lördag, augusti 29, 2009

بمناسبت کشتارهای سال 67 و تورکمنهای ایران!ر


ر...ما در آینده نزدیک افشاء خواهیم کرد که چگونه در سالهای 1360- بخصوص سال1367 ، مبارزین و فعالان سیاسی از مجاهد و فدائی و کانونی از شهرهای گنبد کاووس، حاجیلار ( مینودشت) و رامیان دستگیر و، تحت شدیدترین اقدامات امنیتی به زندان قئزیل حصار انتقال داده شدند و در قتل و عام و کشتار زندانیان سیاسی در بند در همان سال، نوزده نفر از آنها بدون هیچگونه محاکمه ای به جو خه های اعدام سپرده شدند و از سرنوشت پنج نفر باقیمانده از این مسافران مرگ، تاکنون هیچگونه اطلاعی در دست نیست!رما، افشاء خواهیم کرد که چگونه بدنبال استقلال کانون فرهنگی – سیاسی و با آغاز ایجاد تشکیلات غیر علنی آن در منطقه، یک حوزه مخفی شش نفره آن همگی دستگیر و از میان این عده دو برادر:ر
موسی خدمت کن
و
مصطفی خدمت کن

" که موسی هنگام دستگیری تنها پانزده سال سن داشت، در گنبد کاووس اعدام گردیدند و تنها چند ماه بعد از شهادت آنها، پدر و مادر آنها نیز تحت ضربه شدید روحی و روانی ناشی از این جنایت رذیلانه دژخیمان رژیم در حق فرزندان بی گناه خود، هر دو در یک زمان از پای درآمدند و از دنیای جهل و جنایت رژیم به سرای باقی شتافتند!رما برای شما از اعدام یک عضو دیگر این حوزه کانون بنام " عبدی دلاور" جوان هفده ساله ای که از روستای " آرا قویی" و درمحله "خالد نبی" شهر گنبد کاووس سکونت داشت، خواهیم گفت و از سرنوشت نامعلوم سه نفر دیگر از اعضای این حوزه بعد ازاسارت شش ساله آنها در زندان گنبد کاووس و مفقود الاثر بودن آنها تا به امروز، جهانیان را آگاه خواهیم ساخت! ما شرح خواهیم داد که چه سرنوشت و حشتناکی بر سرقهرمان ملی ما " آنین گوکلانی" در زندانهای رژیم در آوردند و چگونه وی را با اتوی داغ و دیگر وسائل شکنجه نتوانستند وادار به همکاری با خود و لو دادن مبارزین تورکمن بکنند و چگونه محل دفن مثله شده وی تا به امروز به اسرار دولتی رژیم اسلامی مبدل شده است!ر...ر
جمعی از روشنفکران مستقل و دمکرات تورکمن

tisdag, augusti 18, 2009

آغازی برای پایان!ر

بخش دوم:ر
مضمون جنبش و رابطه آن با جنبش های ملی

با اوجگیری هرچه بیشتر جنبش عمومی در ایران، بحثهای مربوط بت مضمون و ماهیت آن، مرحله و سمت و سوی قیام، تضاد اصلی جامعه در شرایط کنونی، خواست اصلی جنبش، نیروی محرکه اصلی و یا رهبری آن و شکل قیام به مشغله فکری تمامی احزاب و گروههای سیاسی مبدل شده است. مسلما نوع برخورد و جواب به این سئوالات، تعیین کننده سیاست و مشی، خواستها، شعارها، اتحادها و اندازه شرکت این نیروها در این جنبش خواهد بود.ر
دیدگاه غالب در تبیین وضعیت اجتماعی جامعه بویژه در میان نیروهای سکولار، با توجه به برتری علمی و اجتماعی اروپا در چند قرن گذشته، همان فرمولبندیهای عام درباره تغییرات اجتماعی و سیاسی در این قاره است که بعنوان نظریه ای عمومی، از طرف این نیروها نظریه ای جهانشمول در همه نقاط جهان تلقی میگردد. اما، غالب این قالب بندیهای فکری در علوم اجتماعی به مجرد تعمیم به سرزمینهایی با واقعیت های تاریخی و اجتماعی بسیار متفاوت با جوامع اروپائی، اشتباهات فاجعه آمیزی ببار آورده اند.
ر
در مثال ایران، اینکشور حداقل در سده بیستم شاهد دو انقلاب بزرگ و تمام عیار بوده است و تحلیل گرانی که تنها در چهارچوب مدلهای اروپائی به تجزیه و تحلیل تغییرات اجتماعی میپردازند را دچار مشکل و معماهای متعددی ساخته است. زیرا، واقعیتهای اساسی که درباره نیروهای محرکه این دو انقلاب، ماهیت خواست مخالفان و یا موافقان آنها در آندوره، محتوای شعارها و اهداف و خواست ها و بویژه پیامدهای این دو انقلاب وجود دارد، نمیتوان هیچیک از آندو را انقلابی با مضمون بورژوائی یا فئودالی یا دهقانی و صد البته پرولتاریائی دانست. بویژه از زاویه این فرمولبندی به هیچ وجه نمیتوان پی برد که چرا انقلاب مشروطه متأثر و ملهم از دوران مدرنیت اجتماعی و سیاسی غرب بوده ولی انقلاب بهمن که هفتاد سال بعد از آن رخ داده است، آشکارا سر ستیز با غرب و ارزشهای دوران مدرنیت و میل به قهقرا داشته است؟ و چرا هر دوی این انقلابات به هر قیمت ممکن هدف براندازی دولت و در واقع شخص فرمانروا را داشتند و هر دو نیز نه تنها از پشتیبانی کل جامعه برخوردار بودند، بلکه هیچ یک از طبقات جامعه در برابر آن مقاومت نگردند؟ چرا دی پی این انقلابات ستیزهای شدید و هرج و مرج کشور را بویژه مرکز آنرا فراگرفت و سرانجام هردو به پیدایش دولتهای خودکامه جدید پهلوی و ولی فقیه انجامیده اند؟
جواب به تمامی این سئوالات و درک عینی از وضعیت جامعه ایران، بدون دوری از بنیادگرائی روش شناخت اجتماعی قرن نوزدهمی اروپا ممکن نخواهد بود. روشی که در میان نظریه پردازان علوم اجتماعی، بیش از نظریه پردازان علوم طبیعی ریشه دارتر و بنیانی تر است و این بنیادگرائی در بیگانگی با تحقیق و کنجگاوی علمی به باور مذهبی شباهت پیدا کرده است!
ر
در ایران هیچگاه قدرت و اقتدار، پایه در حقوق و قانون و یا سنتهای جا افتاده و پذیرفته شده برای همگان نداشته و نظام قدرت در آن همیشه و تابه امروز، استبداد آسیائی یا دسپوتیسم شرقی بمعنای خدایگان سالاری بوده است. مشروعیت قدرت در این کشور قبل از اینکه ریشه در حق استوار و پر سابقه ای داشته باشد که جامعه آنرا محترم بشمارد، از خود اقتدار و قدرت ناشی شده است. این "مشروعیت" در دوران باستان براصل "فره ایزدی"، بمعنای "عنایت خداوندی" یا "نور الهی" بوده که گویا پادشاهان . فرمانروایان از میان کسانیکه جوهری والاتر از دیگران دارند، نیروئی ماورالطبیعی آنها را برای فرمانروائی بر روی زمین برمیگزیند و آنها نه تنها بایت اعمال خود به اتباع خویش پاسخگو نبوده اند، بلکه اختیار کامل جان و مال آنها را نیز، قطع نظر از موقعیت و مقام اجتماعی افراد را در ید قدرت خود دانسته و تمامی لایه ها و اقشار اجتماعی در عین اعمال سلطه گری بر یکدیگر، تماما تحت سلطه فرمانروا و وابسته به وی بوده اند! با آغاز دوران اسلامی نیز همان واژه باستانی "فره ایزدی" با تغییر به "سایه خداوند"، "قبله عالم"، "ظل السلطان"، "ولی فقیه" و غیره برای مشروعیت بخشیدن آسمانی به حاکمیت فرمانروایان خودکامه بکار گرفته شد.
ر
بر این مبناء، دولت در ایران نه فقط در رأس تمامی لایه های اجتماعی بلکه در مافوق و ماورای جامعه قرار گرفته و تصمیمات فرمانروا به حدود هیچ چهارچوبی محدود نگشته و قانون، رأی و نظر فرمانروای خودکامه بوده و از اینرو تمامی اقدامات وی هیچگاه قابل پیش بینی برای مردم وحتی دولتمردان نیز نبوده است، چون هر لحظه قابل تغییر و فسخ از طرف خود فرمانروا بوده که این خود معنای دقیق دسپوتیسم و یا استبداد شرقی و تفاوت ماهوی آن با یک حکومت توتالیتر و یا دیکتاتوری میباشد. زیرا، دیکتاتوری و حتی توتالیتاریسم، نظامهای سیاسی یک جامعه طبقاتی با استقلال نسبی از دولت به مفهوم اروپائی آن هستند. البته نبود قانون در استبداد شرقی را بناید بمفهوم عدم وجود قواعد و قوانین اجرائی، اداری و جزائی، بلکه بمعنای "قانون گذاری" و یا "قانون شکنی" خودسرانه و بنابر اراده و میزان قدرت مادی و روحی فرمانروا باید درک کرد!
ر
اگر در اروپا، طبقات اجتماعی وضعیتی ماهوی و ذاتی داشته و بر مالکیت خصوصی مستقل بعنوان یک حق سلب ناشدنی استوار هستند و دولت تا حدود زیادی نماینده و وابسته به طبقات اجتماعی نیرومند و دارا بوده است، در ایران این تنها دولت استکه وضعیتی مستقل داشته و طبقات اجتماعی بالاتر به آن وابسته هستند. زیرا، مالکیت آنها یک حق سلب ناشدنی، بلکه امتیازی استکه دولت یا فرمانروا تا مادامیکه میخواهد آنرا می بخشد و یا بازپس میگیرد. بنابراین در جائی که حقی وجود ندارد، حقوقی نیز وجود ندارد و در شرایط خلاء وجود حقوق نیز قانونی نمی تواند وجود داشته باشد!
ر
با توجه به ساختار حقوقی و اجتماعی اروپا، تمامی قیامها در این جوامع مربوط به بخشی از جامعه در برابر بخشی دیگر از آن بوده که طبقات اجتماعی مرفه تر و قدرتمندتر، بعنوان طبقات حاکمه، دولت وقت و نماینده و حافظ منافع آنها بوده است. اما، در ایران دولت یا فرمانروا، نماینده طبقات اجتماعی نبوده و برعکس این طبقات اجتماعی بودند که به این قدرت ماورای جامعه بواسطه امتیازاتی که به آنها ارزانی میداشت و یا بازپس میگرفت، وابسته و متکی بوده اند. از اینرو سرشت و تضاد اصلی جامعه در تمامی دوران و حتی تابه امروز در آن تقابل همگانی با دولت خودکامه "بیدادگر" بوده و هیچ یک از لایه های اجتماعی، هیچگاه بعنوان یک طبقه فعالانه به حمایت از حاکمیت در بهبوبه بحران سیاسی آن برنخاسته و یا در برابر قیام نایستاده اند!
ر
تظاهر این سرشت اصلی تاریخ ایران را میتوان در انقلاب بهمن، بوضوح مشاهده کرد. در این انقلاب نیز همانند انقلاب مشروطه، تمامی روشنفکران و اندیشمندان با هر تفکر و خواست نهائی از انقلاب، برای برکناری یک نفر به هر قیمت ممکن، عزم خود را جزم کردند و هیچ طبقه و قشری در کلیت خود گامی بر ضد انقلاب برنداشتند! در ایران، همیشه دولت و جامعه عملا مستقل از هم بوده و فاصله ای عظیم بین ایندو بدلیل انتساب مشروعیتی آسمانی به دولت یا فرمانروای خودکامه از طرف خود آن که باعث میشود تا خویش را در مقابل رعایا و یا شهروندان و یابندگان زمینی، مسئول و پاسخگو نداند، وجود دارد. بنابراین حتی در شرایط عادی نیز بدلیل این فاصله لایتناهی مابین "دولت و ملت"، ستیزی نهفته میان آندو وجود دارد. در اینکشور وقتی رژیمی بعنوان نماد کهن خودکامگی شناخته میشود، دیگر بقای آن نیز نه بر پایه رضایت و یا وفاداری بخشی یا طبقاتی از جامعه و یا ملاحظات عمومی در مورد دفاع از قلمرو ارضی کشور، بلکه صرفا برپایه دیاکتیک ایجاد ترس و بکارگیری قهر، استوار میگردد. اما، از لحظه ایکه نیروی بظاهر خدشه ناپذیر حاکمیت خودکامه به هر دلیل روبه ضعف و تشدد میگذارد، کنترل آن بر جامعه سست و ترس از دولت به انرژی انفجار آمیزی که از آن مدعی جدیدی برای کسب حاکمیت بیرون آمده است، تبدیل میگردد.
ر
تقلب بزرگ و کودتای انتخاباتی رهبر خودکامه رژیم در "انتخابات" دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی، بعنوان جرقه ای آغازگر این انفجار بزرگ بوده است.
ر
اکنون همه به یک سو روانه ایم، بسوی بنیان کنی حاکمیت خودکامه و گسترش صفوف این "همه"، تنها و تنها بمعنای تنها ماندن شخص فرمانروا و دولت خودکامه وی است. تسریع این روند نیز رابطه مستقیمی با درک همگانی بودن و نه بر طبقاتی بودن جنبش از طرف نیروهای سیاسی گوناگون و درک تضاد اصلی جامعه با حکومتی خودکامه و تئوکراتیک و نه با یک سیستم اقتصادی-اجتماعی معین، عدم تقسیم بندی نیروهای محرکه جنبش و شرکت کنندگان در آن به متحدین موقتی و استراتژیک و یا به دشمنان امروز و یا فردا و اتخاذ سیاستی تفرقه افکنانه با نزدیکی و یا دوری از این و آن قشر و طیقه، پیشبرد جنبش بصورت مرحله به مرحله و بدون اتخاذ سیاستی شتاب آلود و یا درغلطیدن به "سیاست همه چیز یا هیچ چیز"، استفاده از کوچکترین اختلاف و یا تضاد هر جمع و نیرو با دولت خودکامه برای جذب آنها به جنبش، تشویق و ترغیب و ارتقاء اصلاح طلبان برون و درون حاکمیت ولی فقیه به فراتر رفتن از قانون اساسی ارتجاعی رژیم و ساختار غیرقابل اصلاح این نظام، انتقاد از سستی و تزلزل آنها در عین اتحاد و همراهی با آنها، افشای بدون وقفه و گسترده جزئی ترین اقدام خشونت بار و سرکوبگرانه رژیم در عرصه جهانی و جلب حمایت مجامع بین الملی حقوق بشری از مبارزات مردم داخل کشور و برگزاری آکسیونهای اعتراضی گسترده و با دعوت از همه به شرکت در آنها، جهت جلب افکار عمومی جهانیان به جنبش ضد خودکامگی، آزادیخواهانه و عدالت جویانه مردم ایران در کشورهای دمکراتیک جهان... بنظر میرسد که اصولی ترین و درست ترین سیاست در مرحله کنونی، از طرف نیروهای شرکت کننده در این جنبش با هر خواست نهایی از قیام و با هر ایدئولوژی باشد!
ر
جنبشهای ملی در کشورهای کثیرالملله، نقشی تعیین کننده در جنبش سراسری و بویژه در کشوری چون ایران که اقلیتی براکثریت ملل تشکیل دهنده این واحد جغرافیائی حکومت میراند، دارند. رهبری این جنبشها در صورت عدم درک مرحله جنبش سرتاسری و عدم تشخیص تضاد اصلی جامعه در مرحله مفروض، با طرح شعارهای زودرس و افراطی و یا با پافشاری بر برآورده شدن خواستهای نهایی جنبش ملی قبل از پیروزی جنبش و یا عدم اتحاد و همگرائی با دیگر نیروهای دخیل در جنبش سراسری، میتواند آنرا به ضعف و تشدد در مقابل حکومت خودکامه بکشانند. این خود کمکی ناخواسته به بقای رژیم مورد نفرت و مورد مبارزه جنبشهای ملی خواهد بود. زیرا، رژیم خودکامه، میتواند "جداسری" جنبشهای ملی از جنبش سرتاسری را بر بستر روح عظمت طلبی مشترک خود با اپوزیسیون در میان ملت حاکم و با استفاده از دیدگاه اسطوره ای- دینی موجود، آنرا "جدائی طلبی" قلمداد کرده و جنبش سراسری و قیام علیه نظام را به مبارزه ای واهی برای حفظ "تمامیت ارضی" منحرف نماید. نباید فراموش کرد که دو تلاش تاریخی مردم برای بنیانگذاری یک دولت- ملت جدید (هرچند با درکی ناقص از آن) و براندازی نظام خودکامگی در ایران و گذار از ساختار ویژه یک امپراطوری به ساختار یک دولت- ملت مدرن، بسوی احیای اندیشه و ساختار امپراطوری خاص ایرانی و اسلامی منحرف گردیده است!ر
در ایران همیشه بعلت تمرکز شدید قدرت و اقتصاد در مرکز، بحران در ساختار قدرت نیز همیشه از مرکز شروع شده و تلاش حاکمان خودکامه جهت انتقال و صدور این هرج و مرج و بحران بر نقاط پیرامونی این کشور، با توسل به تئوری "توطئه خارجی برای تجزیه ایران"، از طریق ایجاد اغتشاش بدست افراد مورد تطمیع و گروههای مذهبی و یا قومی دیگر در میان این ملتهای پیرامونی مرکز، سیاست آزموده شده ای است!
ر
خوشبختانه رهبران و گروههای سیاسی ملتهای تحت ستم ملی در ایران، در قیام کنونی نشان داده اند که از پختگی و تجربه سیاسی بالایی برخوردار هستند. آنها نه با طرح ویژگیها و خواستهای ملی خاص خود، بلکه در چهارچوب شعارها و خواستهای جنبش سراسری علیه خودکامگی و استبداد بمیدان آمدند. زیرا، اولین مانع در مقابل همگان نظام خودکامگی و استبداد است. آنها نه در پیشاپیش و جدا از جنبش سراسری، بلکه در کنار و همراه با آن ماندهاند. مهمترین مسئله در این مرحله از جنبش سراسری برای جنبشهای ملی، همراهی کامل با آن در عین حفظ هویت مستقل خود، بدون استحاله در آن و یا جدائی و برکنار ماندن از آن و حفظ هوشیاری سیاسی کامل است. مسلما میزان شرکت ما در جنبش سراسری، تعیین کننده طول و عرض سهم ما در فردای پیروزی جنبش سراسری، از قدرت خواهد بود!
ر

پایان
کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن
2009-08-18

måndag, augusti 17, 2009

آغازی برای پایان!ر

نظام خودکامه ولایت فقیه در جریان گزینش یک رئیس جمهور شیعه دیگر برای ولایت خود، "انتخابات" خودیها از میان دست چین شده ها را نیز با تقلبی بزرگ و با کودتای "انتخاباتی"، برنشانید/ سیاست یکدست سازی حاکمیت و تغییر ساختار چند قطبی روحانیت شیعه به ساختاری تک قطبی برای تمرکز قدرت در مراکز، یعنی در "بیت رهبری" که با انتصاب احمدی نژاد به پست ریاست جمهوری از دوره نهم آغاز شده بود، همانگونه که برای بسیاری از نیروهای سیاسی، منجمله برای کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن، قابل پیش بینی بود، خود تجزیه سیاسی نظام حاکم را سرعت بخشیده است. دیگر چون منافع و مصالح رهبری رژیم، محدود به بیت وی و به دایره مافیایی نظامی-امنیتی خافظ قدرت او گردیده است، "رهبر" با ترجیح این منافع محدود وحقیر به منافع کل نظام اسلامی و به زیان ایدئولوژی دینی آن که دیگر خود نه هدف بلکه به وسیله ای برای جهاد سیاسی برای قدرت مبدل شده است، از آرائی که میتوانست در جهت "مشروعیت" بخشیدن به نظام اسلامی بکار آیند با تقلبی بزرگ آنرا بصورت آرائی برای عدم "مشروعیت نظام" درآورد!ر
شرایط تمرکز شتابگیر قدرت در دست تنها جناح مورد نظر "رهبر" و تک قطبی ساختن هیرارشی روحانیت شیعه، تنها از طریق تجزیه مجموعه زیردست آنها که بصورت جناحها و دسته بندیهای سیاسی متفاوت با جریان مسلط بر قوای حکومتی و دولتی در درون و برون حاکمیت تبلور یافته است و با ادغام پذیرکردن و یا خنثی ساختن و حذف بخشهای ادغام ناپذیر آنها، ممکن نبوده است. پیگیری این سیاست تا آستانه دهمین دور از "انتخابات"، ظرفیت تحمل "بیت رهبری" را تا آن حد تنزل داده بود که دیگر به هیچ نیروی محرکه خارج از دایره تنگ "خودی" ها و به هیچ بیان سیاسی خارج از تنها تفسیر حاکم از قدرت، امکان بروز و مجال اظهار نمی داد. این نیروها و اندیشه ها و تفکرات خارج از تفکر و قدرت موجود، یا می بایستی در کرنش مطلق در برابر فرمانروای خودکامه، در دستگاه حاکمه وی استحاله یابند و یا خنثی و حذف گردند که این امری بود که در آستانه "انتخابات"، برای جریان به اصطلاح اصلاح طلب باورکردنی نبود. زیرا، آنها نیز در اشتراک ایدئولوژی دینی و حکومت دینی (هرچند با تفاوتهائی با نگرش حاکم) با حاکمیت و با اولویت قائل شدن به اصالت قدرت در مقابل اصالت آزادی انسان از هر قدرت زمینی و آسمانی، در حل مسئل سیاسی و اجتماعی جامعه، پیوسته در ذهن و عمل خود تبعیضی بسود قدرت به قیمت غفلت اندیشه از آزادی انسان برقرار کرده و رابطه عقل با واقعیت را چنان تغییر داده بودند که واقعیت گرائی دروغین جای رابطه واقعی اندیشه با واقعیت را گرفته و در مطلقهای ذهنی خود به اسارت کشیده شده بودند!ر
در فضای سیاسی ایران، افسانه اصلاح و تغییر ماهیت مافیایی و سراپا خشونت و فریب (تقیه) رژیم اسلامی و "سائیده شدن دگم های آن"، بسود تحقق حقوق مردم، آزادی و دمکراسی از طرف جناحی از آن و موسوم به "خط امام" از اوائل انقلاب بوسیله حزب توده، نه در باور فکری و قلبی به آن، بلکه برای تعقیب منافع ضدامپریالیستی شوروی سابق از طریق تبدیل خصلت ذاتی "ضد اجنبی" روحانیت شیعه به ماهیت ضد آمریکائی و ضد امپریالیستی خلق گردید. این تفکر با اعلام غیرقانونی بودن حزب و زائده تشکیلاتی و فکری آن، یعنی سازمان اکثریت ضربه ای کاری خورد و با قتل عام زندانیان سیاسی دربند در سال 1367، کاملا به اغما فرو رفت. اما، با گزینش خاتمی به پست ریاست جمهوری رژیم، افسانه اصلاح پذیری رژیمی غیرقابل اصلاح، مجددا سر برآورد و مردم دعوت به دخیل بستن بجای مبارزه با کلیت رژیم به جناحی از این نظام استبدادی برای رهائی از چنگال همان نظام گردیدند! با این تفاوت که این بار به پشتوانه نظری این توهم و فریب توده ها، سیاست ترس از، ازهم پاشیدن ته مانده امپراطوری درهم شکسته ایران بدنبال تغییر جغرافیای سیاسی منطقه از دهه نود میلادی و با ازهم پاشیدن احزاب به اصطلاح سراسری افزوده گردید!ر
این وحشت و واهمه ذهنی و غیرواقعی در گروهها و افرادیکه با هر مسلک و بینش سیاسی، دغدغه تأمین ابدی فرمانروائی ملتی بر دیگر ملتها و اقوام تشکیل دهنده ایران را داشته و خواهان حفظ وضعیت برتری "نژاد"ی ملت حاکم بر دیگر ملتها و حفظ بی حقوقی کامل آنها در چهارچوب ارضی و جغرافیائی را دارند، موهبتی است الهی که به کمک بقای رژیم اسلامی با بقای ایران، آزادی و حقوق انسانها را فدای آب و خاک کرده و حاضر به نفی کلیت فاسد نظام خودکامه اسلامی نبوده و تنها به اصلاحاتی در چهارچوب قانون اساسی بغایت ارتجاعی آن معتقد شده اند!ر
برای دیدگاه اصلاح پذیری رژیم که طیف وسیعی از احزاب و گروههای اپوزیسیون غیرقانونی رژیم در خارج از کشور تا اصلاح طلبان درونی و بیرونی حاکمیت و اپوزیسیون قانونی و یا قابل تحمل برای حاکمیت چون نهضت آزادی و "ملی- مذهبی" ها را در برمیگیرد، تجربه هشت سال از حکومت خاتمی در اصلاح ناپذیری نظام ولایت فقیه و شکست تمامی تلاشهای مربوط به این دیدگاه کافی نبوده است تا اوهام و خیال سیاست ساخته و پرداخته خود از حقیقتی مجازی و غیرواقعی را بکناری بگذارند و از توهم پراکنی و دروغ گوئی و فریب مردم در مورد ماهیت یک رژیم استبدادی تمام عیار، بیرون آیند. آنها، این بار نیز به جامعه الغا کردند که: "حضور حداکثری مردم در پای صندوقهای رأی بطور حتم از تقلبی بزرگ جلوگیری خواهد کرد"!ر
حزب مشارکت در دوم تیرماه، حتی بدنبال کودتای انتخاباتی رژیم نیز در عین افتخار به نقش خود در کشانیدن مردم به سراب اصلاح رژیم از طریق انتخابات، تنها بطور ضمنی به اشتباه امیز بودن این سیاست اعتراف کرده و اعلام میدارد که: "افزایش قریب به سی درصدی مردم در این انتخابات مرهون تلاش عظیم اصلاح طلبان استکه در ماههای گذشته به موج امید، برای اولین بار تحریم انتخابات را منتفی کردند و همه کسانی را که با صندوقهای رأی قهر کرده بودند به پای صندوق کشانده و حماسه حضور را عینیت بخشیدند. اما اینک متأسفانه اکثریت این شور آفرینان در زندانهای امنیتی بسر میبرند"!ر
اصلاح طلبان حتی تا وقوع تقلب بزرگ انتخاباتی به صداقت و امانتداری مردان خدای حاکم، اعتقاد عمیق داشته و به بی اعتنائی به رأی مردم از طرف رژیمی که سه دهه تمام آنرا بصورت کاملا آشکاری با خشونت تمام پایمال کرده است تا وقتیکه خود آماج آن قرار نگرفته بودند گویا واقف نبوده اند! آقای موسوی در این رابطه در جمع اساتید دانشگاه میگویند: "در هر حال تصور بنده از وسعت تقلب تا این حد نبوده و نوع کاری که شده نه تنها بنده بلکه همه را غافلگیر کرده و گسترده تر از اطلاعاتی که به ما میرسید و گفتگوهائی که با دوستان داشتیم بود"! اما، آقای کروبی نسبت به آقای موسوی صراحت بیشتری بخرج داده و نظر طرفداران تحریم انتخابات را تأئید کرده و در بیانیه دهم تیرماه خود منصفانه تر با توهم اصلاح طلبی برخورد کرده و می نویسد: "در اینجا باید اذعان کنم که مردم و برخی کارشناسان و صاحب نظران بهتر از ما شرائط انتخابات را می شناختند و به کرات بی حاصلی برگزاری انتخابات و حساب کردن روی آرای مردم را یاد آوری میکردند که مجدانه بابت این حسن ظن به مسئولین از مردم عذرخواهی میکنم"!ر
اما، تحریم کنندگان این به اصطلاح انتخابات، منجمله کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن از قبل با واقع نگری و شناخت دیرینه از مفهوم "انتخابات" در یک رژیم تئوکراتیک استبدادی و ماهیت و ساز و کار قدرت در آن و غیرماهوی بودن تضاد جناح بندیهای سیاسی، بی اهمیت بودن رأی مردم د رتعیین ریاست قوه مجریه و بویژه بنابه پیش بینی کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن در بیانیه مربوط به تحریم انتخابات آن، برخوردار بودن "میرحسین موسوی از حداقل شانس" در دستیابی به این مقام بدلیل تضادها و اختلافات گذشته وی با شخص "رهبر"، حقیقیت را به مردم گفتند و با مطلق سازی یک توهم بی ریشه و نامربوط و ذات رژیم اسلامی به مردم خود دروغ نگفتند!ر
آنها هیچگاه با استثنا کردن ایندوره از مضحکه انتخاباتی از تقلب و جعل و فریب "انتخابات" گذشته، "بیت رهبری" را صادق و امانتدار و ارزش گذار به رأی مردم معرفی نکردند.ر
تدارک این کودتای انتخاباتی و تغییر و تحول ساختاری در تشکیلات نیروهای امنیتی-انتظامی رژیم ماهها قبل از برگزاری "انتخابات" و آماده سازی نیروهای سرکوب با مانورهای متعدد و گسترده با عناوین گوناگون نه تنها در مرکز، بلکه در سراسر ایران و تشدید کنترل امنیتی د روزهای نزدیک به "انتخابات" نه تنها برای گروههای سیاسی و فرهنگی بلکه ختی در سطح فردی و نیز برای کسانیکه به ترهات اصلاح پذیری نظام مافیایی اسلامی باور نداشتند، مشخص و آشکار بود. حتی در شهرستان کوچکی چون، بندرتورکمن، چند روز قبل از "انتخابات" چندین نفر از فعالین فرهنگی و اجتماعی تورکمن به مراکز امنیتی رژیم فراخوانده شده و با عتاب و خطاب به آنها اولتیماتوم داده میشود که از هرگونه مخالفت با نتایج "انتخابات" اکیدا دوری بجویند و هرگونه مخالفتی با سرکوب شدید و خونینی مواجه خواهد گردید!ر
این تقلب و کودتای انتخاباتی رژیم، آیئنه ای بود که مردم یکبار دیگر وجود سراپا فساد، خودکامگی و ماهیت آلوده به خون و دروغ رژیم ولایت فقیه را در آن تماشا بکنند. اما، سرعت فائق آمدن مردم بر بهت و حیرت خود از رذالت رژیم و آغاز نیروی خودجوش و غیرقابل مهار جنبش سراسری، برای رژیمی که سه دهه تمام با خشونت و جنایت تخم ترس و ارعاب را در میان مردم کاشته بود، غیرمنتظره بود و رژیم حربه ای بجز بکارگیری علنی و تمام عیار خشونت علیه مسالمت مردم نداشت و با دست پاچگی تمام، تمامی خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ را عرصه تاخت و تاز نیروهای نظامی و شبه نظامی خود ساخته و به قلع و قمع بی رحمانه مردم و تهدید به لغو امتیازات احزاب درون حاکمیت و تهدید به دستگیری موسوی و مجازات و انتقامجوئی و شکنجه دستگیر شدگان و واداشتن آنها به اعترافهای دروغین و به تئوری توطئه خارجی پناه برده و به طی کردن مراحل کودتای خونین خود علیه مردم یکی پس از دیگری پرداخته است!ر
حاکمیت ولی فقیه، اصراری غریب و ناشیانه در مربوط ساختن جنبش مردم به بیگانگان و سوق دادن آن از اشکال مسالمت آمیز به رویاروئی قهرآمیز، جهت هموار ساختن راه سرکوبی نهایی و توجیه اقدام ضد انسانی و ضد ملی خود دارد/ زیرا، حاکمیت بخوبی آگاه استکه برای مردم مهم نیست که احمدی نژاد و یا میرحسین موسوی رئیس جمهور نظام خودکامه ولی فقیه باشند و یا یکی از جناحهای درگیر قدرت بر دیگری غلبه یابد. اختلاف بنیانی بین مردمی مصمم به کسب آزادی و شرافت انسانی خود و حکومتی خودکامه استکه میداند کمترین امتیازدهی بسود گشایش فضای سیاسی کشور منجر به فروپاشی خود نظام خواهد گردید!ر
در این میان، اصلاح طلبان درونی و برونی حاکمیت که مورد غضب ولی فقیه قرار گرفته اند، باز نیز از حرکت خودجوش مردم عقب افتاده و با سردرگمی و حیرت زدگی هنوز نیز در عالم مریدواری سیر کرده و مردم را "به آرامش دعوت" میکنند! بیانیه "مجمع روحانیون مبارز" که خاتمی و کروبی عضو مرکزی آن هستند کاملا مصداق حال آنها در شرایط فعلی میباشد. آنها اعلام میدارند: "در نظام مبارکی که در آن بسر میبریم... در حالیکه به تعبیر رهبر معظم انقلاب هم نامزدهای محترم و هم طرفداران آنان از نظام و در نظام هستند، میلیونها انسان معترض را اسباب دست بیگانگان قلمداد کردند و حتی تظاهرات آرام مردم را به خاک و خون کشیده اند... تا همگی را در برابر یک انتخابات مخدوش تسلیم کنند... مردم بزرگوار نباید بیش از این هزینه بپردازند و معتقدیم هیجانات فزاینده و اعتراضات خیابانی راه کار نیست. ما همه را به آرامش دعوت میکنیم، چرا که ایران و انقلاب برای ما از همه چیز با ارزشتر است و انتظار داریم که مسئولان نیز زمینه عبور از فضای زشت امنیتی و نظامی را فراهم آورند"!!ر
حزب مشارکت نیز در بیانیه شش تیرماه خود با اصرار بر وفاداری خود به این نظام و با اعتقاد کامل به اصلاح پذیر بودن آن بعداز آنهمه تجربه خونین اعلام میدارد که: "امکان انقلاب مخملی در ایران اساسا ممکن نیست و شبیه خواندن رژیمهایی که در آنها انقلاب مخملی حادث شده با هر نظامی بواقع توهین به آن نظام و منقلب و غیرقابل اصلاح خواندن آنست که اصلاح طلبان قطعا چنین نگاهی رت به نظام ندارند"!! و خاضعانه ادامه میدهند که: "ما همچنان مصر بر عمل در چهارچوب قانون هستیم، تمامی تلاش ما آن خواهد بود که نشان دهیم آنچه این روزها بنام دین، انقلاب و نظام برما رفته است، نسبتی با گوهر دین، آرمانهای بلند امام و خواسته های شهیدان و مطالبات برحق ملت و موازین قانون اساسی ندارد"!!ر
بالاخره آقای میرحسین موسوی در بیانیه شماره نهم خود اینگونه به حاکمیت خودکامه ولی فقیه هشدار میدهد که: ر"چنانچه رهبری جنبش مردم از درون نظام خارج شود، بدست باورمندان به بیرون از نظام خواهد افتاد"!!ر
این روحیه تزلزل و این درک از ماهیت رژیم و ترس از تعمیق و فراتر رفتن جنبش از چهارچوب قانون اساسی رژیم و درجازدن در خلسه "معظم" بودن "رهبر انقلاب" و "مبارک" بودن نظام خودکامه و بروز دادن نشانه هایی آشکار برای سازش و عقب نشینی از مواضع اولیه خود در مقابل سبعیت رژیم، امکان مناسبی برای "بیت رهبری" استکه تا عناصر جذب شدنی را از طریق تطمیع و وعده و عید جذب و عده ای دیگر از رهبران اصلاح طلبان را وادار به سکوت و انزوای سیاسی کرده و عناصر غیرقابل جذب را نیز از طریق زندان و شکنجه و یا حذف فیزیکی از بین ببرد!ر
تنها عاملی که میتواند توازن قوای درونی نظام و وحدت رأس هرم روحانیت شیعه را هرچه بیشتر برهم زده و نیروی سرکوبگر، بویژه لایه های پائینی آنرا دچار تزلزل و تردید بسازد، جنبش سراسری استکه تنها طی هفته های اول دستاوردهای مهمی داشته است. در شرایط کنونی جنبش عمومی موجودیت کل نظام خودکامه را نشانه گرفته و فراتر از توهم و خیال اصلاح طلبان و معتقدین به "آرمانهای بلند امام" رفته است/ مسلما این جنبش در روند رشد و گسترش خود، تفاوت بین رنگها را درخواهد یافت و پی خواهد برد که با رنگ سبز اصلاح طلبان دینی قبلا نسلی در تابوت جماران فرو افتاده و با طناب سبز به قعر چاه جمکران فرو شده است!ر


ادامه دارد
کانون فرهنگی- سیاسی خلق تورکمن

090816

fredag, augusti 14, 2009

پیام،ر

ر"جمعی از روشنفکران مستقل
ر
و دمکرات تورکمن"!ر


دوستان گرامی!ر

با سلامی گرم و با صمیمی ترین درودها به کنکاشهای فکری و با ارجی بی پایان به اقدامات عملی و پیگیری شما در مبارزه با خودکامگی و ستم ملی در مقابل حیله گرترین و خبیث ترین رژیم در تاریخ ایران!ر
ما، بعنوان " جمعی از روشنفکران مستقل و دمکرات تورکمن"، در تورکمنستان جنوبی در جریان تلاشهای کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن و دیگر مبارزین و فعالان جنبش ملی برای ارتقای کانون به یک حزب ملی قرار گرفته ایم. ما نیز با تأئید کامل این اقدام که در راستای جوابگوئی مسئولانه به یک ضرورت تاریخی و حیاتی در مبارزه ملی ملت ما است، جمع خود را همراه و همفکر شماها میدانیم.ر
ما، حین مشورتها و بحث و فحض ها ی فراوان با تعدادی از روشنفکران تورکمن در باره حزب ملی به این جمعبندی رسیدیم که شرایط برای این اقدام در منطقه کاملاً مهیاست و همه دوستان مورد مشورت ما، حین اعلام موافقت خود با چنین اقدامی، توصیه خودداری و دوری یک حزب ملی از رادیکالیسم افراطی و عدم اتخاذ خط و مشی تندروانه در مبارزه سیاسی و غیر ایدئولوژیک بودن آنرا دارند.
ر
جمع ما، در عین تبلیغ و ترویچ ضرورت عاجل ایجاد یک حزب ملی در میان روشنفکران تورکمن در داخل کشور، اقدام به جمع آوری اسناد و تدوین خاطرات کسانیکه خود یا نزدیکانشان گرفتار مصیبت و جنایت رژیم اسلامی قرار گرفته اند، کرده است. تا آنرا به آگاهی عمومی ایرانیان و اذعان عمومی جهانیان، از طریق کانون فرهنگی – سیاسی خلق تورکمن برسانیم.ر
ما در آینده نزدیک افشاء خواهیم کرد که چگونه در سالهای 1360- بخصوص سال1367 ، مبارزین و فعالان سیاسی از مجاهد و فدائی و کانونی از شهرهای گنبد کاووس، حاجیلار ( مینودشت) و رامیان دستگیر و، تحت شدیدترین اقدامات امنیتی به زندان قئزیل حصار انتقال داده شدند و در قتل و عام و کشتار زندانیان سیاسی در بند در همان سال، نوزده نفر از آنها بدون هیچگونه محاکمه ای به جو خه های اعدام سپرده شدند و از سرنوشت پنج نفر باقیمانده از این مسافران مرگ، تاکنون هیچگونه اطلاعی در دست نیست!ر
ما، افشاء خواهیم کرد که چگونه بدنبال استقلال کانون فرهنگی – سیاسی و با آغاز ایجاد تشکیلات غیر علنی آن در منطقه، یک حوزه مخفی شش نفره آن همگی دستگیر و از میان این عده دو برادر، " موسی خدمت کن" و" مصطفی خدمت کن" که هنگام دستگیری تنها پانزده سال سن داشت، در گنبد کاووس اعدام گردیدند و تنها چند ماه بعد از شهادت آنها، پدر و مادر آنها نیز تحت ضربه شدید روحی و روانی ناشی از این جنایت رذیلانه دژخیمان رژیم در حق فرزندان بی گناه خود، هر دو در یک زمان از پای درآمدند و از دنیای جهل و جنایت رژیم به سرای باقی شتافتند!ر
ما برای شما از اعدام یک عضو دیگر این حوزه کانون بنام " عبدی دلاور" جوان هفده ساله ای که از روستای " آرا قویی" و درمحله "خالد نبی" شهر گنبد کاووس سکونت داشت، خواهیم گفت و از سرنوشت نامعلوم سه نفر دیگر از اعضای این حوزه بعد ازاسارت شش ساله آنها در زندان گنبد کاووس و مفقود الاثر بودن آنها تا به امروز، جهانیان را آگاه خواهیم ساخت! ما شرح خواهیم داد که چه سرنوشت و حشتناکی بر سرقهرمان ملی ما " آنین گوکلانی" در زندانهای رژیم در آوردند و چگونه وی را با اتوی داغ و دیگر وسائل شکنجه نتوانستند وادار به همکاری با خود و لو دادن مبارزین تورکمن بکنند و چگونه محل دفن مثله شده وی تا به امروز به اسرار دولتی رژیم اسلامی مبدل شده است!ر
ما به زودی از متدهای اصلی و از سیاستهای مورد استفاده رژیم در نابودی فرهنگ و هویت ملی ملت ما و از عمق فاجعه ستم ملی و تبعیض نژادی در منطقه، پرده خواهیم برداشت و افشاء خواهیم کرد که چگونه و چه کسانی از میان ملت ما در نابود سازی ملی ملت خود شرکت دارند و باز چه کسانی به رذالت همکاری با دژخیمان امنیتی رژیم، بخاطر منافع حقیر و شخصی خود کشانیده شده و موجبات دستگیریها و اعدامهای شریفترین جوانان تورکمن را فراهم آورده و ننگی ابدی و نفرتی ملی را از آن خود ساخته اند!ر

جمعی از روشنفکران مستقل و دمکرات تورکمن"
2009-08-14

lördag, augusti 01, 2009


(1923-2009)

Edebiýat asmanyndan

ýene bir ýyldyz süýndi

Türkmen halkynyň merdana ogly, öz iliniň azatlygy ugrunda ömürboýy batyrgaýlyk bilen göreşip gelen, Türkmen edebiýatynyň ösüşinde özüniň bahasyna ýetip bolmajak goşandyny goşan är ogly Nurmuhammet Aşyrpur (Aşyrpur Meredow) 86 ýaşynyň içinde 1-nji awgustda Aşgabat şäherinde dünýäden gaýtdy.
Merhumyň ýatan ýeri ýagty, jaýy jennetden bolsun. Biz onuň ýan ýoldaşy Tamara gelnejemize sabyr dileýäris.

Türkmen Halkynyň Medeni-Syýasy Ojagy
2009-njy ýylyň 1-nji awgusty