درد دلی با کانون امید مان!ر
ر
گزارش زیر از یک جوان ترکمن از گنبد کاووس استکه با تیتر فوق بدستمان رسیده است. ما با حذف تنها جنبه های امنیتی آن و با ویراستاری اندک آنرا بچاپ میرسانیم. تا در شناخت وضعیت جدید منطقه و مظالمی که به ترکمنها از هر ترکیب سنی و اجتماعی از طرف رژیم شوونیستی – مذهبی حاکم بر ایران وارد میگردد، کمکی هر چند اندک به مبارزین و روشنفکران ترکمن در خارج از کشور و به دیگر نیروهای اپوزیسیون رژیم ایران بکند!ر
******
من دوران دبستان را در مدرسه فردوسی گنبد، تحت شرایطی غیر قابل تحمل برای نونهالی که از محیط گرم خانواده با زبان آشنای یک والدین ترکمن به محیط عمومی با زبانی غیر اشنا که تا آنموقعه برای ما کاملاً بیگانه بوده است به پایان رسانیدم. در این مدرسه بود که برای اولین بار با چهره یک روانی ضد ترکمن، بنام محمد قوامی که رئیس این دبستان بود آشنا شدم. تا جائیکه حتی بچه های خردسال ترکمن با آن ذهن کوچک و با قلب بچگانه و پاک و عاری از کینه خود از انسانهای بزرگسال، بوی لقب " گراز" داده بودند. زیرا وی ازشکنجه گران بنام بچه های خردسال ترکمنها در این مدرسه بوده و از شکنجه هایی که روح مریض وی را ارضاء میساخت، مثلاً، فرو کردن دست نازک بچه های به اصطلاح خاطی در حوض آب سرد مدرسه بمدت چندین ده دقیقه و بعد چوب زدن به این دستهای یخ بسته و کبود شده با چوبهای از قبل آماده شده از چوب انار بوده است؛ و یا عبور دادن خودکار از لای انگشتان کوچک و لرزان بچه ها و بعد فشار دادن دستهای نحیف آنها همراه با این خودکار با دستهای بزرگ خود، تا سر حد بیهوشی کودکان و جریمه کردن پانصد باره نوشتن ر" غلط کردم" درشب روز شکنجه با همان دستهای مجروح با درد کشنده بوده است!ر
بغیر از این شکنجه، تحقیر شخصیت بچه های فقیر وکودکان کارگران ترکمن ویا کسانیکه برای تامین معاش خانواده از همان اوان کودکی مجبور به کار درکنار پدران خود، بعد از مدرسه میشدند، از تفریحات این انسان روانی بوده است. مثلاً، ما هر روزه خطاب به این بچه ها توهین های وی چون، "بچه های بوگند وی نفت فروش"، " بچه حمال"،"بچه کارگر" وغیره را برای شخصیت این کودکان بی گناه می شنیدیم. این امر، دراکثر این بچه ها از هر چه مشق و مدرسه ایجاد نفرت کرده و در آنها روحیه بیزاری از مدرسه و تحصیل ایجاد میکرد. بعدها که کمی بزرگتر شدیم متوجه ملیت ترک وی شدیم که متأسفانه دو آتشه تر ازمعلمین فارس علیه بچه های ترکمن در وادار ساختن آنها به ترک تحصیل و یا بزرگ شدن آنها با شخصیتی خرد شده، فعال بوده است. بازگوئی این خاطره دردناک برای خودم از آن جهت ضروری تشخیص دادم تا بطور عینی وضعیت آموزشی کودکان ترکمن در مدارس را تا حدودی ترسیم کرده باشم.ر
حتی در دبستانهای منطقه که اکثریت آنها دانش آموزان سنی مذهب هستند، درسی بنام " تعلیمات دینی" در سه روز در هفته وجود دارد که از کلاس دوم دبستان شروع شده و تماماً از طرف ملاهای شیعه فارس زبان، بنام آموزش دینی، اما برای ترویج مذهب شیعه دوازده امامی در میان کودکان سنی مذهب پیش برده میشود. علاوه برآن تبعیض در نحوه تدریس و کیفیت و امکانات تحصیلی در مدارسی که شاگردان آن عمدتاً از کودکان ترکمن تشکیل میشود، کاملا ً مشهود میباشد. کیفیت بسیار پائین آموزش نسبت به دیگرمدارس شهرهای فارس نشین منطقه، معلمانی با سطح پائین تحصیلات، موسوم به معلمین درجه دو، از آن جمله است. تمامی وسایل تحصیل رایگان نیز که از مرکز برای دانش آموزان بی بضاعت، هراز گاهی ارسال میگردد، از طرف مدیران آموزش و پرورش به فروش میرسند و در روستاها مدارس چیزی بجز مخروبه ای بیش نبوده که حتی از یک نیمکت و تخته سیاه درست و حسابی نیز برخوردار نیستند. مضاف بر تمامی اینها، در ایام تعطیلی سالانه و نوروز، قلکهایی به دانش آموزان از طرف مدیریت مدارس داده میشود که والدین آنها و یا از هر طریقی دیگر باید این قلکها را پر شده به مدارس بیاورند!ر
در ترکمنصحرا، هنوز نیز خبری از ایجاد دانشگاه و دانشکده نیست. اما، در شهرهای فارس نشین، چون آزاد شهرر(شاه پسند سابق)، دانشگاه آزاد اسلامی، در علی آباد، دانشگاه معماری و آزاد، در گرگان دانشکده پزشکی، آزاد و دانشگاه کشاورزی و ... احداث شده است. زیرا، بقول بچه ها آنها استاندار و استانی بنام " گلستان" و دولتی بنام جمهوری اسلامی دارند. اما، ترکمنصحرا چیزی بجز حیاط خلوتی برای آنها بیش نیست!!ر
از نمایندگان مجلس که قبل از انتخابانت ملت ترکمن، از طرف نماینده امام در منطقه و شورای نگهبان برای انتخاب شدن به مجلس اسلامی دستچین و نامزد نمایندگی مردم ترکمن در مجلس اسلامی شده و بعداً مضحکه انتخابات برای انتخاب کسانیکه از قبل انتخاب شده اند، راه انداخته میشود، نمیتوان انتظار معجزه ای برای ملت ترکمن داشت. حتی در تشکیل استان جدید بنام " گلستان" به مرکزیت گرگان، یکی از نمایندگان رژیم در مجلس اسلامی از طرف ترکمنها، برخلاف خواست مردم منطقه برای مرکزیت شهر گنبد کاووس، در مجلس اسلامی از مرکزیت شهر گرگان بشدت حمایت نمود. شاید نیز اندک کسانی بعد از ارتقاء داده شدن به نمایندگی مجلس اسلامی ، بفکر اقداماتی مثبت برای منطقه بوده اند که صدای آنها نیز با توجه به سیاست کلی رژیم مبنی بر عقب نگه داشتن ترکمنصحرا راه بجایی نبرده است. نمایندگانی نیز وجود دارند که بنابه شایعات قوی در میان مردم، وقت سخنرانی قبل از دستور مجلس خود را به نمایندگان دیگر میفروشند! تنها در زمان نمایندگی دکتر ضیاء پورکه یکنفر غیر ترکمن هستند، ما شاهد تلاشهایی برای آغاز عمران و آبادی منطقه مورد" انتخاب" وی بودیم. از جمله آن احداث بیمارستانی چهار صد تختخوابی در چهار راه آق قایا بود. اما، با اینکه دو طبقه از این بیمارستان بالا رفته بود، بدلیل استعفای وی بعد از دو سال نمایندگی در مجلس، بخاطر اعتراض به بالا کشیده شدن تمامی بودجه های اختصاصی به منطقه نمایندگی وی از طرف ارگانهای دولتی رژیم در مرکز استان گلستان، ساختمان این بیمارستان نیز پانزده سال استکه متوقف شده و به مخروبه ای مبدل شده است. بشدت شایع استکه مجوز و امتیاز این بیمارستان را آننا قراوی که بجای آقای ضیاء پور به مجلس رفته بود، به منطقه شهرستان گرگان فروخته است. اصولاً در طول دو دوره از نمایندگی این شخص رشد منطقه کاملاً به عقب باز گردانیده شده!ر
اصولاً نمایندگی رژیم در مجلس اسلامی از منطقه، بطور کلی دکانی شده است برای افراد سودجو و غیر سیاسی که کاملاً بیگانه و حتی در نقطه مقابل منافع ملی مردم ترکمن قرار دارند و برای خوش آمد صاحبان قدرت در منطقه و در تهران حاضر به هرگونه خوش خدمتی حتی بر له ملت خود در مقابل آنها هستند.ر
از لحاظ معیشتی مردم در ترکمنصحرا کاملاً درمضیقه و تنگنا قرار دارند. بیکاری بیدادمیکند و آنهایی که معمولاً دیپلمه و لیسانسیه هستند و با تلاش زیاد کاری در شرکتهای خصوصی، مغازه ها یا نانوائیها و غیره کاری بدست میاورند، متوسط حقوق شان از سی هزار تومان تجاوز نمیکند. این حقوق ناچیز برای دختران و زنان شاغل تنها به بیست هزار تومان میرسد! در حالی که یک کیلو گوشت قرمز، هفت هزار تومان و مرغ کیلوئی 3500 تومان و برنج معمولی 900 تومان و اجاره خانه کوچک دو اطاقه حداقل شصت هزار تومان است. اکثر خانواده ها تنها توانائی خرید تنها یک تکه گوشت قرمز صد گرمی را دارند که تنها بدرد فریب دادن بچه ها هنگام صرف غذا مبنی بر" اتی اریبدیر"، میخورد و نه برای تغذیه اصولی آنها! دیگر از آن جوانان و نوجوانان تنومند و قد بلند که حاصل تغذیه سالم است خبری نیست و نسل ما روبه کوتاه قد شدن و بد شکل و قواره شدن گذاشته است. من از هر ده خانواده ای که میشناسم به جرائت میتوانم بگویم که هشت خانواده از آنها شبها بدون شام سر بر بالین میگذارند! همین ترس از تأمین مالی خانواده بهمراه هزینه بالای مراسم ازدواج استکه مانع از ازدواج طبیعی در بین جوانان ترکمن شده، تا جائیکه امروزه سن متوسط ازدواج در بین جوانان ترکمن به سی و سه سال رسیده است!ر
ترکمنصحرا در حالیکه مرکزی برای اشتغال آسان و کاریابی سهل و ساده برای سیل مهاجران از سیستان و از سایر استانهای ایران تبدیل شده است، خود جوانان ترکمن بنابه سیاست تبعیض آمیز دولت در اشتغال آنها در ادارات محلی و عدم دسترسی به وامهای دولتی جهت براه انداختن اشتغال خصوصی، مجبور به جستجوی کار در خارج از منطقه، بویژه در مناطق سنی نشین و حتی خارج از کشور شده اند. امروزه در هر گوشه دور افتاده ایران ودر بدترین شرایط آب و هوایی به جوانان ترکمنی بر میخوریم که با حداقل حقوق، شاق ترین کارها را انجام میدهند. حتی این جوانان در جستجوی کار بغیر از ترکیه و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، اکنون به افغانستان، بویژه به شهر کابل روی آورده اند!ر
قبض بازار و قدرت سیاسی و امنیتی در گنبد، در دست آذریها، شاهرودیها است که با توسل به آن توانسته اند به تعیین کننده سرنوشت شهر مبدل بشوند. کل بازار گنبد و صنایع تبدیلی کشاورزی و دامپروری در دست آنها و بعضاً در دست زابلیهای ثروتمند شده است. از شورای هفت نفره شهر گنبد پنج نفر از آنها ترک هستند که به حیل مختلف خود را در "انتخابات"، بالا کشیده اند و تنها دو نفر ترکمن در آن عضویت دارند. ترکها و زابلیها با سلف خری و با به روز سیاه نشانیدن خرده مالکان ترکمن، صاحب زمینهای زیادی شده اند که معروفترین آنها شخصی است بنام مهندس پرتوی که به عنوان یک ترک مهاجردر گنبد کاووس از راه سلف خری به زمیندار بزرگی تبدیل شده است. روسای بانکها حتی به این افراد تقاضای گرفتن وام با نازلترین بهره را میکنند تا رشوه خود را از آنها دریافت بدارند و آنها این وامها را در سلف خری و دردادن نزول به ترکمنها با بالاترین بهره بکار میگیرند!ر
نو کیسه های ترکهای ساکن گنبد کاووس که هنوز نیز با ناآگاهی از هم ریشه گی و همزبانی خود با ترکمنها، در ضدیت حکومت مرکزی فارسها علیه ملت ترکمن شریک و خود را فاتح محلی جنگ دوم رژیم علیه مردم ترکمن بهمراه شاهرودیهای ساکن گنبد میدانند، با استفاده از اهرم پلیسی – امنیتی رژیم که از زابلیهای مهاجر به منطقه بوجود آورده اند، خود را یکه تاز و قدر قدرت این شهر میدانند. بعنوان مثال، صد و بیست باب مغازه در فلکه مرکزی شهر ودر خیابان حافظ و میهن سابق که متعلق به یک فامیل بزرگ ترکمن میباشد، بعد از جنگ دوم رژیم از طرف اجاره داران این مغازه ها که تماماً شاهرودی و ترک بوده اند، مصادره غیر قانونی شده است. بدین معنا که آنها نه تنها از تخلیه این مغازه ها خودداری ورزیده اند بلکه اجاره بهای این مغازه ها که در آنزمان تنها بالغ بر هزار و هشتصد تومان میشده است، در همان سطح سابق نگه داشته اند. در حالیکه امروزه اجاره بهای هر باب از این مغازه ها بالغ برپانصد دلار میشود و آنها در مقابل تخلیه هر باب از این مغازه ها طالب دویست میلیون تومان سر قفلی از صاحبان آن هستند!! شکایات صاحبان این مغازه ها به ارگانهای ذیربط رژیم اسلامی نیز تاکنون به هیچ نتیجه ای نرسیده است. زیرا، اشغالگران این مغازه ها از حمایت کامل دادستانی و دادگستری و پلیس برخوردارند!ر
پدیده مهمانان ناخوانده و زیاده طلب زابلی، دیگر مردم منطقه را کاملاً به تنگ آورده است. اگر قدرت اقتصادی و سیاسی در منطقه گنبد کاووس در دست ترکها و شاهرودیها متمرکز شده است، نیروهای انتظامی و امنیتی رژیم نیز کاملاً در قبضه زابلیها میباشد. تا جائیکه دیگر زبان رسمی در درون این ارگانها نه زبان فارسی بلکه زبان و لهجه زابلی شده است! اجرای قانون و تحویل مجرمان و خاطیان به دادگاه و دادگستری برای تعیین مجازات آنها را دیگر رشوه به ماموران امنیتی و انتظامی رژیم، یعنی به زابلیهای اونیفورم پوش گرفته است. تمامی تسهیلات و امکانات دولتی از قبیل دریافت وام و مسکن، کاملاً در اختیار ارگانهای امنیتی و انتظامی میباشد که کلاً از زابلیها تشکیل شده است. آنها با دریافت این وامها درست در قلب مناطق ترکمن نشین شهر گنبد، اقدام به خرید خانه و مستغلات و زمینهای مزروعی در مناطقی که تا دیروزنامی از زابلیها در آنجا نبوده است، میکنند. محله " سید آباد" گنبد در اطراف خیابان فرودگاه، دیگر تماماً متعلق به زابلیها شده و در اطراف میدان اسب دوانی، چندین شهرک نوساز به آنها تعلق گرفته است! بنیاد امام خمینی که اکنون در دست خامنه ای است و بنیاد مستضعفان تماماً در خدمت بسیجی ها و نیروهای انتظامی، یعنی زابلیها است که سهل الوصولترین وامها بانازلترین بهره را در اختیار اعضای این ارگانها قرار میدهد. ترمینالهای مسافربری دیگر تماماً متعلق به زابلیها هستند که بویژه در خط مشهد- زابل فعال در تردد هستند و عمدتاً نیز قاچاق مواد مخدر به منطقه از زابل، از طرف این اتوبوسهای متعلق به زابلیها صورت میگیرد.ر
نمایندگان مجلس اسلامی از آزادشهر(شاه پسند) و رامیان در دوره های متناوب دارای هویت زابلی بوده اند و در یک دوره در شهر گنبد نیز یک نفر کاندیدا از زابلیها توانسته است هیجده هزار رأی بیاورد! در مواقع انتخابات شغل مسافر کشی رانندگان اتوبوسهای ترمینال گنبد به انتقال زابلی از زابلستان به گنبد، برای بالا بردن درصد رأی کاندیداهای زابلی، تغییر میکند که تنها در یک مورد پنج هزار رأی اضافی نسبت به کل واجدین رأی در این شهر به کاندیدایی از زابلیها، شمارش شده اشت!ر
صنایع تبدیلی کشاورزی و مواد دامی کوچک و متوسط متعلق به زابلیها دیگر چون قارچ در منطقه میروید. کارخانه لبنیاتی "صبا" در شهرک صنعتی آقچلی، واقع در روستای آقچلی گنبد که در سطح ایران یکی از بزرگترین آن از نوع خود است، متعلق به یک نفر زابلی و قاچاقچی سابق مواد مخدر است که محصولات آن حتی بازار لبنیاتی جمهوری ترکمنستان را نیزقبضه کرده است!ر
افزایش تراکم جمعیت زابلیها در ترکمنصحرا، تنها به مهاجرت و کوچ دادن با برنامه آنها از طرف رژیم محدود نشده بلکه بخشی از آن مربوط به زاد و ولد چندین برابر آنها نسبت به ترکمنها میشود! آنها با ورود از جهنم زابلستان به منطقه که معنایی بجز وارد شدن به بهشت برای آنان ندارد، با استفاده از تسهیلات و وامهای سهل الوصول دولتی و امکانات ویژه برای اشتغال آنها در ارگانهای امنیتی و انتظامی و دیگر ادارات دولتی و واگذاری زمینهای غصبی بنیاد علوی و دیگر بنیادهای خرد و ریز رژیم به آنها، تشویق به زاد و ولد هر چه بیشتر میشوند. اکنون هر خانواده زابلی در مقابل دو فرزند خانواده های جوان ترکمن، حداقل پنج تا شش فرزند بدنیا میاورند!ر
تشویق خانواده های جوان ترکمن به " فرزند کمتر، زندگی بهتر" و مد شدن تک فرزندی، سزارین و درآوردن رحم، در میان زنان جوان و پدیده خودکشی زنان جوانی که همسرآنشان آلوده به مواد مخدر شده اند، از عواملی استکه بغیر از وضعیت فلاکتبار اقتصادی بسیاری از خانواده ها و عدم اطمینان به آینده به عدم رشد جمعیت ترکمن در ترکمنصحرا منجر شده است.ر
نمای شهر گنبد دیگر خود گویای وجود تبعیض ملی است. بخش اعظم تمامی بودجه عمران و آبادی و بهسازی شهرها که به استان گلستان اختصاص داده میشود، شهر گرگان، بعنوان مرکز استان آنها می بلعد و بعد نوبت دیگر شهرهای فارس نشین میرسد و در آخرین مرحله ته مانده آن به شهرهای ترکمن نشین میرسد! درشهرداری گنبد با توجه به تبعیض موجود بین مناطق فارس نشین و ترکمن نشین شهر و با توجه به اینکه تمامی مهندسین و مسئولین تأثیرگذار بر برنامه های گسترش و بهسازی شهر گنبد، غیر ترکمن هستند، سمت و سوی بودجه عمرانی اختصاصی به این شهر بطرف محلات ترک نشین و فارس نشین تغییر کامل پیدا میکند. اکنون ساخت مراکز تفریحی و ورزشی، شهرکهای جدیدالتاسیس و گسترش شهر بطرف جنوب و ساخت خیابانهای عریض و آسفالت شده در این مناطق به امری کاملاً طبیعی در مقابل تبدیل محلات ترکمن نشین به مخروبه و ویرانی، تبدیل شده است!ر
علاوه بر مسئله فوق، سازمان میراث فرهنگی گنبد نیز بگونه ای دیگر سیاست عقب نگه داشته شدن منطقه ترکمن نشین شهر گنبد را به پیش میبرد. طبق قوانین من درآوردی و غیر علمی این سازمان، اجاره ساختمان سازی تنها تا سه طبقه در شهر گنبد داده میشود تا منظره میل گنبد را که ارتفاع آن به 55 متر میرسد بهم نخورد! البته این امر برای جلوگیری از مدرن سازی محلات ترکمن نشین و برای جلوگیری از برهم خوردن بساط گدائی خود در زیر میل گنبد میباشد. این سازمان اکنون با ایجاد دکه بلیط فروشی درپای میل گنبد، اجازه گردش بر بالای تپه این میل را به شهر وندان گنبد به صد تومان و به توریستها دویست تومان میفروشد!ر
تنها از سه سال قبل تحت فشار ساکنان غیر فارس این شهر در بعضی از این خیابانها که عمدتاً فارس نشین و یا ترک نشین هستند، مجوز ساخت ساختمان تا پنج طبقه داده میشود. البته عدم اجازه برای احداث ساختمانهای بلند، شامل تمامی شهرهای ترکمن نشین ترکمنصحرا به بهانه رطوبتی بودن خاک آنها که اتفاقاً از خشکترین مناطق ایران محسوب میشوند، بجز شهرهای فارس نشین و بویژه شهر گرگان که از رطوبتی ترین شهرهای استان گلستان هستند، میگردد. امروزه در گرگان ساختمانهای 10 تا 12 طبقه چون قارچ از زمین روئیده اند!ر
گفتنی ها از شهری که خود دیگر به مظهر تبعیض ملی در ایران مبدل شده و جولانگاه فاتحان و میهمانان ناخوانده ای که دیگر خود صاحبخانه را مهاجرینی بیش نمیدانند و ملتی که در آستانه نابودی و استحاله کامل در ملت فارس قرار گرفته است، فراوان است. اما من به بیان مختصری از آن بسنده میکنم. زیرا، از این مجمل میتوان حدیثی مفصل خواند!ر
اما، سئوال ما از رهبرانمان در کانون اینستکه، چه چیزی بالاتر از خطر قریب الوقوع نابودی ملت ما قرار دارد که ذهن روشنفکران و مبارزین آنرا در خارج از کشور بخود مشغول داشته و آنها نمیتوانند با تشکل و وحدت جهت نجات ملت ما از یکی از بحرانیترین مرحله از حیات آن، متحداً به مبارزه بپردازند؟
میکائیل