله عشق آباد، رهبری کرده بود و صدها جنایت دیگر را در خود تا ابد زنده نگه داشته است.ر
اما، از ورای این تاریخ دردناک برای ملت تورکمن، معیارهایی ثابت تا روی کار آمدن برژنف در سال 1964، برای سردمداران کرملین در انتصاب دبیر اول برای حزب کمونیست تورکمنیستان، در کنار انتصاب همیشگی معاون اول اجرائی این حزب از طرف مسکو و با ملیت ثابت روس، کاملا شکل میگیرد:ر
اولین معیار، عدم تعلق کاندیدای مورد نظر برای انتصاب دبیر اولی حزب کمونیست در این جمهوری، به یک خانواده بزرگ و ریشه دار و با نفوذ در میان تورکمنها و ترجیحاَ تعلق فرد مورد نظر به یک خانواده گمنام و کوچک، بدون اصل و نسب مشخص و بویژه بدون هرگونه خویشاوندی نسبی و سببی به افرادیکه در زمان اشغال سفیدها و سرخ ها از طرف حکومت مرکزی روسیه به قهرمانان و یا مبارزان بنام استقلال معروف شده بودند.ر
دوم، اثبات وابستگی کامل ایدئولوژیک کاندیدای مورد نظر به ایدئولوژی دولتی حاکم و سرسپردگی بی چون و چرای وی به تنها حزب حاکم و دارا بودن پروندهء کاملی از گسستگی خود با خودآگاهی ملی، تحت عنوان "ملت گرایی ارتجاعی" و آمادگی برای فداساختن آن در پای "انترناسیونالیسم پرولتری" و یا به بیان دقیقتر انترناسیونالیسم ر"ولیکا روس"!ر
سومین معیار و یا در اصل یکی از مهمترین معیارها، کاندیدای مورد نظر برای انتصاب به دبیر کلی نمی بایستی از سطح شعور سیاسی و علمی بالایی برخوردار می بود، تا مبادا دستورات و سیاستهای کرملین را در این جمهوری به زیر سئوال بکشاند و از سوی دیگر نیز وی نمی -بایستی آنقدر ناتوانی فکری داشته باشد که نتواند در اجرای موبه موی اوامر و سیاستهای مرکز و یا از اداره امور روزمره این جمهوری باز بماند!ر
انتصاب آقای محمد نظرغافوروف در سال 1968، به دبیر اولی حزب کمونیست تورکمنستان، بعنوان فردی از یک خانواده کوچک و گمنام و با هیچگونه نسبتی با قهرمانان استقلال این جمهوری در گذشته و تنها بعنوان یک فرد متخصص و تکنوکرات و نه فردی سیاسی و ملی گرا، نقطه عطفی در انطباق و جا افتادن معیارهای مسکو در این جمهوری، بعداز آنهمه تصفیه های خونین و تغییر و تحولات پرتلاطم در تورکمنستان بوده است. با تمامی این تفاصیل آقای غافوروف، بعنوان دبیر اول حزب حاکم بر تورکمنستان در هفده سال تمام، خصائل والائی چون مردمداری، سادگی و بی پیرایگی، عدم سوء استفاده از قدرت برای اعمال حاکمیت فردی و مطلقه خود در حزب و جامعه و سوء استفاده مالی از قدرت نداشته و تلاش وافری برای وارد ساختن اندیشه های علمی در حیات اجتماعی و اقتصادی این جمهوری داشته است که جانشین وی، آقای نیازوف فاقد تمامی این خصائل نیکو بوده است!ر
با آغاز گلاسنوست و پروسترویکای گارباچوف نیز، این معیارهای جا افتاده بعنوان یک اصل تغییرناپذیر در انتصاب دبیر اول حزب برای جمهوریهای آسیای میانه، بدون هرگونه تغییر همچنان بقوت خود باقی مانده بود. از سوی دیگر، طبق سنت سیاسی جا افتاده و مرسوم در شوروی سابق، با روی کار آمدن دبیر کل جدید باید تمامی دایره پیرامونی دبیر اول سابق، از جمله دبیران اول احزاب کمونیست جمهوریهای پانزده گانهء آن نیز تغییر و جای خود را به حلقه ای از وفاداران به دبیرکل جدید باید میدادند. در جمهوری تورکمنستان نیز طبق این سنت، دبیر اول حزب کمونیست آن، آقای غافوروف نیز با روی کار آمدن گارباچوف باید جای خود را به شخص مورد حمایت پولیت بیروی جدید و موردپسند دبیرکل جدید آن میداد!ر
در مقطع سال 1985، جهت این جابجائی ازجمله کسانیکه تمامی معیارهای جا افتاده در انتصاب دبیر اول برای جمهوری تورکمنستان را از طرف مسکو یکجا دارا بود، آقای نیازوف بودند. زیرا، وی نه تنها به یک خانواده کوچک، بلکه بعلت از دست دادن والدین خود در کودکی (پدر در جنگ جهانی دوم و مادر بهمراه دو برادر خود در تراژدی زلزله عشق آباد سال 1948) تربیت یافته پرورشگاه و از اصل و نسب گمنامی نیز برخوردار بود و هیچ نسبتی با شخصیتهای تاریخی ملی گرا در این جمهوری نداشت. وی، از لحاظ معیارهای دیگر نیز از نخبگان سیاسی یا فرهنگی و علمی جامعه و بدور از هرگونه اتوریتهء مردمی و یا وجهه ای ملی در میان مردم این جمهوری، به روشنفکران و تحصیل کردگان متوسط الفکر جامعه تورکمن مربوط میشد! اما، دارا بودن معیارهای فوق بتنهایی برای عروج به رأس هرم قدرت در این جمهوری کافی نبوده و دو شرط دیگر لازم و ملزوم تصدی چنین مقامی بوده است. زیرا، در این جمهوری، در داخل حزب کمونیست آن که دیگر از دهه ها قبل به تنها منبع توزیع قدرت و ثروت در جامعه مبدل شده بود، چه بسا ده ها و شاید صدها نفر حائز معیارهای موردنظر پولیت بورو در مسکو برای احراز این مقام که همیشه موضوع کشمکش ها، باند بازیها و رقابتهای درونی حزب در این جمهوری بود، وجود داشتند. بنابراین کاندیدای مورد نظر باید، اول، تایئد و رضایت کامل کمیته مرکزی حزب کمونیست تورکمنستان، بویژه دبیران محلی را دارا بوده و مهمتر از همه، گذشتن از غربال بسیار ریز سازمان امنیت مسکو و شعبه محلی آن در این جمهوری و برآورده ساختن امیال تک تک اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست تورکمنستان و اثبات وفاداری بی چون و چرای خود با جبه سائی و چاپلوسی بدرگاه قدرت منطقه ای را نیز باید بهمراه داشته باشد.ر
در آندوره در تمامی این عرصه ها نیز آقای نیازوف در لایه میانی و بالایی حزب، زبانزد همه بوده و با دور زدن غافوروف که دیگر دوران حاکمیت وی بعداز درگذشت برژنف روبه افول بود، هم سفره و محرم "آسرتچوف" یهودی الاصل، بعنوان دبیردوم حزب کمونیست تورکمنستان انتصابی از طرف مسکو، با مسئولیت دبیر اجرائی کمیته مرکزی تورکمنستان و در اصل همه کاره این حزب در این جمهوری و "بوُ- وا" رئیس انتصابی کا.گ.ب، از طرف مسکو بودند!ر
دومین شرط نیز داشتن روابط ویژه با افرادی با نفوذ در دستگاه مرکزی حزب در خود مسکو بود که آقای نیازوف با داشتن همسری یهودی الاصل، "موزا- نیکلایوونا" و با وجود برادر پرنفوذ وی در کمیته مرکزی حزب در مرکز که عهده دار گزینش و جابجائی کادرهای حزبی در مرکز بوده و با یدک کشیدن دوستی با دیگرعناصر منصوب شده از طرف مسکو در خود این جمهوری، این روابط ویژه نیز، خودبخود از مدتها قبل برقرار شده بود!ر
بنابراین، راه صعود آقای نیازوف تا قله قدرت در جمهوری سوسیالیستی تورکمنستان، بسرعت از ریاست سندیکای کارگران برق شهرک "بوزمؤیئن"، تا عضویت در کمیته حزبی پایتخت و صعود به دبیر اولی این کمیته و ارتقاء به پست انتصابی شهرداری پایتخت و از عضویت کمیته مرکزی و شورای وزرا تا دبیر اولی حزب کمونیست تورکمنستان در اواخر سال 1985، بعداز گذرانیدن دوره ای هشت ماهه در جنب کمیته مرکزی حزب کمونیست در مسکو در زمان گارباچوف و ظاهرا طبق سیاست "جوانگری حزب"، در 45 سالگی وی فراهم گردید!ر
از اواخر سال 1985 تا سال 1990، دوره دبیر اولی آقای نیازوف بعنوان آخرین دبیر اول حزب کمونیست در این جمهوری، بدون سرو صدا و با همان سیاست بسط و حفظ اتوریتهء مطلق حزب کمونیست در جامعه سپری گردیده و تنها رویداد مهم در ایندوره را میتوان پیشبرد ناقص سیاست اقتصاد کئوپراتیوی گارباچوف در رشته خدمات و اجازه صدور گشایش مراکز تولیدی کوچک به بخش خصوصی، تحت کنترل شدید دولت و ایجاد رستورانها و کافه های کوچک و مهمتر از همه ویران سازی مزارع انگور، بدنبال صدور حکم "سوخوی زاکون" گارباچوف، مبنی برمبارزه با افراط در مشروب خواری و بسته شدن تعدادی کارخانه های مشروب سازی در این جمهوری دانست!ر
در آندوره با وجود قدرقدرتی حزب کمونیست شوروی در جمهوری تورکمنستان و با وجود افرادی سابقه دار و پرنفوذ در کمیته مرکزی حزب در خود این جمهوری که بسیاری از آنها راه دبیر اولی آقای نیازوف را هموار ساخته بودند، وی نمیتوانست در سطح این جمهوری شخصیت مستبدانه و کیش فردپرستانه خود را کاملا بروز داده و حاکمیت حزب را به حاکمیت مطلقه فردی خود تغییر بدهد!ر
در آخرین سال حیات حزب کمونیست شوروی در سالهای 91-1990، آقای نیازوف بدون هیچگونه تجزیه و تحلیل از اوضاع جدید و با عدم آگاهی از فرارسیدن تغییر و تحولاتی دورانساز در جهان، بالاخص در شوروی سابق، با تمام نیرو و با خلوص نیت در خدمت به حزب کمونیست شوروی، باقی مانده و مصرانه خواهان پابرجائی وضعیت به سیاق سابق بوده و هرگونه تغییر و تحولی در سیستم اجتماعی و اقتصادی و جغرافیای سیاسی شوروی را غیرقابل تحمل دانستند! وی در این راستا، چندین بار علنا از طریق رسانه های گروهی جمهوری تورکمنستان، رهبران جمهوریهای پری بالتیک (استونی، لیتوانی، لاتویا) را بخاطر تمایلات جدائی خواهانهء آنها مستقیما مورد حمله قرار داده و با پافشاری بر تجزیه ناپذیر بودن شوروی، سیاستی سرکوبگرانه در مقابل نیروهایی که خواهان استقلال بیشتر از شوروی سابق و دمکراتیزه شدن فضای سیاسی در جمهوری تورکمنستان بودند، در پیش گرفت.ر
در شوروی سابق، تمامی دبیران اول احزاب کمونیست جمهوریهای پانزده گانه آن در عین حال عضو کمیته مرکزی سیصد نفره حزب کمونیست شوروی بودند نیز محسوب میشدند. آقای نیازوف نیز بعداز ارتقاء به دبیر اولی حزب کمونیست تورکمنستان به ترکیب این کمیته وارد شده بود. اما، بقول آخرین دبیر اول حزب کمونیست اوکرایئن و اولین ریئس جمهور این کشور بدنبال استقلال آن آقای لئونید کراوچوک وی یکی از گوشه گیرترین و ساکت ترین عضو این کمیته معروف بوده و در مورد هیچ مسئله ای ابراز نظر نمیکرد. بهمین دلیل نیز کسی با نظرات وی در درون کمیته مرکزی آشنایی نداشت. وی تنها موقعیکه مبارزه دو قطب متضاد در درون کمیته مرکزی به رهبری گارباچف و یلتسین به اوج رسیده بود، آقای نیازوف با قرارگرفتن در کنار گارباچوف برله یلتسین، از خاموشی طولانی در درون کمیته مرکزی بیرون آمده و در جلساتی که گارباچوف از "اصلاح ناپذیری" یلتسین گلایه میکرد، وی چندین بار خواستار تبعید یلتسین به تورکمنستان و "وسپیتات"، یعنی تربیت و اصلاح وی بوسیله خود در این جمهوری گردیده بود! تا جایئکه بعداز فروپاشی شوروی و با بقدرت رسیدن یلتسین در روسیه، وی نیازوف را در آندوره به کنایه "وسپیتاتل" یعنی مربی و تربیت کننده خطاب میکرد!ر
آقای نیازوف با برپائی رفراندومی در هنگامه فروپاشی شوروی سابق نیز و با به رخ کشیدن رأی نود و شش درصدی ساختگی خود از آن، مبنی بر تمایل اکثریت مردم تورکمن بر عدم جدائی از شوروی، تا آخرین لحظه فروپاشی این امپراطوری نظامی ایدئولوژیک، با تمام وجود در خدمت آن باقی مانده و از جمله رهبران شوروی بود که تا آخر به آن وفادار مانده بودند!ر
کودتایی که در تاریخ 19 آگوست سال 1991 بعنوان آخرین تلاش نیروهای محافظه کار برای جلوگیری از فروپاشی شوروی در مسکو صورت گرفته بود، برای محافظه کاران تورکمن و در رأس آن آقای نیازوف نیز آخرین امید برای حفظ امپراطوری شوروی محسوب میشد. هرچند که در دوره عمر کوتاه سه روزه حاکمیت این کودتاگران در مسکو، حزب کمونیست تورکمنستان از طرفداری علنی از این کودتا خودداری ورزیده و سیاست سکوت و انتظار در مقابل آن اختیار کرده بود، اما بنابر اظهار کارمندان اداره پست و تلگراف عشق آباد، در طی این سه روز سیصد تلگراف به طرفداری و در حمایت از کودتاگران از طرف مقامات بلندپایهء حزبی و دولتی تورکمنستان به مسکو مخابره شده بود!ر
با شکست کودتا در مسکو، آقای نیازوف و هیئت دولتی و حزبی تورکمنستان و وکلای مجلس شوروی از این جمهوری، جهت تعییت تکلیف نهائی سرنوشت امپراطوری شوروی به مسکو فراخوانده میشوند و با اینکه تا آنموقع جمهوریهای "پری بالتیک" و سه عضو اصلی و پرقدرت و تعیین کننده سرنوشت شوروی، روسیه، بلاروس و اوکرایئن در جلسه ای در کیف، سرنوشت محتوم این امپراطوری را رقم زده بودند، اما در جلسه تاریخی دومای شوروی، این فروپاشی رسمیت یافته و از طرف تمامی جمهوریهای پانزده گانه شوروی سابق بر آن مهر تأیئد گذاشته شد. ولی، با این وجود، آقای نیازوف و هیئت همراه وی با ناباوری از این امر، هنوز در انتظار محو شدن کابوس وحشتناک فروپاشی شوروی برای خود، در مسکو به انتظار مانده بودند! تا اینکه مدیریت هتل مسکو، هتل محل اقامت آنها، بعد از سه روز از فروپاشی شوروی بنایه اظهار یکی از اعضای هیئت تورکمنستان در آن زمان، با ممانعت از ورود این هیئت به هتل اعلام می دارد که دیگر چون شوروی ای وجود ندارد که هزینه اقامت این هیئت دولتی و حزبی دیگر جمهوریها را بپردازد، آنها معذور از راه دادن آنها به هتل هستند!ر
این اتفاق به ظاهر ساده، اما نامطبوع، در اصل تفهیم نهایی سرآغاز دوره ای جدید در سرنوشت ملت تورکمن به کسانی بوده استکه تا آنموقع نمایندگی سیاسی آنرا در مسکوو در خود این جمهوری یدک میکشیدند! بدنبال آن، آقای نیازوف بغیر از بازگشت به تورکمنستان و اعلان رسمی استقلالی که علیرغم میل و مقاومت او و دستگاه حزبی و دولتی وی، بعنوان یک شانس تاریخی برای ملت تورکمن با فروپاشی شوروی عملا بوقوع پیوسته بود، بعنوان آخرین جمهوری از جمهوریهای پانزده گانه اتحاد جماهیر شوروی سابق،چاره ای دیگر نداشت.ر
**********
آقای نیازوف، در هنگامه قرارگرفتن بحران فروپاشی شوروی و در بحبوبه اعلام استقلال جمهوری تورکمنستان، با دو مانع اساسی جهت حفظ و تحکیم قدرت خود در این جمهوری عملا رها شده از طرف شوروی روبرو شده بود. مانع اول، مسئله گسترده ولی بی برنامه و نامنسجم اپوزیسونی که در جمعیتی بنام "آغزی بیرلیک"، گرد آمده بودند و مانع دوم، مسئله نضج و گسترش روحیه ملی گرایی و ضدیت روبه رشد در میان مردم با سیستم شوروی و با سیاست سابق در دولتمداری و کشورمداری عاملان این سیستم و در رأس آن با نماد اصلی آن، آقای نیازوف در این جمهوری بود.ر
مانع اولی را وی و همفکرانش که کسی بجز اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست تورکمنستان و عناصر پرنفوذ و متمطع شده از قبل سیستم شوروی و کادرها و مقامات بالای دولتی و حزبی و سازمان امنیت و فرماندهان نیروهای انتظامی نبودند، از یکسو با برگزاری عجولانه آخرین کنگره حزب کمونیست تورکمنستان و با تغییر آنی نام آن به "دم پارتیا" یعنی حزب دمکراتیک تورکمنستان و با پذیرش و حتی اجرای بعضی از درخواست ها و شعارهای اپوزیسیون دولت خود که تا دیروز آنها را بشدت مورد سرکوب قرار داده بودند و با مسخ و تبدیل این شعارها در عمل به شیر بی یال و دم و اشکم، و از سوی دیگر با تطمیع و رشوه و ارعاب بعضی از رهبران و عناصر اصلی اپوزیسیون و بازداشت و دستگیری سرسختترین آنها و حتی با دست زدن به ترور، همانند ترور نافرجام حالمیرات سؤیونوف از رهبران فراکسیون مجلس و معاون فرماندار قئزیل آروات وبا وادار ساختن تعداد دیگری از آنها به خروج از کشور و تن دادن به تبعیدی اجباری در روسیه، برطرف ساختند.ر
اما مانع دوم، رهبری حزب کمونیست تورکمنستان و در رأس آن آقای نیازوف با شکسته شدن جو اختناق در شوروی در بحبوبه فروپاشی آن و رنگ باختن مشروعیت و اتوریته حزب کمونیست در میان مردم، با پدیده ای جدید بنام رشد روحیه ملی گرایی و بر شکل گیری نفرت عامه از خود بعنوان مظهر حاکمیت بیگانه بر ملت خود و حافظان و عاملان سیستم شوروی در این جمهوری مواجه گردیدند که با فروپاشی شوروی به خطری بالقوه برای تداوم حاکمیت دولتمردان برجای مانده از دوران شوروی در این جمهوری مستقل مبدل شده بود. آنها جهت مسخ و انحراف این روحیه از هدف اصلی خود به متد آفرینش یک "دشمن خارجی" روی آوردند تا در حین تغییر آماج اصلی این روحیه ملی گرایی و نفرت از خود بعنوان بانیان سیستم گذشته، نقش خود را نیز با یک قهرمان دروغین استقلال طلبی تعویض نمایند!ر
البته این متد از سابقه ای تاریخی برخوردار بوده و آفرینش دشمن فرضی از داخل کشور، با ایجاد نفرت ملی علیه یک اقلیت ساکن در آن، از طرف هیتلر بمقیاس بی سابقه و جنایتکارانه علیه ملت یهود در آلمان قبل از جنگ دوم جهانی بکار گرفته شده است. هیتلر، معتقد بود که :در جائی که نمیتوان با وحدت به هدف رسید، میتوان آنرا با آفرینش نفرت بدست آورد"! طبیعی استکه در اینجا، مراد مقایسه هیتلر با کسی نیست بلکه تنها نشاندادن تشابه متدهای بکار گرفته شده در آن مقطع است. البته این متد قبلا از طرف تمامی رهبران جمهوریهای نو استقلال آسیای میانه جهت انحراف روحیه و شعور ملی بیدار شده مردم از حکومتهای منطقه ای و وارثین حزب کمونیست شوروی با استفاده از تضادهای ملی و تاریخی در ایجاد نفرت ملی ازبخشی از قربانیان سیستم استعماری و عظمت طلبانه تزاری و بلشویکی در این جمهوریها علیه اقلیتهایی که بصورت مهاجر و یا تبعیدی در آسیای میانه اسکان داده شده بودند، در مقیاس گسترده و بی محابا بکار گرفته شده و نتایج مثبتی برای بانیان نظم پیشین برای ادامه حاکمیت خود حتی بعد از کسب استقلال نیز ببار آورده بود! بعنوان مثال در ازبکستان علیه چچن ها و ترکهای تبعیدی در زمان استالین در این جمهوری و در قزاقستان علیه "نمتس- روس"ها یا آلمانی های تبعیدی و یا فراریان از آلمان در دوران جنگ جهانی دوم و باز علیه چچن ها در این جمهوری و در قیرقیزستان نیز بصورت مشابهی علیه این اقلیتهای ملی بکار گرفته شده بود و تنها در جمهوری تاجیکستان بود که رهبری حزب کمونیست در این جمهوری بدلیل وابستگی شدید نظامی و اقتصادی به روسیه و با وجود رهبران و دولتمردانی که بقای حاکمیت خود را در وابستگی بدون چون و چرا به قدرت حاکم در روسیه میدانستند، نتوانستند این متد ضد ملی و غیر انسانی را علیه روسهای مهاجر در این جمهوری جهت انحراف روحیه ملی بیدار شده علیه حاکمیت خود به دشمنی خود آفریده و موهوم سوق بدهند و یا با انحلال حزب کمونیست که چیزی بجز اهرم وابستگی این جمهوری به روسیه نبوده و با گردن نهادن به اراده و خواست مردم خود، به گذاری دمکراتیک از استبداد تک حزبی و دولتی ایدئولوژیک به دمکراسی و پلورالیسم، بجای لجاجت در تداوم سیستم گذشته، تعامل و مسالمت جوئی را در جامعه حاکم گردانند. در نتیجه این جمهوری با شورشهای بزرگ توده ای علیه دولت و حاکمیت مطلقه حزب کمونیست باقی مانده از دوران شوروی و با تداوم مقاومت رهبران این حزب در مقابل اراده مردم، بنیادگرایان مذهبی این روحیه ملی گرایی را در یک جنبش دینی قهقرائی مستحیل ساختند و جنگ داخلی ویرانگر چند ساله را در جمهوری تاجیکستان رهبری کردند!ر
اما، نیروی حی و حاضر برای تبدیل بخشی از شهروندان جمهوری تورکمنستان به یک "نیروی خارجی" متخاصم، تاریخاَ با حضور نیروهای تزاری از سال 1865 با تسخیر بندر قئزیل سوو (کراسنوودسک) در غرب تورکمنستان و با تسخیر قسمت شمالی سرزمین تورکمنستان بدنبال واقعه خونین و قتل عام مردم "گوک دپه" در سال 1881 و با سرازیر ساختن دهقانان ناراضی و از هستی ساقط شدهء روس از طرف تزارها از روسیه به این سرزمین و با تبدیل منطقه "سایوان" در سردترین نقطه کوپت داغ و "خیتروفکا" در کنار عشق آباد کنونی به تبعیدگاه انقلابیون روسیه و اسکان نظامیان و خانواده های آنان برای اداره جنوبی ترین مستعمره تزاری و با انقلاب اکتبر با گسترش و اسکان نیروهای نظامی و امنیتی هرچه بیشتر در این جمهوری و با سرازیر شدن سیل تکنوکراتها و کارگزاران روسی و غیر روسی و با تبدیل گرمترین منطقه این جمهوری یعنی شهر چارجو به محل تبعید و اسکان بیش از ده هزارنفر از جنایتکاران و تبهکاران غیرقابل اصلاح از سراسر شوروی، طی سالهای متمادی، فراهم آمده بود.ر
برای نیازوف و پلیت بوروی وی، واقعیتهای تاریخی دلایل این مهاجرت ها و اسکان غیر بومیان درجمهوری تورکمنستان و تبدیل شدن آنها به شهروندان برابر حقوق این جمهوری طی نسلهای متمادی و حتی پذیرش و استحاله بخشی از آنها در فرهنگ و آداب و سنن ملی و فراگیری زبان تورکمنی، اهمیتی نداشت. بویژه که در آن شرایط بیست و پنج میلیون روس مهاجر، در کشورهای آسیای میانه و در دیگر جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق، از طرف دولتمردان جدید روسیه بدنبال فروپاشی شوروی، غرق در بحرانی عمیق و فراگیر خود در این کشور و با بی تفاوتی و بی مسئولیتی ملی در قبال سرنوشت این مهاجرین در آسیای میانه و در اصل بخشی از ملت خود را در رقابتی وحشیانه و حتی خونین در متمتع شدن از قدرت و ثروت برجای ماده از شوروی سابق که دیگرخود را با کلمه "دمکرات" از رهبران سابق شوروی متمایز میکردند، به آسیب پذیرترین و بی دفاع ترین بخش از ساکنان این جمهوریها مبدل ساخته بودند و هر خان مسلط بر جمهوریهای آسیای میانه، میتوانست جان و مال و سرنوشت آنها را براحتی قربانی مطامع سیاسی خود قرار بدهد حتی مردم روسیه نیز دیگر این مهاجرین و یا به بیانی دیگر این مهاجرت داده شده ها به جمهوریهای آسیای مرکزی در ادوار مختلف را بیگانگانی می پنداشتند و خود رااز آنها با اطلاق کلمه "روس آسیائی" به آنها متمایز میساختند!ر
بنابراین، نیازوف توانست در آن شرایط به آسانی این روحیه ملی گرایی و شعور ملی بیدار شده تورکمنها را با توسل به زمینه های تاریخی تضاد بین ساکنین بومی و غیربومی و سیاستهای سلطه گرانه حاکمان روسیه تزاری و بلشویکها در تاریخ این جمهوری بدون توجه به نقش خود در نمایندگی این سیاستهای سلطه گرانه کرملین بعنوان عضو مؤثر حزب کمونیست و جوابگوی اصلی به کارنامه این حزب در تورکمنستان بعنوان آخرین دبیر اول آن، علیه ساکنان غیربومی این جمهوری کانالیزه کرده و خود سوار بر این موج نقش یک قهرمان ملی استقلال را بر عهده گرفت!ر
در راستای پیشبرد این سیاست، پاکسازی روسها از ادارات و حتی گارگران ماهر و متخصصان فنی، تکنوکراتها و مدیران روس وروس زبانهای دیگر، از کارخانجات و مراکز تولیدی، خدماتی، صنایع نفت و گاز و مراکز فرهنگی و دانشگاهی، هنری و افسران روسی از ارگانهای نظامی، امنیتی و انتظامی، بدون تأمین شغل و یا هرگونه مزایای بازنشستگی و رفاه اجتماعی، آغاز و موجب کوچ اجباری صدها هزار نفر از آنها به روسیه گردید. پاکسازی غیرقانونی این کادرهای اداری و فنی، فرهنگی و هنری، نظامی و امنیتی، بدون آماده سازی کادرهای بومی جهت جایگزینی آنها، خود موجب ضرباتی هولناک بر پیکر اقتصاد وابستهء و متکی به صدور و مواد خام کشاورزی و نفتی آن به روسیه و عقب افتادن برپائی اقتصادی ملی در این جمهوری، ورشکستگی و فروپاشی تعدادی از ساحه های تولیدی، تشدید فرسایش شدید سیستم نظامی و امنیتی آن و بالاخره به کمبود مایحتاج شدید مواد سوختی و غذایی و فروپاشی سیستم کشاورزی مکانیزه و رشد یافته آن و تعطیلی بسیاری از مراکز علمی چون، انستیتوی انرژی خورشیدی پیشرفته آن، مراکزپژوهشهای علمی بویژه در ساحه کشاورزی و دامی، محیط زیست و پرورش ماهی خاویاری، ترانسپورت و سیستم آبیاری در یکی از خشک ترین مناطق جهان گردید! بعدها نیز با ارتقای زبان تورکمنی به جایگاه تنها زبان رسمی در کشور و با صدور دستورالعملهایی برای تمامی ادارات دولتی و آموزشی و فرهنگی برای گذار فوری و آنی به این تنها زبان رسمی بدون اختصاص هرگونه بودجه و زمانی معین برای آموزش کارمندان روس زبان آنها و با بسته شدن اکثر مدارس و دانشکده ها و مؤسسات فرهنگی روس زبانان به ابعاد این ستم ملی و فرهنگی به غیر تورکمنها افزوده گردید و مجددا کارمندان روس زبانان فوج فوج از محل کار خود اخراج و بساری از آنها مجبور به ترک اینکشور گردیدند!ر
سیاست ضد روسی زبانان آقای نیازوف، بغیر از روسهای ساکن در این جمهوری، اقلیتهای اتنیکی دیگری چون ازبکها، آذریها، و ارمنی ها و... که چندین نسل در این جمهوری کار و زندگی کرده بودند را نیز در بر میگرفت، اماهیچگاه علیه خود روسیه و سیاستهای عظمت طلبانه آن در آسیای مرکزی بویژه در تورکمنستان جهت گیری نکرده بلکه صرفا با در برگرفتن شهروندان غیرتورکمن این جمهوری، وی سعی در برقراری حسنه ترین روابط اقتصائی و سیاسی با روسیه و بویژه تلاش وافری برای ترمیم روابط خود با یلتسین که در اواخر فروپاشی شوروی تیره شده بود را داشت. تا جایئکه حتی از مبلغ دومیلیارد دلاری که از محل تقسیم دارایئهای شوروی سابق مابین پانزده جمهوری آن به تورکمنستان تعلق گرفته بود، آقای نیازوف بنابه افشاگری های بعدی ریئس بانک مرکزی وقت خود، حدایبردی اورازوف، بعداز اینکه یک میلیارد و دویست و پنجاه هزار دلار از آنرا بعنوان اولین برداشت غیرقانونی بزرگ خود از اموال عمومی و از حساب ملت به حساب شخصی خود در دویچه بانک آلمان واریز کرد و بقیه این مبلغ را نیز در اقدامی بیسابقه در میان تمامی جمهوریهای سابق شوروی، طی انعقاد قراردادی با یاتسین به روسیه بخشید! تا بقول خود وی، "من به یلتسین گفتم که این درست نیست مابین روسیه و تورکمنستان رابطه طلبکارانه و بدهکارانه ای حاکم باشد"!! بدین ترتیب با این بخشش بزرگ هفتصد و پنجاه میلیون دلاری از کیسه ملت، آقای نیازوف توانست کدورت سابق یلتسین از خود را رفع و تضمین حاکمیت مطلقه خود بر تورکمنستان از طرف روسیه را فراهم آورد!ر
مانع اولی را وی و همفکرانش که کسی بجز اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست تورکمنستان و عناصر پرنفوذ و متمطع شده از قبل سیستم شوروی و کادرها و مقامات بالای دولتی و حزبی و سازمان امنیت و فرماندهان نیروهای انتظامی نبودند، از یکسو با برگزاری عجولانه آخرین کنگره حزب کمونیست تورکمنستان و با تغییر آنی نام آن به "دم پارتیا" یعنی حزب دمکراتیک تورکمنستان و با پذیرش و حتی اجرای بعضی از درخواست ها و شعارهای اپوزیسیون دولت خود که تا دیروز آنها را بشدت مورد سرکوب قرار داده بودند و با مسخ و تبدیل این شعارها در عمل به شیر بی یال و دم و اشکم، و از سوی دیگر با تطمیع و رشوه و ارعاب بعضی از رهبران و عناصر اصلی اپوزیسیون و بازداشت و دستگیری سرسختترین آنها و حتی با دست زدن به ترور، همانند ترور نافرجام حالمیرات سؤیونوف از رهبران فراکسیون مجلس و معاون فرماندار قئزیل آروات وبا وادار ساختن تعداد دیگری از آنها به خروج از کشور و تن دادن به تبعیدی اجباری در روسیه، برطرف ساختند.ر
اما مانع دوم، رهبری حزب کمونیست تورکمنستان و در رأس آن آقای نیازوف با شکسته شدن جو اختناق در شوروی در بحبوبه فروپاشی آن و رنگ باختن مشروعیت و اتوریته حزب کمونیست در میان مردم، با پدیده ای جدید بنام رشد روحیه ملی گرایی و بر شکل گیری نفرت عامه از خود بعنوان مظهر حاکمیت بیگانه بر ملت خود و حافظان و عاملان سیستم شوروی در این جمهوری مواجه گردیدند که با فروپاشی شوروی به خطری بالقوه برای تداوم حاکمیت دولتمردان برجای مانده از دوران شوروی در این جمهوری مستقل مبدل شده بود. آنها جهت مسخ و انحراف این روحیه از هدف اصلی خود به متد آفرینش یک "دشمن خارجی" روی آوردند تا در حین تغییر آماج اصلی این روحیه ملی گرایی و نفرت از خود بعنوان بانیان سیستم گذشته، نقش خود را نیز با یک قهرمان دروغین استقلال طلبی تعویض نمایند!ر
البته این متد از سابقه ای تاریخی برخوردار بوده و آفرینش دشمن فرضی از داخل کشور، با ایجاد نفرت ملی علیه یک اقلیت ساکن در آن، از طرف هیتلر بمقیاس بی سابقه و جنایتکارانه علیه ملت یهود در آلمان قبل از جنگ دوم جهانی بکار گرفته شده است. هیتلر، معتقد بود که :در جائی که نمیتوان با وحدت به هدف رسید، میتوان آنرا با آفرینش نفرت بدست آورد"! طبیعی استکه در اینجا، مراد مقایسه هیتلر با کسی نیست بلکه تنها نشاندادن تشابه متدهای بکار گرفته شده در آن مقطع است. البته این متد قبلا از طرف تمامی رهبران جمهوریهای نو استقلال آسیای میانه جهت انحراف روحیه و شعور ملی بیدار شده مردم از حکومتهای منطقه ای و وارثین حزب کمونیست شوروی با استفاده از تضادهای ملی و تاریخی در ایجاد نفرت ملی ازبخشی از قربانیان سیستم استعماری و عظمت طلبانه تزاری و بلشویکی در این جمهوریها علیه اقلیتهایی که بصورت مهاجر و یا تبعیدی در آسیای میانه اسکان داده شده بودند، در مقیاس گسترده و بی محابا بکار گرفته شده و نتایج مثبتی برای بانیان نظم پیشین برای ادامه حاکمیت خود حتی بعد از کسب استقلال نیز ببار آورده بود! بعنوان مثال در ازبکستان علیه چچن ها و ترکهای تبعیدی در زمان استالین در این جمهوری و در قزاقستان علیه "نمتس- روس"ها یا آلمانی های تبعیدی و یا فراریان از آلمان در دوران جنگ جهانی دوم و باز علیه چچن ها در این جمهوری و در قیرقیزستان نیز بصورت مشابهی علیه این اقلیتهای ملی بکار گرفته شده بود و تنها در جمهوری تاجیکستان بود که رهبری حزب کمونیست در این جمهوری بدلیل وابستگی شدید نظامی و اقتصادی به روسیه و با وجود رهبران و دولتمردانی که بقای حاکمیت خود را در وابستگی بدون چون و چرا به قدرت حاکم در روسیه میدانستند، نتوانستند این متد ضد ملی و غیر انسانی را علیه روسهای مهاجر در این جمهوری جهت انحراف روحیه ملی بیدار شده علیه حاکمیت خود به دشمنی خود آفریده و موهوم سوق بدهند و یا با انحلال حزب کمونیست که چیزی بجز اهرم وابستگی این جمهوری به روسیه نبوده و با گردن نهادن به اراده و خواست مردم خود، به گذاری دمکراتیک از استبداد تک حزبی و دولتی ایدئولوژیک به دمکراسی و پلورالیسم، بجای لجاجت در تداوم سیستم گذشته، تعامل و مسالمت جوئی را در جامعه حاکم گردانند. در نتیجه این جمهوری با شورشهای بزرگ توده ای علیه دولت و حاکمیت مطلقه حزب کمونیست باقی مانده از دوران شوروی و با تداوم مقاومت رهبران این حزب در مقابل اراده مردم، بنیادگرایان مذهبی این روحیه ملی گرایی را در یک جنبش دینی قهقرائی مستحیل ساختند و جنگ داخلی ویرانگر چند ساله را در جمهوری تاجیکستان رهبری کردند!ر
اما، نیروی حی و حاضر برای تبدیل بخشی از شهروندان جمهوری تورکمنستان به یک "نیروی خارجی" متخاصم، تاریخاَ با حضور نیروهای تزاری از سال 1865 با تسخیر بندر قئزیل سوو (کراسنوودسک) در غرب تورکمنستان و با تسخیر قسمت شمالی سرزمین تورکمنستان بدنبال واقعه خونین و قتل عام مردم "گوک دپه" در سال 1881 و با سرازیر ساختن دهقانان ناراضی و از هستی ساقط شدهء روس از طرف تزارها از روسیه به این سرزمین و با تبدیل منطقه "سایوان" در سردترین نقطه کوپت داغ و "خیتروفکا" در کنار عشق آباد کنونی به تبعیدگاه انقلابیون روسیه و اسکان نظامیان و خانواده های آنان برای اداره جنوبی ترین مستعمره تزاری و با انقلاب اکتبر با گسترش و اسکان نیروهای نظامی و امنیتی هرچه بیشتر در این جمهوری و با سرازیر شدن سیل تکنوکراتها و کارگزاران روسی و غیر روسی و با تبدیل گرمترین منطقه این جمهوری یعنی شهر چارجو به محل تبعید و اسکان بیش از ده هزارنفر از جنایتکاران و تبهکاران غیرقابل اصلاح از سراسر شوروی، طی سالهای متمادی، فراهم آمده بود.ر
برای نیازوف و پلیت بوروی وی، واقعیتهای تاریخی دلایل این مهاجرت ها و اسکان غیر بومیان درجمهوری تورکمنستان و تبدیل شدن آنها به شهروندان برابر حقوق این جمهوری طی نسلهای متمادی و حتی پذیرش و استحاله بخشی از آنها در فرهنگ و آداب و سنن ملی و فراگیری زبان تورکمنی، اهمیتی نداشت. بویژه که در آن شرایط بیست و پنج میلیون روس مهاجر، در کشورهای آسیای میانه و در دیگر جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق، از طرف دولتمردان جدید روسیه بدنبال فروپاشی شوروی، غرق در بحرانی عمیق و فراگیر خود در این کشور و با بی تفاوتی و بی مسئولیتی ملی در قبال سرنوشت این مهاجرین در آسیای میانه و در اصل بخشی از ملت خود را در رقابتی وحشیانه و حتی خونین در متمتع شدن از قدرت و ثروت برجای ماده از شوروی سابق که دیگرخود را با کلمه "دمکرات" از رهبران سابق شوروی متمایز میکردند، به آسیب پذیرترین و بی دفاع ترین بخش از ساکنان این جمهوریها مبدل ساخته بودند و هر خان مسلط بر جمهوریهای آسیای میانه، میتوانست جان و مال و سرنوشت آنها را براحتی قربانی مطامع سیاسی خود قرار بدهد حتی مردم روسیه نیز دیگر این مهاجرین و یا به بیانی دیگر این مهاجرت داده شده ها به جمهوریهای آسیای مرکزی در ادوار مختلف را بیگانگانی می پنداشتند و خود رااز آنها با اطلاق کلمه "روس آسیائی" به آنها متمایز میساختند!ر
بنابراین، نیازوف توانست در آن شرایط به آسانی این روحیه ملی گرایی و شعور ملی بیدار شده تورکمنها را با توسل به زمینه های تاریخی تضاد بین ساکنین بومی و غیربومی و سیاستهای سلطه گرانه حاکمان روسیه تزاری و بلشویکها در تاریخ این جمهوری بدون توجه به نقش خود در نمایندگی این سیاستهای سلطه گرانه کرملین بعنوان عضو مؤثر حزب کمونیست و جوابگوی اصلی به کارنامه این حزب در تورکمنستان بعنوان آخرین دبیر اول آن، علیه ساکنان غیربومی این جمهوری کانالیزه کرده و خود سوار بر این موج نقش یک قهرمان ملی استقلال را بر عهده گرفت!ر
در راستای پیشبرد این سیاست، پاکسازی روسها از ادارات و حتی گارگران ماهر و متخصصان فنی، تکنوکراتها و مدیران روس وروس زبانهای دیگر، از کارخانجات و مراکز تولیدی، خدماتی، صنایع نفت و گاز و مراکز فرهنگی و دانشگاهی، هنری و افسران روسی از ارگانهای نظامی، امنیتی و انتظامی، بدون تأمین شغل و یا هرگونه مزایای بازنشستگی و رفاه اجتماعی، آغاز و موجب کوچ اجباری صدها هزار نفر از آنها به روسیه گردید. پاکسازی غیرقانونی این کادرهای اداری و فنی، فرهنگی و هنری، نظامی و امنیتی، بدون آماده سازی کادرهای بومی جهت جایگزینی آنها، خود موجب ضرباتی هولناک بر پیکر اقتصاد وابستهء و متکی به صدور و مواد خام کشاورزی و نفتی آن به روسیه و عقب افتادن برپائی اقتصادی ملی در این جمهوری، ورشکستگی و فروپاشی تعدادی از ساحه های تولیدی، تشدید فرسایش شدید سیستم نظامی و امنیتی آن و بالاخره به کمبود مایحتاج شدید مواد سوختی و غذایی و فروپاشی سیستم کشاورزی مکانیزه و رشد یافته آن و تعطیلی بسیاری از مراکز علمی چون، انستیتوی انرژی خورشیدی پیشرفته آن، مراکزپژوهشهای علمی بویژه در ساحه کشاورزی و دامی، محیط زیست و پرورش ماهی خاویاری، ترانسپورت و سیستم آبیاری در یکی از خشک ترین مناطق جهان گردید! بعدها نیز با ارتقای زبان تورکمنی به جایگاه تنها زبان رسمی در کشور و با صدور دستورالعملهایی برای تمامی ادارات دولتی و آموزشی و فرهنگی برای گذار فوری و آنی به این تنها زبان رسمی بدون اختصاص هرگونه بودجه و زمانی معین برای آموزش کارمندان روس زبان آنها و با بسته شدن اکثر مدارس و دانشکده ها و مؤسسات فرهنگی روس زبانان به ابعاد این ستم ملی و فرهنگی به غیر تورکمنها افزوده گردید و مجددا کارمندان روس زبانان فوج فوج از محل کار خود اخراج و بساری از آنها مجبور به ترک اینکشور گردیدند!ر
سیاست ضد روسی زبانان آقای نیازوف، بغیر از روسهای ساکن در این جمهوری، اقلیتهای اتنیکی دیگری چون ازبکها، آذریها، و ارمنی ها و... که چندین نسل در این جمهوری کار و زندگی کرده بودند را نیز در بر میگرفت، اماهیچگاه علیه خود روسیه و سیاستهای عظمت طلبانه آن در آسیای مرکزی بویژه در تورکمنستان جهت گیری نکرده بلکه صرفا با در برگرفتن شهروندان غیرتورکمن این جمهوری، وی سعی در برقراری حسنه ترین روابط اقتصائی و سیاسی با روسیه و بویژه تلاش وافری برای ترمیم روابط خود با یلتسین که در اواخر فروپاشی شوروی تیره شده بود را داشت. تا جایئکه حتی از مبلغ دومیلیارد دلاری که از محل تقسیم دارایئهای شوروی سابق مابین پانزده جمهوری آن به تورکمنستان تعلق گرفته بود، آقای نیازوف بنابه افشاگری های بعدی ریئس بانک مرکزی وقت خود، حدایبردی اورازوف، بعداز اینکه یک میلیارد و دویست و پنجاه هزار دلار از آنرا بعنوان اولین برداشت غیرقانونی بزرگ خود از اموال عمومی و از حساب ملت به حساب شخصی خود در دویچه بانک آلمان واریز کرد و بقیه این مبلغ را نیز در اقدامی بیسابقه در میان تمامی جمهوریهای سابق شوروی، طی انعقاد قراردادی با یاتسین به روسیه بخشید! تا بقول خود وی، "من به یلتسین گفتم که این درست نیست مابین روسیه و تورکمنستان رابطه طلبکارانه و بدهکارانه ای حاکم باشد"!! بدین ترتیب با این بخشش بزرگ هفتصد و پنجاه میلیون دلاری از کیسه ملت، آقای نیازوف توانست کدورت سابق یلتسین از خود را رفع و تضمین حاکمیت مطلقه خود بر تورکمنستان از طرف روسیه را فراهم آورد!ر
پایان بخش نخست
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar